➖تاراج كردن وسايل امام علیهالسلام
آن گاه، به تاراج كردن جامههاى امام حسين عليه السلام روى آوردند. اسحاق بن حَوبۀ حضرمى -كه خدا لعنتش كند-،پيراهن امام عليه السلام را برد و آن را پوشيد؛ امّا پيسى گرفت و مويش ريخت....
بحر بن كعب تَيمى-كه خدا لعنتش كند-،شلوار امام عليه السلام را به غارت برد و نقل شده كه از دو پا، فلج و زمينگير شد.
اخْنَس بن مَرثَد بن علقمۀ حضرمى-كه خدا لعنتش كند-،عمامۀ امام عليه السلام را برداشت و گفته شده كه جابر بن يزيد اوْدى-كه خدا لعنتش كند-،عمامه را برد و به سرش پيچيد و سبكمغز و كمعقل گرديد. اسود بن خالد هم كفشهاى امام عليه السلام را تاراج كرد و بَجدَل بن سُلَيم كلبى-كه خدا لعنتش كند-،انگشتر امام عليه السلام را برداشت. او انگشت ايشان را كه انگشتر داشت، قطع كرد. [بعدها] مختار،او را دستگير كرد و دست و پاهايش را بريد و او را وا نهاد تا در خونش بغلتد و هلاك شود.
قطيفۀ خز امام عليه السلام را قيس بن اشعث-كه خدا لعنتش كند-غارت كرد و زرهِ كوتاه (تنپوشِ)امام عليه السلام را عمر بن سعد-كه خدا لعنتش كند-برداشت و هنگامى كه عمر بن سعد به قتل رسيد، مختار،آن را به قاتل وى،ابو عمره،بخشيد.
📚الملهوف ص ۱۷۷
#محرم
➖نشانههاى آشكار شده: رؤياى امّ سلمه عليهاالسلام
⬅️ سَلماى مدنى مىگويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شيشهاى به امّ سلمه داده بود كه خاك صحراى طَف (كربلا) در آن بود. به او فرموده بود: «هر گاه اين خاك،[همرنگ] خون تازه شد، هنگام كشته شدن حسين است».
[شبى] فريادى از اتاق امّ سلمه بلند شد و من،نخستين كسى بودم كه پيش او رفتم.به او گفتم: چرا ناراحتى،اى مادر مؤمنان؟
گفت: پيامبر خدا را در خواب ديدم كه بر سرش خاك نشسته است. گفتم: چرا اين گونهاى؟ فرمود: «مردم بر پسرم هجوم بردند و او را كشتند.هماكنون،شاهد شهادتش بودم».
من لرزيدم و بيدار شدم و چون به سوى شيشه رفتم، ديدم كه خون از آن مىجوشد.
سلمى مىگويد: من نيز آن را ديدم كه پيش رويش گذاشته است.
📚مقتلالحسین علیهالسلام خوارزمی ج۲ ص۹۶
#امام_حسین علیهالسلام
#محرم
➖خون گريستن آسمان
⬅️به نقل از قُرطَة بن عبيد اللّه-: روزى آسمان در وسط روز،بر شَمَدى سفيد،باريد. وقتى به آن نگريستم، ديدم خونين است. نيز شتران به دشت رفتند تا آب بنوشند.
خون بود.[بعدها معلوم شد كه] آن روز،همان روزى بوده كه حسين عليه السلام در آن كشته شد.
📚المناقب ج۴ ص۵۴
#محرم
➖نوحهگرىِ جِنّيان
⬅️به نقل از على بن حَزَوَّر-: شنيدم كه ليلا مىگويد: نوحۀ جنّيان را بر حسين بن على عليه السلام شنيدم كه چنين مىخواندند:
اى ديده ! اشكها را نثار كن
كه اندوهزده،با درد و سوز مىگريد.
اى ديده ! خواب خوش،از خاطر تو بُرد
ياد خاندان محمّد و دردمندىِ آنان را؟!
پيكرهايشان تا سه شب،بر روى زمين ماند،
در حالى كه همگى در قتلگاه و ميان جانوران وحشى بودند.
_____________________________________
⬅️ به نقل از شَعبى-: كوفيان، شبهنگام، صداى كسى را شنيدند كه مىگفت:
بر كشتۀ كربلا مىگريم
كه پيكرش خونآلود است؛
بر كسى كه به ستم گمراهان،
تنها به جرم وفادارى،كشته شد.
