سید...
سید احمد جان...
ای هادی صبور و مهربان و برادر بینظیرم
امروز، ۱۵ مرداد ۱۴۰۳، ۳۷ ساله شد رسیدنت به مقام ذبیح اللهی... شهادتی پاک در زمان و مکانی که دریافته بودی...
ظهر روز عید اضحی، در تپه عروج منطقه سردشت، عملیات نصر ۷... در حالی که هنوز تعداد روزهای عمر زمینیات، ۲۰ سال را پر نکرده بود.
اینها اطلاعات زمینی ماست.
سرمست لحظه دیدار توام سید جان
میدانم همین جا لقاءالله را یافته بودی
میدانم راست میگفتی و میگویی که بین ما هستید و نگران ما!
حاشا کرمت، حاشا مهربانی صادقانه و برادرانهات ...
هر سال که میگذرد و بهانههای یادت بر ما نازل میشود، مییابم که چقدر بیش از همیشه، نیازمند یاد هدایتگر توام شهید عارف گمنام ما؛ سید احمد عزیز ما..
چطور این قدر رفیق خدا شدی احمد؟
چطور از کلماتت این قدر عرفان و عشق موج میزند؟
مباد در حیرت و شلوغی این روزگار غفلت، صدایت را و رد کلماتت را گم کنم سید جان...
خودت حواست هست دیگر... ؟
شهید محبوب من، برادر باوفای من، هادی و دستگیر روزگار گمراهیام... خودت حواست هست...
#شهید_سید_احمد_خیاط_نوری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
کنون که میدان شهود و لقا را برای محرمهای شاهد مهیا میگردانی، کنون که مهلت وقوف در میقاتهای مشعر و عرفاتت سپری گشتند و دهه لیال عشر را به والفجر منا میرسانی و دهه محرم حسینت را به عاشورا، چه شده است که هنوز طهارت پوشیدن احرام را کسب نکردهام و نظری از روی ربوبیتت به بنده مردهات نمیکنی، آیا میخواهی باور کنم کسی هست که از رحمتت دور است!؟
آنقدر از بندهات بیزار گشتهای که نمیخواهی سلامی دهد، همان بندهای که خود تربیت کردهای، تو رب منی و جز تو کسی نمیشناسم...
تو از درونم آگاهی، نگذار بپوسم.
🌷 سید احمد جان با همین کلمهها، راهم آوردی... ربط بین عبد و رب را یادم دادی... سید، شهید شاهد من ، به هوای پاک کلماتت، به راهبریات، محتاجم
ولایتت را اعمال کن ای عبد صالح خدا ، ما درین شهر غریبیم... غریب......
#شهید_سید_احمد_خیاط_نوری
#دستنوشتههای_شهید
#بسیجیهای_عارف_جنگ
https://eitaa.com/lashkarekhoban