📚 مطالعات اسلامی در غرب
✍🏼 قسمت بیست و یکم:
🔰انگیزه های سیاسی و استعماری
انگیزه های سیاسی واستعماری مطالعات اسلامی و شرق شناسی همواره مورد توجه نویسندگان بوده و نقد و تحلیل های زیادی درباره آن مطرح شده است. در این قسمت تلاش خواهد شد به استناد پاره ای اظهار نظرها و اسناد، آمیختگی بخش قابل توجه از مطالعات شرق شناسی و اسلامی را با انگیزه های غیرعلمی و اهداف سیاسی و اقتصادی و استعماری مورد بررسی قرار دهیم. برخی از این اسناد و شواهد به شرح زیر است:
🔻اولین استاد کرسی مطالعات عربی در دانشگاه کمبریج، یعنی«ابراهام ویلوک» در نامه ای خطاب به موسس این کرسی بدون پرده پوشی نوشت:
«این کرسی تنها هدف فعال ساختن ادب و نشر معارف را ندارد، بلکه هدف آن همچنین خدمت به پادشاهی و حکومت در زمینه های تجارت با سرزمینهای شرقی و گسترش آفاق کلیسا و پراکندن دیانت مسیحیت بین حیرت زدگان در تاریکی(ساکنان سرزمینهای شرقی) است.
🔸در ماده اول قانون بنیاد مدرسه زبانهای شرقی پاریس نیز که اولین بار در سال (۱۷۹۵ م) با نام «مدرسه مخصوص زبانهای شرقی» تاسیس شد واز مراکز عمده پرورش خاورشناسان فرانسه بوده، چنین آمده است:
«در محوطه ی کتابخانه ملی، مدرسه ای عمومی ایجاد خواهد شد و هدف آن آموزش زبانهای زنده شرقی ای خواهد بود که برای سیاست و تجارت سودمند تشخیص داده شوند».
و وقتی جمعیت آسیایی در سال (۱۸۲۱ م) در فرانسه تاسیس شد، دست اندرکاران آن در آگهی تبلیغاتی شروع به کار آن نوشتند که هدف اصلی این انجمن پیش از هرچیز:
«گرد آوری اسناد ارزشمندی است که برای اقدامات دیپلماسی در خاور نزدیک و طرحهای تجاری در سراسر آسیا ضروری است و سپس گردآوری اطلاعات درباره صنایع مهمی مانند نساجی و سفالکاری که دسترسی به اطلاعات پیرامون آنها در تالیفات شرقی ها آسان است».
🔹نکته مهم و قابل توجه دیگری که در این زمینه باید از نظر دور نماند این است که تعدادی از مستشرقان و اسلام شناسان صاحب نام پرآوازه، عضو یا مستقیما در خدمت سفارتخانه ها و کنسولگری ها و سرویس های سیاسی، جاسوسی و نظامی دولتهای استعمارگر بودند و برای مشروعیت بخشیدن به سیطره ی دولتهای استعماری بر شرق از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و به آنان در زمینه چگونگی برخورد با افکار عامه ی مردم درباره اسلام کمک می کردند. که در اینجا فقط به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:
«دوساسی» (۱۸۳۸ م)، مستشرق معروف و مستشار مقیم در وزارت خارجه که به هنگام لشکرکشی فرانسه به الجزایر بیانیه ی فرانسه خطاب به مردم الجزایر را ترجمه کرد. وی از سال (۱۸۰۵ م) به بعد، مشاور وزیر خارجه و وزیر جنگ فرانسه در کلیه تصمیم گیری های مربوط به شرق بود و به یمن خدماتی که به امپراتور فرانسه کرد به دریافت لقب«بارون» نایل آمد. ادامه دارد...
