eitaa logo
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
1.4هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
346 فایل
«پریدن یادمون داده همون که ما رو باور داشت..!» ❤️ کانال ناشناسمون: @Ista_nashenas ••• تـبادلات: @Razaqi48 ••• ارتباط با مدیریت: @Razaqi48 ••• شرایط ِ کپی و..: @Sharayeet 🗓 Channel Created: 1397/12/27
مشاهده در ایتا
دانلود
گیرم که جون شیرین ترین باشد... این جا ولی جون دادن آسون است... پ.ن. خدا خیرت بده پرستار با غیرت... ان شاءالله اجر و پاداش صوابتو بگیری.بزرگ مرد... @ISTA_ISTA
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
گیرم که جون شیرین ترین باشد... این جا ولی جون دادن آسون است... پ.ن. خدا خیرت بده پرستار با غیرت...
همه موافقین برای گل پسر این مرد باغیرت شبی پنج تا صلوات بفرستیم؟ فقط پنج تا موقع نماز مغرب... هر کی موافقه ذکر (یا علی) ارسال کنه👇 @Fateme8297161 تا چهار روز...
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
•| عشق‌یعنی‌ایستادگی |•
همه موافقین برای گل پسر این مرد باغیرت شبی پنج تا صلوات بفرستیم؟ فقط پنج تا موقع نماز مغرب... هر کی
به به😍😍😍😍😍 افتخار میکنم به هم وطنام❤️ من خیلی ذکر یا علی دریافت کردم💜 علی یااااااااررررر همتون😘 پس موقع نماز مغرب یادآوری میکنم بهتون🙃 @ISTA_ISTA
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
😂😂😂😂 پ.ن. حالا که اوباما رفت و هیچ غلطی نمیتونه بکنه ولی ترامپ خیلی غلطا داره میکنه😂 آقای زمانی جواب گو باشین لطفا😂 #حامد_ زمانی #ایستا_خند #ادمین_نوشتـــــ @ISTA_ISTA
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
☘️امیرمومنان علی(ع) آنکه نجاتش ندهد، بی تابی هلاکش کند.😵 📚نهج البلاغه،حکمت189 @ISTA_ISTA
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
حی علی الصلاه... بشتاب به سوی نماز.. خدا داره صدامون میزنه ها😊 از ظهر تا حالا دلت براش تنگ نشد❤️ بدو برو وضو بگیر خدای بی همتا منتظره😇
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
دوستان نفری یک فاتحه و صلوات برای شادی روح مادر این عزیزمون بفرستید لطفاً .. ان شاء الله با آقامون اباعبدالله محشور میشن ..
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
#ارسالی_اعضا #ادمین_نوشتـــــ
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
◇[داستان نسل سوخته] 👇 📖این داستان 👈 مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم 👌... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با بسنجم ... اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم 👌... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران 😍... این تحسین برام واقعا بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ...🌹 از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود😢 ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم😞 ... خیلی عصبانی بود🙁 ... تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ... - چی شده؟🤔 ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ... و عجیبی وجودم رو گرفته بود ...😰 از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون☺️ ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد😳 ... - سلام ... اتفاقی افتاده؟☹️ ... پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ... - مهران ... برو توی اتاقت 😯... نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... 💗 تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ...😥 لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ... - مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقت به خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ...😡 وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت 😡... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ...😱 - گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ...😧😭 ...🍃 @modafehh
۲۶ اسفند ۱۳۹۸
خدایا... بدون نوازش های تو... میان دست های زندگی... مچاله میشوم‌... دست هایت را از من نگیر... عاشقتم خدا جون💙 پر از یاد خدا @ISTA_ISTA
۲۶ اسفند ۱۳۹۸