بر كشتهاى مىگريم كه بر او مىگريند
ساكنان زمين و آسمان.
خاندان او را هتك حرمت كردند
و آنچه را خدا در بارۀ كنيزان،حرام كرده بود،روا شمردند.
اى پدرم به فداى پيكر عريانش؛
عريان از همه چيز،جز ديندارى و حيا!
همۀ مصيبتها،عزايى دارند؛
امّا اين مصيبت را نمىتوان با عزا تسكين داد.
📚تذکرة الخواص ص۲۶۹
#محرم
➖اسلام آوردن راهب مسيحى
🌑 به نقل از عبد الملك بن هشام نحوى بصرى-: ابن زياد، سر حسين عليهالسلام را همراه با زنان و پسربچّگان و دختربچّگان از نسل پيامبر صلى الله عليه و آله-كه سخت در بندشان كرده بود- سوار بر شترِ بىجهاز و سر و رو باز،به اسارت فرستاد. سر حسين عليه السلام را نيز همراهشان به سوى يزيد بن معاويه، روانه كرد و هر گاه در منزلى فرود مىآمدند، سر را از صندوق مخصوص آن بيرون مىآوردند و آن را بر سرِ نيزه مىكردند و همۀ شب تا هنگام حركت،از آن،محافظت مىكردند و سپس آن را به صندوق، باز مىگرداندند و حركت مىكردند. آنان،در يكى از منزلها كه دِيْر راهبى در آن بود، فرود آمدند و سر را مطابق روش خود، بيرون آوردند و آن را بر سرِ نيزه كردند و نگهبانان، مطابق شيوۀ خود،از آن نگهبانى كردند و نيزه را به دِير،تكيه دادند. نيمهشب،راهب، نورى از جايگاهِ سر تا دوردستِ آسمان ديد.از بالاى دِير به آن قوم، رو كرد و گفت: شما كيستيد؟
گفتند: ما ياران ابن زياد هستيم.
راهب گفت: اين،سرِ كيست؟
گفتند:سرِ حسين بن على بن ابى طالب، پسر فاطمه،دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله.
گفت:پيامبرتان؟!
گفتند: آرى.
راهب گفت: قوم بدى هستيد! اگر مسيح عليه السلام،فرزندى داشت، او را بر بالاى چشمانمان جاى مىداديم.
سپس گفت:آيا موافقيد كارى كنيم؟
گفتند:چه كارى؟
گفت: ده هزار دينار،نزد من است.آن را مىگيريد و [در عوض،] امشب،سر را به من مىدهيد و آن را هنگام حركت،از من پس مىگيريد.
گفتند:براى ما زيانى ندارد.
🔻سر را به او دادند. او هم دينارها را به آنان داد و سر را گرفت و آن را شست و خوشبو كرد و بر روى رانش نهاد و همۀ شب را به گريه نشست و صبحگاه گفت: اى سر ! من اختياردار جز خود نيستم و گواهى مىدهم كه معبودی جز الله نيست و جدّت محمّد، پيامبر خداست و خدا را گواه مىگيرم كه من،دوستدار و بندۀ تو هستم.
آن گاه از دِير و راه و عقيدهاى كه در آن بود،خارج شد و خادم اهل بيت عليهم السلام گرديد.
📚تذکرة الخواص ص۲۶۳
#محرم
➖اسلام آوردن مرد يهودى
🌑 هنگامى كه سر حسين عليهالسلام را به شام مىبردند، شب بر آنان در آمد.
آنان، بر مردى يهودى فرود آمدند و چون شراب نوشيدند و مست شدند،گفتند: سر حسين، نزد ماست.
او به آنان گفت: آن را به من،نشان بدهيد.
آنان،سر را در صندوقى به او نشان دادند كه از آن تا آسمان،نور بر مىخاست. يهودى به شگفت آمد و از آنان خواست كه آن را به او امانت دهند. آنان نيز آن را امانت دادند.
🔻 يهودى، هنگامى كه سر را به آن حال ديد به آن گفت: شفاعت مرا نزد جدّت بكن.
خدا، سر را به زبان در آورد و گفت: «شفاعت من،فقط براى معتقدان به دين محمّد صلى الله عليه و آله است و تو محمّدى نيستى».