#مطالعات_اسلامی_در_غرب
🆔 @Jarianshenasi
📚 سیر روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت چهاردهم:
🔰ادامه بررسی دوره های فلسفی غرب
🔻م) دوره رنسانس و جدید
این دوره با اصلاحگری و رفورمیسم لوتر و کالوین آغاز شد و تحوّلات اجتماعی و مذهبی به وجود آمد و شخصیتهایی چون فرانسیس بیکن در انگلستان و رنه دکارت در فرانسه، تحوّلات فلسفی را ایجاد کردند؛ مثلاً بیکن به شدّت با منطق ارسطو مخالفت کرد و در مقابل ارغنون ارسطو، منطق جدیدی مبتنی بر حس و تجربه ابداع نمود.
در این دوره، دو نحله پدیدار گشت؛ یکی نحله عقلگرایی فرانسه و آلمان و دیگری نحله تجربهگرایی انگلستان. دوره عصر جدید تا قرن هجدهم ادامه یافت و مکتب تجربهگرایی هیوم و فلسفه استعلایی کانت و عصر روشنگری را به وجود آورد
🔸و) دوره معاصر
قرن نوزدهم، از جایگاه ویژهای برای مکاتب فلسفی، یعنی پوزیتوسیم و اگزیستانسیالیسم برخوردار است. فلسفه اگزیستانسیالیسم، بیشتر در ادبیات و هنر تأثیرگذار بوده است. از این رو، بیشتر رماننویسها از فلسفههای اگزیستانس متأثّر شدند.
آثار آلبرکامو، کافکا، سارتر، صادق هدایت و...، از همین فلسفه، تأثیر پذیرفتهاند. علّت اینکه به فلسفه اگزیستانسیالیسم، فلسفههای اگزیستانس اطلاق میشود این است که این فلسفهها فقط در پرسش با یکدیگر مشترکند، امّا پاسخهای یکسانی ندارند.
کی یرکگارد، مارسل، هایدگر، سارتر، نیچه و...، پرسشهای مشترک وجود و خودشناسی را مطرح میکنند، امّا پاسخهای این فیلسوفان متفاوت است؛ بنابراین، میتوان به تعداد فیلسوفان اگزیستانس، مکتب اگزیستانسیالیسم وجود داشته باشد. فلسفههای معاصر غرب بر برخی از روشنفکران ایرانی تأثیر زیادی گذاشتهاند.
🔹فلسفه تحلیل زبانی توسط ویتگنشتاین متأخر از پوزیتویسم منشعب شد و سومین مکتب معاصر غرب را پدید آورد و آن را جانشین پوزیتویسم نهاد.
چهارمین فلسفه معاصر، فلسفه پدیدارشناسی است که انشعاب دیگری از اگزیستانسیالیسم است. البته مؤسّس پدیدار شناسی را باید کانت، فیلسوف آلمانی نیمه دوم قرن هجدهم دانست.
امّا این مکتب فلسفی به عنوان نظام فلسفی ، توسط هوسرل مطرح گردید و هایدگر و دیگران دنباله آن را گرفتند، اما خود هایدگر و سپس گادامر، مکتب هرمنوتیک فلسفی را پایهریزی کردند. حاصل سخن اینکه، فلسفههای اگزیستانس، منشأ پیدایش پدیدارشناسی و هرمنوتیک و فلسفه پوزیتویسم، منشأ پیدایش فلسفه تحلیل زبانی گشت. ادامه دارد....
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
♦️در سلسله جلسات آتی هریک از این ادوار تاریخی روشنفکری در غرب را به اختصار و اجمال بیان خواهیم کرد. ‼️
📚 مطالعات اسلامی در غرب
✍🏼 قسمت بیست و یکم:
🔰انگیزه های سیاسی و استعماری
انگیزه های سیاسی واستعماری مطالعات اسلامی و شرق شناسی همواره مورد توجه نویسندگان بوده و نقد و تحلیل های زیادی درباره آن مطرح شده است. در این قسمت تلاش خواهد شد به استناد پاره ای اظهار نظرها و اسناد، آمیختگی بخش قابل توجه از مطالعات شرق شناسی و اسلامی را با انگیزه های غیرعلمی و اهداف سیاسی و اقتصادی و استعماری مورد بررسی قرار دهیم. برخی از این اسناد و شواهد به شرح زیر است:
🔻اولین استاد کرسی مطالعات عربی در دانشگاه کمبریج، یعنی«ابراهام ویلوک» در نامه ای خطاب به موسس این کرسی بدون پرده پوشی نوشت:
«این کرسی تنها هدف فعال ساختن ادب و نشر معارف را ندارد، بلکه هدف آن همچنین خدمت به پادشاهی و حکومت در زمینه های تجارت با سرزمینهای شرقی و گسترش آفاق کلیسا و پراکندن دیانت مسیحیت بین حیرت زدگان در تاریکی(ساکنان سرزمینهای شرقی) است.
