eitaa logo
جوانه های تشکیلات🌱
2.5هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
916 ویدیو
92 فایل
﷽ 🌍 پایگاه تشکیلاتی #جوانه‌ها 🌱 ☀️تولید و نشر محتوای تشکیلاتی ☀️ترویج گفتمان مبانی تشکیلاتی ☀️ایده پردازی و هم‌افزایی ☀️انعکاس‌ فعالیت‌های‌‌ تشکیلاتی و تربیتی + نظرات ، پیشنهادات ، تبادل : @ad_Javaaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مسافر۱۴۴۴
دلگویه ای با فرزندان عزیز دهه هشتادی ام به مناسبت روز بسیج دانش آموزی : بسم رب النور ٨ آبان را در دفترچه پر از اوراق رنگارنگ زیستنم به رنگ خادمی هایلایت کردم روزی که از نوجوانی، اسطورگی ساخت فهمیده... روزی که عجین شد با نام بلندی به عظمت بسیج آنهم بسیج دانش آموزی... شبها و روزها با این نام زیستنم در این ۵ سال یک طرف اما حکایت دیده هایم را به چند خط چگونه روایت کنم؟ از نوجوانانی که حالا از جوانی و میانسالی مثل منی بیشتر می فهمند... از دهه هشتادی هایی که عزم و اراده شان از شعارهای مثل منی با صلابت تر و آهنین تر است... از نسل پر تلاطمی که اشک های روانشان را در راهیان نور به موج های خروشان اروند هدیه دادند و در ساحل آرامش شلمچه مشق عشق کردند... از فرزندان پاکی که در اردوهای یاوران ولایت خود را برای تشکیلات امام غائب آماده می ساختند... از امید های آینده ای که تلاش اردوهای جهادی شان را حتی سلفی های پر از لبخندشان هم نمی توانست کامل روایت کند... مجاهدانی از برش تاریخ این انقلاب که وقتی روی سکوهای لیگ علمی بین المللی پایا می ایستادند می شد در چشمانشان برق روزهای دلنشین محقق شده در گام دوم را دید... از نقش آفرینان مهمترین روزهای انقلابی خمینی کبیر که کرونا مسخّر و همت و اراده شان شد و آنقدر اثر آفریدند و همگان را به نظاره وا داشتند که کرونا سمج و بد قلق هم پیش همتشان پای چرخ دوخت ماسک و پویش های مجازی و توزیع ضد عفونی و تهیه نان برای اهالی محله سر تعظیم فرود آورد... از دختران و پسرانی که در این ایام که عده ای بر گرده ی جهل و ناآگاهی عده ای قلیل از هم نسلی هایشان سوار شدند، دندان به هم فشردند و به منطق و صبر زینب وار سکوت کردند و از ایجاد دوقطبی های دشمن شاد کن پرهیز کردند و به وقت خروش چنان با هیبت و قدرت به میدان آمدند که گویی ضرب پای قاسم بن علی ع را در میانه میدان عاشورائیان طنین انداز می کنند... آری فرزندان عزیزم ما گریه های شما را پای سلام فرمانده دیدیدم... ما دانه های تسبیح دستتان را که به یاد حاج قاسم در مسیر مشایه به ذکر دلتنگی روی هم می افتاد را دیدیم... ما لبخند کودکانی که برایشان با پول تو جیبی هایتان لوازم التحریر تهیه کردید دیدیم ما حجمه های بی مهابای دشمنان را به عقول و قلوب شما دیدیدم... و دیدیم که برای اثبات نسلتان حالا شهید هم داده اید... به خدایی که تکیه گاه این انقلاب و امت انقلاب است باور دارم که قرار است شما "کزبر الحدید" امام خامنه ای باشید که گام دوم را به تمدن دلنشین اسلامی خواهد رساند... چقدر به شما غبطه می خورم چقدر دوستتان دارم چقدر مشتاق میدان داری شما هستم اینکه آقاجان ما اینقدر به شما امیدوار است قند در دلم آب می کند... بچه ها بایستید، محکم باشید، مجاهد باشید که رقص پرچم یالثارات حسین در دستان شما زیباست آن هم پای رکاب مهدی فاطمه عج خادم و شرمنده تان محمد جعفری ١۴۴۴ https://eitaa.com/joinchat/475857096Ca23a929024
هدایت شده از مسافر۱۴۴۴
دیر رسیدم... سیر تا پیاز هماهنگی ها را خودشان انجام داده بودند... کیفیت مهمانان حاضر و چیدمان حرفه ای محیط و روایت جذاب از یک کار مشترک بزرگ و مورد نیاز همین ساعات... من هم مثل بقیه دعوت بودم ، مثل بقیه آمده بودم بشینم ببینم این همه سر و صدا برای چیست !؟ خیلی آرام انتهای سالن نشستم ، یکی یکی بچه ها برای انجام امور محوله می رفتند و می آمدند آنها فقط می رفتند و می آمدند اما من در دنیای خاطراتم سیر می کردم و دائم جمله ای در ذهنم نقش می بست : بچه ها بزرگ شدند ... از کوچه خاطرات اردوهای تشکیلاتی ، کلاس های مبانی خوانی ، سخت گیری های طاقت فرسا برای تحقق کار خواست ها ، نظام برنامه ریزی ، غم و غصه خوردن در نظام رفاقت تمدنی.. رد شدم حالا بچه هایی که میانگین سنی جمعشان به زور و ارفاق به ۲۳ سال می رسد ، رونمایی از ۳ کتاب و ۳ سیر نمایشگاهی کاربردی با پیوست دوره های آموزشی شده است کار همین آتیش پاره هایی که دیگر بزرگ شده اند ... لبخند شیرینی بر لبانم نشست ، جلسه تمام شد... با مهمانان خداحافظی کردم و آرام خداقوت گفتم و از سالن خارج شدم ... کتابها را خواندم ، تمام که شد ، چشمانم اصرار داشت ببارد اما مثل همیشه ضمختی به خرج دادم اما حال خوشی داشتم... تمام این سالها کنایه هایی که از فهیم و غیر فهیم ، از خودی و نخودی و بی خودی شنیده بودم برای خادمی یک نظام تربیتی در ذهنم گذشت... آرام گفتم : الحمدلله،بچه ها بزرگ شدند ... حالا باید سراغ گام دیگر رفت بچه ها ادامه ی مسیر... و من ، سراغ بچه های دیگر... چون فاذا فرغت فانصب... https://eitaa.com/joinchat/475857096Ca23a929024
khate.khali.mp3
480.9K
جلسات آب بندی شده با مبهمات گفتمانی... واج آرایی کلماتِ بی محتوایِ کاریزماتیکِ دهن پر کن... طرح های پر رنگ و لعاب ایموجی محورِِ پاورپوینتی... اسم دوره هایی بزرگتر از اقدامات آرمانی... تولید واژگان با محوریت ایجاد دایره لغاتِ جامع التفاخرات علیٰ بی سوادان هیجانی... و در نهایت تربیت جهادی بدون اقدام و عامل میدانی... خروجی اش می شود همین حرفهای حاج سعید ... کجای کاریم ؟؟؟؟ خط جهاد از میدان می گذرد .... پی نوشت: بارها این صوت رو برای تلنگر گوش داده ام ، حسب همه داشته های نداشته ام فهمیده ام ، تربیت جز به تجربه به خط زدن و در میدان بودن ، نیست ... eitaa.com/Mosafer_1444 @Javaaneh_ir
کُپ کرده ها در کربلا فقط گریه کردند... خوب شد ما در احد نبودیم ، وگرنه زخمها را علی ع بر می‌داشت و ما فقط برای دندان شکسته پیغمبر می گریستیم ... خوب شد ما در صفین نبودیم وگرنه رشته های صبر مولا را به بی بصیرتی پاره می کردیم و فقط به حکم ابوموسی می گریستیم... خوب شد در سپاه حسن بن علی نبودیم آنگاه که مذل المومنین خطابش می کردند فقط می گریستیم... خوب شد ما در کربلا نبودیم ، تشت رسواییمان زمین می خورد که وقتی در گودال همه می زدند ما کُپ کرده بودیم و فقط می گریستیم... خوب شد ما در شام نبودیم تا وقتی دختر حیدر خطاب می کند اگر شما گریه می کنید ، چه کسی ما را کشت ، باز فقط می گریستیم... خوب شد پای ناله های علی بن حسین در مناجاتش پای کعبه ، پای درس محمد بن علی در غربت ایامش ، روبروی جعفر بن محمد وقتی هارون مکی وارد تنور شد ، در تشییع پیکر با غل و زنجیر موسی بن جعفر ، مستمع حدیث سلسلة الذهب علی بن موسی ، پایین پشت بامی که پیکر بی‌جان محمد بن علی بر آن نقش بسته بود ، شنونده جامعه کبیره علی النقی ، بیننده احوال اسیر سامرا حسن بن علی .... چقدر خوب شد ما نبودیم چون فقط می گریستیم ... خوب شد وقتی آقا روح الله فرمان جهاد داد ما نبودیم وگرنه پای جمله آوینی که وقتی در صور جنگ دمیده می شود مرد از نامرد مشخص می شود فقط می گریستیم.... چقدر خوب شد اسممان برای دفاع از حرم درنیامد که آنجا هم کُپ می کردیم و به پیکرهای عزیزان در خانطومان و حمص و حلب مانده فقط می گریستیم.... نگو چرا تلخ می گویی ... هرزه ها و برهنه ها به جنگ تمام اسلام و احکامش آمدند ... کاری با جاهلین ندارم که نسخه، رأفت است و رحمت و تبیین برایشان ... آنوقت امر به معروف و نهی از منکر مثل قرآن روی طاقچه خاک میخورد و ما قیام لِلّه نکرده ایم و داریم همچنان در مجازی گریه می کنیم ... ماه رمضانمان شده همین مناسک تشنگی و گرسنگی و هیهات از غفلت که در کنارمان احکام الهی زیر پا لِه می شود .... خبرها به گوشمان آسان شنیده می شود : طلبه ای چاقو خورد ... همسر شهیدی کتک خورد ... دختر شهیدی مورد ضرب و شتم قرار گرفت... بانوی آمر به معروف در قم به باد کتک گرفته شد ... به خودمان نگاهی بیاندازیم آیا همین زبان ۳ گرمی پر آفتمان برای احیای دین حق و احکامش حاضر به مجاهدت هست ؟؟؟ یاد حنجره خسته ی علی خلیلی افتادم ، صدا نداشت اما فریادی به بلندای غیرت دینی تمام شیعه داشت که اگر گوشمان از گریه های بی خاصیتمان پر نشده باشد ، می شنویم .... خوب شد ما نبودیم .... خوشبحال آنانکه هستند.... @Mosafer_1444 @Javaaneh_ir