يهودى، نزديكانش را گِرد آورد و سپس سر را گرفت و در تشتى نهاد و گلاب بر آن ريخت و كافور و مُشك و عنبر بر آن نهاد. آن گاه به فرزندان و نزديكانش گفت: اين،سر فرزند دختر محمّد صلى الله عليه و آله است.
سپس گفت: آه كه جدّت محمّد را نيافتم تا به دست او اسلام بياورم! و آه كه تو را زنده نيافتم تا به دست تو مسلمان شوم و برايت بجنگم! اگر اكنون مسلمان شوم،روز قيامت، شفاعتم را مىكنى؟
خدا، سر را به سخن در آورد و آن،با زبانى شيوا گفت: «اگر اسلام بياورى،من شفيع تو خواهم بود».اين را سه بار گفت و خاموش شد. مرد يهودى و نزديكانش،مسلمان شدند.
📚مقتلالحسین علیهالسلام خوارزمی ج۲ ص۱۰۲
#محرم
➖وداع جانسوز خاندان پيامبر صلیاللهعليهوآله با شهيدان هنگام عبور از قتلگاه
◼️ هنگامى كه نگاه زنان به كشتگان افتاد، صيحه كشيدند و بر صورت خود زدند.
راوى مىگويد: به خدا سوگند،زينب،دختر على را فراموش نمىكنم كه بر حسين عليه السلام ناله مىزد و با آوايى اندوهناك و دلى غمين مىگفت: «وا محمّدا ! فرمانرواى آسمان،بر تو درود بفرستد ! اين،حسين است كه به صحرا افتاده و در خونْ خفته و اعضایش از هم جدا شده. واى [بر منِ مصيبتزده] كه دخترانت اسيرند! به خدا شِكوه مىبرم و نيز به محمّدِ مصطفى و علىِ مرتضى و فاطمۀ زهرا و حمزۀ سيّد الشهدا.
وا محمّدا ! اين،حسين است كه در صحرا افتاده و باد صبا بر او مىوزد؛ كُشته شده به دست حرامزادگان! واى از غم و رنج تو،اى ابا عبد اللّه ! امروز، جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت. اى ياران محمّد ! اينان، فرزندان محمّدِ مصطفايند كه آنان را به سان اسيران مىرانند».
▪️به خدا سوگند،[زينب عليها السلام ] هر دشمن و دوستى را گرياند.
آن گاه سكينه،پيكر [پدرش] حسين عليه السلام را در آغوش گرفت. گروهى از باديهنشينان،گرد آمدند و او را از حسين،جدا كردند.
📚الملهوف ص۱۸۰
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
➖پنج گریهکننده تاریخ
🛑حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنِي اَلْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ اَلْبَحْرَانِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى اَلْجَنَّةِ حَتَّى صَارَ فِي خَدَّيْهِ أَمْثَالُ اَلْأَوْدِيَةِ وَ أَمَّا يَعْقُوبُ فَبَكَى عَلَى يُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِيلَ لَهُ تَاللّٰهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتّٰى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ اَلْهٰالِكِينَ وَ أَمَّا يُوسُفُ فَبَكَى عَلَى يَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ اَلسِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ اَللَّيْلَ وَ تَسْكُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ اَلنَّهَارَ وَ تَسْكُتَ بِاللَّيْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ اَلْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى اَلْمَقَابِرِ مَقَابِرِ اَلشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ وَ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلاَّ بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ اَلْهٰالِكِينَ `قٰالَ إِنَّمٰا أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اَللّٰهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّٰهِ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ إِنِّي مَا أَذْكُرُ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلاَّ خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ .
🔰شیخ صدوق رحمه اللَّه در كتاب خصال، به سندش از امام صادق علیه السّلام روایت كرده: افرادى كه بسیار گريه میكردند پنج نفر بودند: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر محمّد(صلیاللهعلیهوآله) و على بن الحسين(#امام_سجاد) عليهم السّلام
⬅️ اما آدم(علیهالسلام)، بر(فراق) بهشت آنقدر گریه کرد که در دو گونهاش اثر گریهای همچون نهر پدید آمد
⬅️ اما يعقوب(علیهالسلام)، بر یوسف(علیهالسلام) آنقدر گریست تا بینایی خود را از دست داد و به او گفتند:"به خدا سوگند که تو آنقدر یاد یوسف میکنى تا درمانده شوى، یا بمیرى!".