🔸در ماده اول قانون بنیاد مدرسه زبانهای شرقی پاریس نیز که اولین بار در سال (۱۷۹۵ م) با نام «مدرسه مخصوص زبانهای شرقی» تاسیس شد واز مراکز عمده پرورش خاورشناسان فرانسه بوده، چنین آمده است:
«در محوطه ی کتابخانه ملی، مدرسه ای عمومی ایجاد خواهد شد و هدف آن آموزش زبانهای زنده شرقی ای خواهد بود که برای سیاست و تجارت سودمند تشخیص داده شوند».
و وقتی جمعیت آسیایی در سال (۱۸۲۱ م) در فرانسه تاسیس شد، دست اندرکاران آن در آگهی تبلیغاتی شروع به کار آن نوشتند که هدف اصلی این انجمن پیش از هرچیز:
«گرد آوری اسناد ارزشمندی است که برای اقدامات دیپلماسی در خاور نزدیک و طرحهای تجاری در سراسر آسیا ضروری است و سپس گردآوری اطلاعات درباره صنایع مهمی مانند نساجی و سفالکاری که دسترسی به اطلاعات پیرامون آنها در تالیفات شرقی ها آسان است».
🔹نکته مهم و قابل توجه دیگری که در این زمینه باید از نظر دور نماند این است که تعدادی از مستشرقان و اسلام شناسان صاحب نام پرآوازه، عضو یا مستقیما در خدمت سفارتخانه ها و کنسولگری ها و سرویس های سیاسی، جاسوسی و نظامی دولتهای استعمارگر بودند و برای مشروعیت بخشیدن به سیطره ی دولتهای استعماری بر شرق از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و به آنان در زمینه چگونگی برخورد با افکار عامه ی مردم درباره اسلام کمک می کردند. که در اینجا فقط به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:
«دوساسی» (۱۸۳۸ م)، مستشرق معروف و مستشار مقیم در وزارت خارجه که به هنگام لشکرکشی فرانسه به الجزایر بیانیه ی فرانسه خطاب به مردم الجزایر را ترجمه کرد. وی از سال (۱۸۰۵ م) به بعد، مشاور وزیر خارجه و وزیر جنگ فرانسه در کلیه تصمیم گیری های مربوط به شرق بود و به یمن خدماتی که به امپراتور فرانسه کرد به دریافت لقب«بارون» نایل آمد. ادامه دارد...
#مطالعات_اسلامی_در_غرب
🆔 @Jarianshenasi
📌 توجه :
❇️ از آنجائیکه مباحث تاریخ روشنفکری و فلاسفه ی غرب در دوره یونان باستان و دوره های پس از آن، به موضوع مورد بحث ما چندان ارتباطی پیدا نمی کند به جهت اختصار، سیر روشنفکری در غرب را از دوره ی قرون وسطی پی گرفته و ادامه می دهیم. انشاالله🌹
📚 سیر روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت پانزدهم
🔰 فلسفه غرب در قرون وسطی:
قرون وسطی دورهای نسبتاً طولانی از تاریخ غرب را در برمیگیرد. این دوره از سده چهارم میلادی آغاز میگردد و تا سده چهاردهم، یعنی تا عهد رنسانس ادامه مییابد. گرچه برخی قرون وسطی را دوران تاریکی فکر و اندیشه نامیدهاند، امّا با این همه، نخستین عوامل تحوّلات فکری غرب در دورههای بعدی را باید در لابهلای سطور همین دوران جستجو کرد. از طرفی، سدههای میانی را میتوان دوران طلایی نفوذ و غلبه مسیحیت در غرب بهشمار آورد، همچنانکه میتوان تزلزل موقعیت اجتماعی و سیاسی مسیحیت را در همین دوران مشاهده کرد.
