به وقت بهشت 🌱
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨ ⚜بِسمِاللهِالرَّحمَنِالرَّحیم⚜ #رمان_بشری #به_قلم_میممهاجر #برگ22
💠💠💠✨
💠💠✨
💠✨
⚜بِسمِاللهِالرَّحمَنِالرَّحیم⚜
#رمان_بشری
#به_قلم_میممهاجر
#برگ221
کپیحرام🚫
نیمهشب بود. بشری ساکش را گوشهی سوئیت گذاشت. دوست داشت همان موقع به حرم برود اما از نظر بقیه خبر نداشت.
یاسین و فاطمه سوئیتشان جدا بود. میماند پدر و مادر و طاها و طهورا.
_یه کدوم از شما نمیاین بریم حرم؟
طاها به ساعتش نگاه کرد.
_الآن؟!
_تا غسل زیارت کنیم و بریم میشه قبلِ اذان.
بشری سبب خیر شد. همه آماده شدند که به حرم بروند. فاصلهی ده دقیقهای تا حرم را پیادهروی کردند. هوای کوهستانی مشهد چنددرجه سردتر از شیراز بود اما سرمای شدید چیزی از حواس جمع بشری پرت نمیکرد.
پیچ خیابون را رد کردند. گنبد طلایی روبهرویشان ظاهر شد. بشری زمزمه کرد: سلام امام رئوفم.
انگار خودش نبود که قدم برمیداشت. چشم به گنبد دوخت و جلو رفت. حال بچه آهویی را داشت که به ضامن پناه میبرد.
به حرم نزدیک شدند. بشری حرفی نمیزد. زمزمهای هم نمیکرد. مثل ذرهای سرگشته به قطب آرامش جذب شده بود. صاحب آن قطب تمام هم و غم این ذره را ناگفته خبر داشت.
به ورودی حرم رسیدند. مقابل تابلوی اذن دخول ایستادند. خط اول را نخوانده بود که اشکش سرازیر شد.
جایی خوانده بود در صورتی که زائر وقت خواندن اذن دخول گریه کند به این معناست که امام رضا علیهالسلام به او اجازهی ورود داده. با یادآوری این نکته لبخند به لبهای بشری آمد.
مثل تمام سفرهای قبل، زهراسادات و دخترها توی رواق دارالحکمه نشستند. بشری همیشه به آن رواق علاقه داشت. مادر و خواهرش هم به خاطر علاقهی او بود که توی آن رواق مینشستند.
دل بشری تنهایی و خلوت میخواست. میخواست توی همان رواق کمی بنشیند تا گرد خستگی از سر و رویش پاک شود.
_اگه میخواید کیفاتونو بذارید برید زیارت.
در جواب مادر و طهورا که پرسیدند خودت چطور؟ گفت: بعداً میرم.
حرم شلوغ نبود. تکیه داد به دیوار مرمر. باز هم لب باز نکرد. ناخودآگاه تمام سختیها توی ذهنش مرور شد. اما آرام بود. سختیهایی که به یاد هر کدام از آنها میافتاد، قلبش ترک جدیدی برمیداشت.
حالا جایی نشسته بود که تمام آن خاطرات یکباره به ذهنش آمدند اما قلب صبورش، صبورتر از هر وقت دیگر داشت با مشکلات کنار میآمد. زمزمه کرد: فدات بشم. بدون اینکه من حرفی از دردام بزنم تو داری مداوام میکنی!
خوب کن منو.
کمک کن پا از مسیرت بیرون نذارم.
دیگر گرهی حرفهایش باز شده بود اما بیگلایه.
حرفهایش فقط طلب کمک بود و بخشش. اصلاً انگار نه انگار آن همه خاطرهی بد داشت.
حتی چیزی راجع به حال جسمی و سکتهی خفیفش به زبان نیاورد.
روز آخر رسید. لبش حالت خیلی بهتری داشت.
حرف زدنش راحتتر شده بود و از ماسک استفاده نمیکرد.
کسی چه میدانست؟ شاید از دعای خانوادهاش بود. شاید هم بیآنکه خانوادهاش دعایی برای سلامتی جسمش کرده باشند، خود حضرت عنایتی کرده بود و فرم صورت بشری داشت بهتر میشد.
با همون ساک کوچک رفت و با همان برگشت. در عوض دستهایش پر بود از بار معنویای که از حضرت گرفته بود.
طاها و طهورا تهران ماندند. پنجشنبه بود که به شیراز رسیدند. موبایلش را که از قبل از طلاق خاموش کرده بود روشن کرد. موجی از پیام به تلفنش سرازیر شد. بیش از صد تماس از دست رفته داشت. با تعجب به تماسها نگاه کرد.
طاها و طهورا، نازنین، استاد صالحی، چندنفر دیگر از اساتید و لیلا. چند وقت بود از لیلا خبری نداشت.
✍🏻 #مٻــممـہاجـر
کپی یا انتشار به هر شکل #حرام است🚫
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعایعهد
قرار صبحگاهی به وقت بهشتیها🦋
فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀
#صبحتبهخیرامامجان ♥️
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌿🌿🌿
✨رو به ششگوشهترین قبلهی عالم، هر روز . . .
✨بردن نام حسینابنعلی میچسبد؛
💠السلامعلیالحسین
💠وعلیعلیابنالحسین
💠وعلیاولادالحسین
💠وعلیاصحابالحسین
#روز_و_روزگارتون_حسینی ♥️
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠
کجاست درب ورودی به سمت خدا؟
💠 #اَلسَّلامُعَلَیکَیابَقیَّهاللهِالاَعظَم 🌤
💠 #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج♥️
💠 اَینَالمُنتَقَم؟!
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
رافت در آستان تو تفسیر میشود.
#السلامعلیکیاامامرئوف
چهارشنبههایامامرضایی♥️
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷
برگی شدم و به دست بادم دادند
تا فصل حضور امتدادم دادند
آیینه نبودهام ولیکن بودن
درسی است که هشت سال یادم دادند
📚از شرم برادرم
🖊میلاد عرفانپور
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜🌹⚜
📣📣📣 کانال VIP رمان بشری♥️
#رمان_تا_پایان_بارگزاری_شده
😍😍
کانال خصوصی برای عزیزانی که برای خوندن رمان بشری عجولند☺️
دوستانی که مایل هستید مبلغ ۳۵۰۰۰ تومان رو به این شماره حساب به نام خلیلی واریز
6273 8110 8062 3918
و عکس فیش واریزی و شمارهی پیگیری رو به این آیدی ارسال کنید
@Heaven_add
تا لینک کانال خصوصی رو برای شما ارسال کنند😊🌹
ارسال رمان شبهای شنبه تا چهارشنبه همچنان با بازنویسی ادامه خواهد داشت🌿🌿🌿
دقت کنید رمان در ویآیپی قبل از بازنویسی هست
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
سلام با عرض معذرت امشب ارسال رمان نداریم.
منتظر نباشید
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