⬅️ اما يوسف(علیهالسلام) نیز برای یعقوب(عليهالسلام) آنقدر گریست که اهل زندان اذيت شدند و به او گفتند: یا روز گریه کن و شب آرام باش یا شب گریه کن و روز آرام باش و او نیز یکی از دو پیشنهاد آنان را پذیرفت
⬅️ اما فاطمه(سلاماللهعليها)، بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چنان گریه کرد که مردم مدینه اذیت شدند و به او گفتند گریه زیاد تو، ما را آزار میدهد؛ لذا آنحضرت بر سر قبر شهیدان میرفت و هراندازه كه مىخواست گريه مىكرد
⬅️ اما على بن الحسين عليهالسلام بیست سال یا چهل سال بر حسین علیهالسلام گریه کرد و پيش روى او طعامى گذاشته نمىشد مگر اينكه اشک میریخت تا جايى كه يكى از خدمتكارانش به او گفت: يابن رسول اللّٰه فدايت شوم! همانا من مىترسم كه هلاك شوى. امام در جواب او فرمود: "من از اندوه سخت و غم خويش به سوى خداوند شكايت مىبرم و از جانب خداوند چيزى را مىدانم كه شما نمىدانيد. من هيچ وقت قتلگاه فرزندان فاطمه(علیهاالسلام) را به ياد نمىآورم مگر اينكه گريه گلوگيرم مىكند.
📚الخصال ج ۱، ص ۲۷۲
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
➖سخنرانى #حضرت_زينب(سلاماللهعليها) در ميان كوفيان
🔻به نقل از حَذلَم بن ستير-: زينب دختر على عليهما السلام را ديدم و زن باحيايى سخنورتر از او نديدهام، و گويى از زبان [پدرش] امير مؤمنان عليهالسلام سخن مىگفت.
او در آغاز به مردم اشاره كرد كه: «ساكت شويد»
نَفَسها در سينهها حبس شدند و آواها فرو خفتند. زينب عليها السلام گفت:
⬅️ «ستايش،خدا راست و بر پدرم پيامبر خدا،درود ! امّا بعد،اى كوفيان و اى دغلكاران بىوفا ! اشكتان،هرگز خشك مباد! و نالهتان هيچگاه فروخفته مباد ! مَثَل شما، «مَثَل زنى است كه رشتۀ تابيده [به دست خويش] را پس از محكم كردن،از هم مىگسست.سوگندهايتان را دستاويز فريب يكديگر قرار مىدهيد»
هان ! آيا جز لافْزنانِ گزافهگو و سينههاى كينهجو ميان شما هست؟ به هنگام ديدار،نرم، و در برابر دشمن،ناتوان،و شكنندۀ پيمان و تباه كنندۀ تعهّديد. چه بد چيزى براى خود، پيش فرستادهايد كه موجب خشم خدا بر شما و عذاب هميشگى مىشود!
گريه مىكنيد؟! آرى به خدا سوگند، بايد فراوان بگِرييد و كم بخنديد، كه به ننگ و عار آن رسيدهايد و هرگز از آلودگى آن، پاكيزه نخواهيد شد. نگين مُهر پيامبرى و سَرور جوانان بهشتى، پناهگاه نيكوكارانتان و جانپناه پيشامدهايتان و نشانۀ روشن راهتان و نردبان پيروزىتان را تنها گذاشتيد و او را كشتيد.
چه بد بارى را بر دوش مىكشيد! سرنگون و نگونسار باشيد، كه تلاشتان ناكام و دستانتان خالى ماند و بازى را باختيد و در خشم خدا، خانه كرديد و مُهر خوارى و درماندگى بر پيشانىتان زده شد !
واى بر شما ! آيا مىدانيد چه جگرى از محمّد صلىاللهعليهوآله دريديد؟! و چه خونى از او ريختيد؟! و چه دُردانهاى را از او گرفتيد؟! «بى گمان،كارى ناروا كرديد.نزديك است كه آسمانها از آن بشكافند و زمين، دهانْ باز كند و كوهها فرو ريزند!» .به سانِ احمقان زشتكار، بر سرِ دُردانۀ او ريختيد و زمين و آسمان را از سياهى لشكر، پُر كرديد.