🔻دوران اوّلیه قرون وسطی شاهد اوج پیشرفت مسیحیت رومی بود؛ بهگونهای که امپراتوری روم، مسیحیت را رسمیت بخشید و زمینه گسترش این نهضت مذهبی را در سراسر مرزهای جغرافیایی خود فراهم ساخت. تا این زمان شهر آتن به عنوان مرکز علم و حکمت زبانزد آفاق بود. در این شهر، دانشمندان روم از قدیم الایّام به تعلیم حکمت و انتشار دانش اشتغال داشتند تا آنکه مسیحیت در قلمرو امپراتوری روم رسمیت یافت. امپراتوری و ملّت روم، در دورانی میانی، وارث یک مسیحیت تحریف شدهای بودند که بر تعلیمات و آداب دینی نادرست خود تأکید میورزید و بر نشر معارف به اصطلاح مذهبی که با روح و واقعیت مسیحیت ناب سازگاری نداشت، پافشاری میکرد.
🔸این دین مورد تأیید و حمایت دستگاه امپراتوری روم غربی واقع شد. از طرفی حکما و دانشمندان، مشکل میتوانستند به تعالیم غیر عقلانی چنین دینی معتقد و ملتزم گردند. در نتیجه عرصه بر حکما تنگ گردید، بازار علم و حکمت از رونق افتاد و اقتدار حکما رو به ضعف گرایید تا آنجا که «یوستی نیانوس»، امپراتور روم، فلسفه را مایه گمراهی و فساد دانست. وی کمکم بساط حکمت و حوزه فلسفی را برچید و از نشر معارف فلسفی جلوگیری به عمل آورد. این خود یکی از دلایل و عوامل سقوط و انحطاط تمدّن غرب باستان بهشمار میرود؛ زیرا تمدّن غرب باستان تا حدود زیادی وامدار رشد و تعالی فلسفه باستان بود.
🔹تاریخ امپراتوری بزرگ روم نشان میدهد که چگونه این امپراتوری عظیم، سالیان درازی بر دو منطقه مهم خاوری و باختری، زمام حاکمیت و سلطه خود را حفظ کرده بود. جدایی بخش باختری از بخش خاوری در دوران اوّلیه قرون وسطی صورت گرفت و در نتیجه، امپراتوری بزرگ روم در آخرین دهه از سده چهارم میلادی به دو بخش باختری و خاوری تجزیه گردید. روم باختری شامل ایتالیا با بخش بزرگی از فرانسه و آلمان و اتریش و بخشی از آفریقای شمالی بود و امّا روم شرقی، آسیای صغیر، سوریه، فلسطین، مصر و شبه جزیره بالکان را در بر میگرفت.
🔻به هر حال در دوران اوّلیه قرون وسطی بود که زمینه هرج و مرج و قهر و خشونت و آشوب وط ناامنی بهوجود آمد و اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی غرب، به وخامت گرایید و بالأخره به حدّی تیره و تار شد که برخی (بهغلط یا درست)، از آن دوران، بهعنوان عصر تاریک و ظلمانی یاد میکنند.
عدّهای در تحلیل این پدیده دو عامل را بهعنوان عوامل زمینه ساز یک چنین وضعیت نابهنجاری برشمردهاند، یکی مخالفت امپراتوری باختری با فعالیت حکما و فلاسفه و ممانعتکردن از نشر حکمت و فلسفه و دیگری تحجّر، تصلب و انجماد کلیساها و سایر محافل و نهادها و مراکز و مؤسّسات دینی وابسته به مسیحیت.
