معارف اسلامی:
🔸#بوسه_پیامبر
🔹آقای #مطهری همیشه مهربان بودند ولی این اواخر خیلی مهربانتر شده بودند.
🔸 #تقوای عجیبی داشتند. در مدت 26 سال زندگی که با ایشان داشتم , در 24 ساعت شبانه روز حتی نیم ساعت بی وضو نبودند. همیشه می گفتند: با #وضو باشید, وضوی دائمی خوب است.
🔹مناجاتهای شبانه و نمازهای شب ایشان حالت عجیبی داشت. شدیدا آرزوی شهادت داشت.
🔸ایشان وقتی خیلی ناراحت و دچار مشکل بزرگی می شدند اغلب حضرت رسول اکرم ( ص ) را به خواب می دیدند و خود حضرت مشکل ایشان را حل می کردند.
🔹سه شب قبل از شهادت ایشان خوابی دیدند. آخرین شب جمعه بود. با شوق از خواب بلند شدند.
🔸از ایشان پرسیدم چه شده؟
🔹گفتند: الان خواب دیدم که من و آقای خمینی در خانه کعبه مشغول طواف بودیم که ناگهان متوجه شدم حضرت رسول ( ص ) به سرعت به من نزدیک می شوند.
🔸همین طور که حضرت نزدیک می شدند, برای اینکه به آقای خمینی بی احترامی نکرده باشم, خودم را کنار کشیدم و به آقای خمینی اشاره کردم و گفتم: یا رسول الله آقا از اولاد شمایند.
🔹حضرت رسول ( ص ) به آقای خمینی نزدیک شدند با ایشان روبوسی کردند و بعد به من نزدیک شدند و با من روبوسی کردند. بعد لبهایشان را بر روی لبهای من گذاشتند و دیگر برنداشتند و من از شدت شعف از خواب پریدم به طوری که داغی لبهای حضرت رسول ( ص ) را روی لبهایم هنوز حس می کنم.
🔸بعد ایشان کمی سکوت کردند و گفتند: من مطمئنم که به زودی اتفاق مهمی برای من رخ می دهد. من گفتم: ان شاءالله حضرت رسول ( ص ) گفته ها و نوشته های شما را تأیید کرده است.
🔹چند روزی گذشت تا اینکه شب چهارشنبه ایشان در منزل دکتر سحابی جلسه داشتند. نماز مغرب و عشاء را خواندند و به من می گفتند: من به منزل دکتر سحابی می روم و در آنجا جلسه دارم, بعد هم به منزل می آیم...
🔸در حدود ساعت 11 شب بود که دکتر سحابی به منزل ما تلفن کردند و گفتند: خانم ! آقا امشب اینجا می مانند و به منزل نمی آیند... و بعد گفتند: ایشان تیر خوده اند و الان در بیمارستان طرفه اند شما به آنجا بیایید...
🔹با عجله و ناراحتی به بیمارستان رفتیم... ساعت حدود یک بعد از نیمه شب بود که به خانه رسیدیم .
🔸در همین موقع تلفن زنگ زد. یکی از عرفا که دوست آقا بودند پشت خط بودند. ایشان از حال آقای مطهری پرسیدند. گفتم : ترور شده اند.
🔹خیلی ناراحت و منقلب شدند، گفتند: الان خانمی که از شاگردان بنده اند تلفن کردند و گفتند ساعت 11 شب خواب دیده اند که یک قبر سبز را به ایشان نشان می دهند و می گویند اینجا را زیارت کنید. آن خانم می پرسند این قبر کیست؟ می گویند قبر امام حسین ( ع ) است. بعد یک قبر سبز دیگر را نشان می دهند و می گویند این قبر را هم زیارت کنید. می پرسند این قبر کیست؟ می گویند قبر آقای مطهری است.
🔸بعد ایشان را عروج می دهند و به جای وسیعی می برند. در آنجا تخت نورانی ای را نشان می دهند که بسیار زیبا بوده و عده ای دورش می گشته و صلوات می فرستاده ومی گفته اند این جای اولیاء الله است.
🔹در همین وقت آقای مطهری وارد می شوند و روی آن تخت می نشینند. این خانم نزدیک می شوند و می گویند شما اینجا چه کار می کنید؟ آقا می گویند من الان وارد شده ام؛ من از خدا یک مقام عالی می خواستم ولی خدا یک مقام متعالی به من عنایت فرمود.
🔸معلوم شد که این خواب درست در زمانی که آقای مطهری ترور شده بود دیده شده است.
(پاره ای از خورشید؛ شهید مطهری در نگاه همسر)
🌹🌹روز #معلم را به تمامی معلمان عزیز تبریک و تهنیت عرض می کنیم🌹🌹