آيا از خونْبارشِ آسمان، به شگفت مىآييد؟! «عذاب آخرت كه رسوا كنندهتراست». مهلت خدا، سبُكسرتان نكند،كه خدا عجلهاى ندارد و از دست دادنِ فرصت انتقام، نگرانش نمىكند.هرگز! «به درستى كه پروردگارت در كمين است»
🔻آن گاه زينب عليها السلام خاموش شد. مردم را حيران و انگشت به دهان ديدم و پيرمردى گريان را ديدم كه محاسنش خيس شده بود و مىگفت:
پيرانشان،بهترينْ پيران اند و فرزندانشان
به هنگام بر شمردن نسلها، نه خوارند و نه رسوا.
📚الأمالی(مفید) ص۳۲۱
#محرم
☑️ @JAMI_Alahadith
➖سخنرانى امام زين العابدين عليهالسلام در ميان كوفيان
🛑 امام زين العابدين عليه السلام به مردم اشاره كرد كه: «ساكت شويد».
آنان ساكت شدند. امام عليه السلام برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند و يادكرد پيامبر صلى الله عليه و آله-آن گونه كه سزامندش بود-و درود فرستادن بر او فرمود: «اى مردم! هر كس مرا مىشناسد،كه مىشناسد.هر كس مرا نمىشناسد،خودم را به او مىشناسانم.من،على بن الحسين بن على بن ابى طالب هستم.من پسر كسى هستم كه در رود فرات،بدون آن كه كسى از شما را كشته باشد و خونى ريخته باشد،سر بُريده شد.من پسر كسى هستم كه حريمش هتك شد و نعمتش سلب گرديد و مالش به غارت رفت و خانوادهاش اسير شدند.من پسر كسى هستم كه او را در ميان گرفتند و پس از مدّتى كشتند و اين براى افتخار من،كافى است.
⬅️ اى مردم! شما را به خدا سوگند مىدهم،آيا مىدانيد كه شما به پدرم نامه نوشتيد و به او نيرنگ زديد و از سوى خود با او عهد و پيمان بستيد و دست بيعت به او داديد و سپس با او جنگيديد و او را وا نهاديد؟!
نابود باد آنچه براى خود،پيش فرستادهايد و بدا به رأيتان ! با چه چشمى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىنگريد،آن گاه كه به شما مىگويد:"خاندانم را كُشتيد و حرمتم را هتك كرديد.پس شما از امّت من نيستيد"».
صداى مردم از هر سو بلند شد و به همديگر گفتند: هلاك شدهايد و نمىدانيد ! امام عليه السلام فرمود:«خدا،رحمت كند كسى را كه اندرزم را بپذيرد و سفارشم را در بارۀ خدا، پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش حفظ كند،كه پيامبر خدا،الگويى نيكو براى ماست».
آنان،همگى گفتند: اى فرزند پيامبر خدا! همۀ ما گوش به فرمان و مطيعيم و عهد تو را پاس مىداريم. نه به آن،بىرغبتى مىكنيم و نه از آن،روى مىگردانيم. خدا،تو را رحمت كند ! هر فرمانى كه مىخواهى،بده. جنگ تو،جنگ ما و صلح تو،صلح ماست. ما [حمله مىكنيم و] يزيد را دستگير مىكنيم و از هر كه بر تو و ما ستم كرده،بيزارى مىجوييم.
امام عليه السلام فرمود:«دور باد،دور باد! اى خيانتكاران مكّار ! ميان شما و هوسهايتان،فاصله افتاده است.آيا مىخواهيد با من همان كنيد كه پيشتر با پدرم كرديد؟! هرگز! به پروردگارِ اختران، سوگند كه هنوز زخم،التيام نيافته است.پدرم-كه درودهاى خدا بر او باد-و خانوادهاش،همين ديروز كشته شدهاند و هنوز از دست رفتن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و پدرم و پسران پدرم را از ياد نبردهام و اندوهش ميان سينهام،و تلخىاش در گلو و حلقم،و غصّههايش در تخت سينهام جارى است و درخواستم اين است كه نه با ما و نه بر ضدّ ما باشيد».
🛑سپس فرمود:
شگفت نيست،اگر حسين كشته شد؛چرا كه پدرش نيز [كشته] شد؛
همو كه از حسين،بهتر و شريفتر بود.
اى كوفيان ! به آنچه بر حسين گذشته،شادى نكنيد
كه اين،جرمش بزرگتر است.
كشتهاى به كنار رود [فرات] ! جانم فدايش !