در این میان، روم خاوری از جنبه فرهنگی و بازرگانی به مراتب پیشرفتهتر از روم باختری بود. در واقع بخشی شرقی روم، که شامل آسیای صغیر، سوریه، فلسطین، مصر و شبه جزیره بالکان میشد، وارث واقعی و مستقیم فرهنگ یونان باستان بهشمار میرفت. بحث ما در اینجا صرفاً درباره اروپای قرون وسطاست که در حوزه جغرافیایی و سیاسی، فرهنگ روم باختری قرار داشت. ادامه دارد....
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
با سلام
🌹ضمن عرض خوشامد به دوستان عزیز
♻️ قابل ذکر است که سلسله مباحثی با دو موضوع:
🔸مطالعات اسلامی در غرب
🔹سیر روشنفکری در غرب و ایران
در این کانال در حال انجام است. برای دریافت این مباحث به پست های گذشته در این کانال رجوع فرمایید.
📚 مطالعات اسلامی در غرب
✍🏼 قسمت بیست و دوم:
ادامه انگیزه های سیاسی و استعماری:
🔰 دیگر مستشرق پرآوازه ی فرانسوی، «لوئی ماسینیون» (۱۹۶۲ م) است که به عنوان مشاور حکومت فرانسه در امور اسلامی در وزارت امورخارجه فرانسه خدمت می کرد و در سال (۱۹۰۸ م) در بغداد به اتهام جاسوسی علیه دولت عثمانی دستگیر شد و حتی حکم اعدام او صادر شد، ولی جان سالم بدر برد. او که خود صریحا اعتراف کرده است: «من در ایام جنگ جهانی اول با حرارت و اشتیاق در خدمت دولت بودم و آرزوی فتح هرچه سریعتر مغرب را با قوت سلاح داشتم». وی یکی از افسرانی بود که در سال (۱۹۱۷ م) تحت فرماندهی ژنرال«آلنبی» وارد قدس شد. این ژنرال همان کسی است که پس از ورود به بیت المقدس گفت: «امروز جنگهای صلیبی به پایان رسید». ماسینیون بعد از جنگ جهانی اول، ماموریت جلب تمایل مسلمانان سوریه و لبنان به استعمار فرانسه را مطابق شرایط اشغال داشت ودر سال (۱۹۱۹ م) وزیر وقت امورخارجه فرانسه شخصا ماموریت تحقیق درباره قانون اساسی سوریه را به او واگذار کرد.
🔻در انگلیس نیز شرق شناسی و اسلام شناسی و باستانشناسی همواره پوششی برای اهداف سیاسی و نظامی و جاسوسی بوده است. بخصوص پس از ورود و سیطره انگلیس برهند، عده ای از مستشرقان در لباس سیاستمداران یا نظامیان در خدمت دولت بریتانیا قرار گرفتند و این پیوند تا بدانجا دامن گسترد که پاره ای از دولتمردان انگلیسی پیش از هر تصمیم سیاسی درباره شرق، مستشرقان را گرد می آوردند و با آنها مشورت می کردند. در اوایل قرن بیستم، «لرد کرزون» از جمله کسانی بود که اصرار زیادی بر تاسیس مدرسه مطالعات شرقی داشت؛ زیرا معتقد بود این عمل جزء ضروری تاسیس امپراتوری است و به حفظ موقعیت انگلستان در شرق مدد می رساند.
🔸«ادوارد براون» (۱۹۲۶ م) نیز که در مدح او به ویژه برای مطالعات ایرانی، سخنها گفته شده است و وجودش برای ایران «نعمتی خداداد، گنجی بادآورد و یکی از برکات نیکو و نادر طبیعت» شمرده شده است، در خدمت اهداف استعماری انگلستان بود و در عموم آثار خود به دنبال تحقق اهداف بریتانیا بود. تحقیقات او درباره «فرقه ی بابیه» درست در همین راستا صورت گرفت. تاکید او بر آریایی بودن نژاد ایرانی و نزدیک بودن آنها به اروپائیان و سامی بودن نژاد اعراب درست هنگامی مطرح شد که در ایران و عربستان نفت پیدا شد و ایجاد اختلاف میان ایرانیان و اعراب می توانست به ابزاری مهم در دست دولت بریتانیا تبدیل شود. ادامه دارد...
#مطالعات_اسلامی_در_غرب
🆔 @Jarianshenasi
📚 سیر روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت شانزدهم
🔰 فلسفه اسکولاستیک در قرون وسطی
این مکتب، از قرن نهم میلادی به وجود آمد و تا قرن پانزدهم رواج داشت. این ابتدا تحت تاثیر تفکرات کشیشی به نام سنت اگوستین که وی نیز تحت تاثیر شدید اندیشه های نوافلاطونی در حوزه اسکندریه بود، واقع گردید. وی بنیان گذار بسیاری از افکار و سنت هایی است که از سوی کلیسا پذیرفته شد و در طول قرون وسطی به عنوان سنن اصلی مسیحیت در اروپا رایج بود. و به تعبیری نقطه اتصال تفکر یونان باستان و روم قدیم به سده های میانه است.
🔻واژه Scholastic از ریشه لاتین Schola بهمعنی مَدرَس است. در قرون وسطی، علم و حکمت تنها در مدارس و کلیساها تدریس میشد؛ بنابراین مجموعه علم و حکمت، منتسب به مدرسه (مدرسی) و به نام اسکولاستیک معروف شد و طرفداران این مکتب نیز مَدرَسیّون یا رواقیّون لقب یافتند. رواقیّون کمتر میکوشیدند، تا مثل پدران روحانی و پدران اولیه کلیسا، مناسبات اقتصادی را بهطور خالص درک کنند؛ زیرا برای آنان موضوع عمده، چگونگی انطباق و توافق رفتار اقتصادی با اخلاق مسیحیّت بود.
🔸هدف این مکتب، بسط و شرح تعالیم حضرت مسیح، بهکمک فلاسفه یونان بود. بروز اندیشه مدرسی، به نظر عدّهای از نویسندگان، اوّلین آزمون حضور دین در صحنه اجتماعی شمرده میشود.
دو ویژگی کلی را برای این مکتب میتوان برشمرد:
۱. اندیشه ارسطو به خوبی شناخته شد و آموزههای ارسطویی بهعنوان عالیترین مرجع فکری مدرسیها مورد توجّه قرار گرفت.
۲. مکتب مدرسی، توجه خاص به استدلال قیاسی و احتجاج نظری داشت.
🔹نمایندگان مکتب اسکولاستیک
توماس آکویناس : آکویناس بزرگترین فیلسوف قرون وسطی است؛ که در تمامی مدارس حکمت، سرآمد بود. او اهل ایتالیا بود و مدتی نزد آلبرت بزرگ، ملقّب به ارسطوی قرون وسطی، به فراگیری فلسفه ارسطویی مشغول شد. وی آنقدر ارسطو را تجلیل کرده بود، که بعدها کاتولیکها مثل یک پیامبر به ارسطو اهمیت میدادند. وی مدتی بهعنوان استاد دانشگاه پاریس به تدریس فلسفه و اخلاقیّات پرداخت. تعلیمات آکویناس، تلفیقی از فلسفه ارسطو با اصول مسیحیّت است. او در زمینه مالکیّت، ربح، قیمت، سود و مزد، مباحثی در کتاب "سیستم خداشناسی"خود ارائه کرده است.
ویلیام اوکامی (۱۲۹۰-۱۳۵۰)؛ نیز از فلاسفه مدرسیها در قرون وسطی به شمار میرود. او اعتبار زیادی میان مدرسیان دارد. پویایی فکر او بهگونهای است که در عین قرار گرفتن در بین متفکران مدرسی، طرفداران اصالت تسمیه قرن پانزدهم نیز وی را بنیانگذار تسمیهگرایی میدانند.