سزاى كسى كه او را به خاك افكنْد،دوزخ است.
📚الاحتجاج ج۲ ص ۱۱۷
#محرم
#امام_سجاد علیهالسلام
☑️ @JAMI_Alahadith
➖رويارويى ابن زياد ملعون و حضرت زينب(عليها السلام)
🌑 ابن زياد در كاخ نشست و به همۀ اجازۀ عمومى داد تا در مجلس او حاضر شوند. سر حسين عليه السلام را آوردند و جلويش نهادند و زنان و كودكان حسين عليه السلام را نيز وارد كردند.
زينب، دختر على عليهما السلام، ناشناس نشست. ابن زياد، در بارۀ او پرسيد.
گفتند: اين،زينب، دختر على است.
ابن زياد، به سوى او رو كرد و گفت: ستايش،خدايى را كه رسوايتان ساخت و سخنانتان را دروغ كرد!
زينب عليها السلام گفت:«تنها فاسق، رسوا مىشود و تنها تبهكار، دروغگو از كار در مىآيد، كه آنها هم كسانی ديگر غير از ما هستند».
ابن زياد گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدى؟
زينب عليها السلام گفت: «جز زيبايى نديدم. اينان، گروهی بودند كه خداوند،كشته شدن را برايشان تقدير كرده بود و آنان هم به سوى قتلگاه خود شتافتند. و به زودى، خداوند، تو و آنان را گِرد هم مىآورد و آنان با تو اقامۀ حجّت و برهان مىكنند و خواهى ديد كه چه كسى چيره مىشود.
مادرت به عزايت بنشيند، اى پسر مرجانه!».
⬅️ ابن زياد، خشمگين شد و گويى قصد كشتنش را كرد. عمرو بن حُرَيث به او گفت: اى امير ! او يك زن است و زن به خاطر سخنش مؤاخذه نمىشود.
ابن زياد به او گفت: خداوند،دل مرا با كشتن حسينِ طغيانگرت و سركشان نافرمان خاندانت خُنك كرد (تسلّى بخشيد)!
زينب عليها السلام گفت: «به جانم سوگند كه بزرگم را كُشتى و شاخهام را بُريدى و ريشهام را از بيخ و بُن كندى،و اگر اين،دلت را خُنك مىكند، خُنَك شد!».
ابن زياد-كه خدا،لعنتش كند-گفت: اين زن،سجع مىگويد و به جانم سوگند،پدرت نيز شاعر و سجعگو بود.
زينب عليها السلام گفت: «اى ابن زياد ! زن را با سجع گفتن،چه كار؟»
#محرم
#حضرت_زینب
☑️ @JAMI_Alahadith
➖رويارويى ابن زياد ملعون و امام زين العابدين عليهالسلام
🌑على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را در برابر ابن زياد آوردند. به او گفت: تو كيستى؟
فرمود: «من على بن الحسين هستم».
گفت:مگر خداوند،على بن الحسين را نكشت؟
على [بن الحسين] عليه السلام فرمود: «برادرى به نام على داشتم كه مردم،او را كشتند».
ابن زياد به او گفت: بلكه خدا، او را كشت. على بن الحسين عليه السلام فرمود: «خداوند، جانها را هنگام مرگشان مىگيرد»
ابن زياد، خشمگين شد و گفت: تو جرئت پاسخ دادن به من را دارى؟! هنوز كسى از شما مانده كه [سخنِ] مرا رد كند؟! او را ببريد و گردنش را بزنيد.
عمّهاش زينب عليها السلام، به او در آويخت و گفت: اى ابن زياد! خونهايى كه از ما ريختهاى،كافى است.
سپس،على [بن الحسين عليه السلام ] را در آغوش گرفت و گفت: به خدا سوگند،از او جدا نمىشوم و اگر او را مىكشى، مرا هم با او بكش!
ابن زياد، کمی به او و على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام نگريست و سپس گفت: شگفتا از پيوند خونى! به خدا سوگند،يقين دارم كه دوست دارد او را همراه وى بكشم.او را رها كنيد كه مريضىاش براى او كافى است.
آن گاه از جايش برخاست و از كاخ بيرون رفت.
📚الإرشاد ج۲ ص۱۱۶
#محرم
#امام_سجاد علیهالسلام
#حضرت_زینب
☑️ @JAMI_Alahadith