از جمله دیگر نمایندگان شاخص این مکتب میتوان به آنتونین فلورانس (۱۳۸۹-۱۴۸۹)، راجر بیکن (۱۲۱۴-۱۲۹۴)؛ جان وای کلیف (۱۳۲۰-۱۳۸۴)، آلبرتوس ماگنوس (۱۱۹۳/۱۲۰۶-۱۲۸۰) نیز اشاره کرد.
لذا فلسفه ای که در قرون وسطی رایج بود و می بایست در مدارس و دیرهای کلیسا تدریس می شد و سرپیچی از آن عواقب سنگینی داشت، فلسفه اسکولاستیک بود. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi
🔴 دوستان عزیز با سلام
💠 هدف از طرح مباحث تاریخ روشنفکری و مکاتب فلسفی در غرب این است که بسیاری از روشنفکران یا به تعبیری دگراندیشان وابسته ایرانی تحت تاثیر این جریانات فکری و سیاسی بوده اند و برای شناخت جریانات فکری، فرهنگی و سیاسی در ایران لاجرم بایستی با آبشخور اصلی این جریانات در غرب آشنا شد.
♻️ انشاالله پس از طرح این مباحث به سیر روشنفکری و جریانات سیاسی و فرهنگی در ادوار مختلف تاریخی در ایران خواهیم پرداخت. انشاالله.
لطفا با ما همراه باشید🌹
📚 مطالعات اسلامی در غرب
✍🏼 قسمت بیست و سوم:
ادامه انگیزه های سیاسی و استعماری:
🔰 «برنارد لوئیس» را زاده و محصول تجربه ی امپریالیستی بریتانیا برشمرده اند. وی در مدتی که در دانشگاه لندن بود و از همانجا دکترای خود را در سن ۲۳ سالگی در رشته مطالعات تاریخ اسلام گرفت. وی عامل جاسوسی دفتر خارجی بریتانیا بود و بعدها به «پرینستون» رفت و در جهت تامین منافع و گردآوری کمک برای اسرائیل می کوشید. نوشته های او یا برای هدایت سیاستگذاران یا برای تحت نفوذ قرار دادن افکار عمومی بود.
پیوند استشراق و استعمار در دیگر کشورهای اروپایی نیز نمونه دارد. از جمله: «آلفرد وان کرومر» اتریشی (۱۸۸۹ م) به مدت سی سال در مصر ولبنان و دیگر مناطق عربی به امپراتوری اتریش خدمت کرد. «ایگناس گلدزیهر» (۱۹۲۱ م) اهل مجارستان و از بزرگترین اسلام شناسان نوین در اروپا است. او در سال (۱۹۱۹ م) در بیت المقدس دانشگاه عبری را پایه گذاری کرد و تاسیس این دانشگاه از نخستین اقدامات صهیونیستها برای اشغال فلسطین بود. آلبرت حورانی با وجود تعریف و تمجید فراوان از او می افزاید که سرشت یهود و آینده ی یهود اشتغال اصلی گلدزیهر بود و از خود او نقل شده است که یهودیت نبض زندگی من است.
همچنین «لامنس» بلژیکی (۱۹۳۲ م)، «کریستین اسنوک هرگرونیه» هلندی (۱۹۳۶ م)، «پاول کراوس» اهل چکسلواکی (۱۹۴۴ م)، «آلفرد گیوم» (۱۹۶۵ م)، «گوستاوفون گرونبام» اتریشی (۱۹۷۲ م) از جمله این مستشرقین با انگیزه های استعماری هستند.
🔻نقش ابزاری مطالعات اسلامی برای اهداف اقتصادی و سیاسی استعمار پس از رنسانس و قوت یافتن دولتهای اروپایی شکل وقوام گرفت و به تدریج جایگزین انگیزه تبشیری و صلیبی گری شد یا دست کم نسبت به آن نقش موثرتری در تعیین مسیر مطالعات شرقی و اسلامی ایفا کرد.
🔸افزایش چشمگیر فعالیت های شرق شناسی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با رویکرد نژادی و غرب محوری فلسفی برای زمینه سازی بازار یابی اقتصادی غرب در سرزمین های شرقی و پشتیبانی فکری و ایدئولوژیک از امپریالیسم صورت پذیرفت و حتی بعید نیست که با پیوستن یهودیان به جرگه ی مستشرقان و افزایش چشمگیر تعداد آنها در قرن نوزدهم، یکی از زمینه های فکری اشغال فلسطین و تشکیل رژیم صهیونیستی فراهم آمده باشد. ادامه دارد...
#مطالعات_اسلامی_در_غرب
🆔 @Jarianshenasi
📚 سیر روشنفکری در غرب و ایران
✍🏼 قسمت هفدهم
🔰 نارساییهای فرهنگی ـ اجتماعی، معلول حضور کلیسا و یا شرایط سیاسی حاکم؟
در گذشته بسیاری از متفکّران، عدم شکوفایی فرهنگ و تمدّن در قرون وسطی را ناشی از اعمال فشار کلیسا و ناکارآمد بودن دین مسیحیت میدانستند. اگرچه این نگرش منفی و متعصّبانه نسبت به قرون وسطی هنوز هم در دیدگاه برخی از متفکّران غربی دیده میشود، امّا در مجموع، در قرن بیستم این نگرش تا حدود زیادی اصلاح و بسیار عالمانهتر، دقیقتر و واقع بینانهتر از تحلیلهای قبلی گشته است.
🔻توجه به این نکته ضروری است که مسیحیت هیچگاه مستقلاً و مستقیماً در رأس هرم قدرت سیاسی قرار نگرفت و اگر گفته میشود: «امپراتوری مسیحی»، نه به این معناست که برجسته ترین عضو دینی و روحانی کلیسا به قدرت سیاسی رسیده باشد؛ بلکه بدین معناست که امپراتوری رومی به مسیحیت گرایش پیدا کرده است و زمینه ترویج مسیحیت را فراهم آورده است. در واقع، قرون وسطی با تجربهای تحوّلآفرین از وفاق قدرت سیاسی (امپراتور) با قدرت دینی (کلیسا) آغاز شد و در اثر همین وفاق سیاسی ـ مذهبی، مدّتی طولانی به حیات خود ادامه داد.
🔸حاکمیت کلیسا و پادشاهان مطلقه در قرون وسطا جامعه ای پدید آورده بود که حقوق و مسئولیت های فرد توسط جایگاه وی در سیستمی طبقاتی و سلسله مراتبی تعیین می شد، ویژگی اصلی این جامعه فئودالیسم بود. ملاکان بر دهقانانی که فاقد زمین بودند حکومت می کردند. آب و خاک تنها شکل مشخص شخصیت و ثروت بود. و مالکیت آنها به صورت مادام العمر به طبقه ای خاص به نام حکام و نجباء تعلق گرفته بود. مالکین از قدرت فوق العاده ای نسبت به رعیت برخوردار بودند. رعیت متعهد به خدمت به آنها و ضمانت خدمتگذاری رعیت و بقای آداب و رسوم فئودالی به عهده مالکین بود. توارث و انتقال زمین به فرزندان مالکین موجب بقاء و استمرار این نظام شده بود. وظایف اداری و قضایی بین پادشاه، کلیسا، و نجباء و روحانیون تقسیم شده بود. حفظ نظم داخلی و رفع تهدیدات به عهده نجباء و فئودال های محلی بود. مقامات کلیسا که حامی نظام اجتماعی و سیاسی فئودالی بودند، با طرفداری از وضع موجود اجازه هیچ انحراف و تغییری نمی دادند.
🔹کلیسای کاتولیک در مقابل قدرتهای غیر متمرکز سیاسی از اقتدار بالایی برخوردار بود، به گونه ای که قادر به عزل پادشاه و حکام محلی بود. پاپ به عنوان قائد اعظم کلیسا، صاحب این حق مسلم بود که هر کدام از مسیحیان حتی شاهان را که مفسد و طاغی تشخیص می داد از حلقه مسیحیت طرد و رسما آنها را نکفیر و مجازات کند. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
🆔 @Jarianshenasi