جُون ِ سیاه بود و ز حق روشنا گرفت
با نور آل فاطمه روحش جلا گرفت
با نیّت غلامی اولاد مرتضی
آمد به بیت حیدر و رنگ خدا گرفت
وقتی که بار معرفتش رفت تا سماء
از رب ، مقام نوکر آل عبا گرفت
در خانه ی سه حجّت ایزد به افتخار
شد کاسه لیس و مرتبت اولیا گرفت
مویش که شد به خدمت آل علی سپید
در کربلا ز سرخی خونش حنا گرفت
ده روز بین مقتل خود شد رها و بعد
بوی خوش از دعای شه کربلا گرفت
رنگ سپید وعطر خوش و حشر ِبا حسین
او این سه را ز حضرت خیرالنسا گرفت
#شعر
علی مهدوی نسب
@JawnbinHuwai
من جُون توأم که جان گرفتم دستم
صد شکر که بر محبتت دل بستم
دادی تو بها به کاسه لیست حالا
فخریست مرا ؛ شهید راهت هستم
#شعر
علی مهدوی نسب
@JawnbinHuwai
sh20 safarzade 2.mp3
18.75M
🎙 #توسل_و_روضه
کربلایی #عباس_صفر_زاده
📍من جُون توام ، روی سیاه آورده ام
یک قلب پُر از غصه و آه آورده ام ...
@JawnbinHuwai
sh20 akhavi.mp3
51.85M
🎙 #خطابه
حجه الاسلام و المسلمین #سید_محمد_موحد_ابطحی
📍وظیفه ی ما ! به امر حضرات آل الله توجه و توسل به مقام اصحاب سیدالشهداء است
@JawnbinHuwai
sh20 mirzaee.mp3
35.24M
🎙 #روضه_خوانی
کربلایی #سید_حسن_میرزایی
📍در هیاهوی مردم دنیا به غم عاشقی دچار شدم
همکلام بهشتیان بودن از غم عشق بی قرار شدن
در تکاپوی عالم فانی بین تاریخ ماندگار شدن
ظاهرا رخت نوکری بر تن ، باطنا صاحب اختیار شدن ...
@JawnbinHuwai
sh20 pakdaman.MP3
51.05M
🎙 #مدح_رجز_روضه_خوانی
حاج #علی_پاکدامن
قصیده :
📍رو سیاهی بوی بد گرمیدهی ! این سو بیا
رو سپیدی در دو عالم تو یقینا با حسین علیه السلام ...
@JawnbinHuwai
#ربیع_الثانی_۳۰_بدرک_رفتن_خالد_بن_ولید
🚩 یکی از حکایات قلاده ی آهنین آسیاب و خالد بن ولید لعنهما الله ...
🎈 قلاده ای از محور آهنین آسیاب که امیرالمؤمنین علیه السلام بر گردن خالد بن ولید ملعون پیچاند....
📚 در کتاب الثاقب فی المناقب آمده است :
از عبد الله بن عبّاس و جابر بن عبد الله روایت شده است:
روزى پيش ابوبكر و عمر حاضر بوديم كه خالد بن وليد آمد، درحالیکه میله و محور آهنین آسياب در گردن او پيچيده شده بود و بسيار ناله و شکایت میکرد از عملی که علی با او کرده است.
ابوبكر از خالد پرسيد؛ چه اتفاقی افتاده و چرا طوق ضخیم به گردن داری؟ خالد گفت؛ به طائف بودم و در طلب جستجوی افراد بیدین. با سپاه خود بودم که در راه برگشت، با على و عمّار و مقداد و ابوذر غفارى و ابن العوام و دو جوان ديگر که با علی بودند، مواجه شدم، درحالیکه کنار چشمه آبی نشسته بودند.
على جامه رسول الله (صلی الله علیه و آله) به تن داشت و اسبهایشان هم آنجا بسته بودند. چون مرا دید عتاب بسيار تند و سختی به من کرد.
من به همراه لشگرم از اسب پیاده شدیم . علی به من گفت: تا کی شيعه مرا اذیت میکنی؟
غرور جنگآوری مرا گرفت و به اتکاء لشگرم حاضرجوابی و درشتی كردم. به این دلیل، علی بسیار غضبناک شد و چون شير غرّان به من گفت: تو كه باشى كه نام من در دهان تو بگردد و بد من و مواليان و شیعیانم بگويى؟
من سریعاً سوار اسب شدم. على هم جهید و مرا از اسب فرو كشيد و به زور به آسياب *حارث بن كلده* برد و سنگ آسياب را بلند كرد و محور آهنین آسياب از سنگ بیرون كشيد و به گردن من پیچاند و مرا با این قلاده مضحکه مردم گرداند. آن میله آهنين در دست علی مثل خمیر و شمعِ در آفتاب، نرم بود.
لشگر من از ترس هیبت علی و غضب او، چنان هراسان و متواری شدند كه گویا ملک الموت را دیدهاند. ای ابوبکر، اکنون که نزد تو هستم، از یکصد مرد از شجاعان عرب درخواست کردم که با کمک هم این طوق را از گردن من باز کنند ولی نتوانستند. پس مرا يقين شد كه این عمل علی، از سحر هاشميان هست و مرا جادو کرده...
📚منبع: الثاقب فی المناقب، صفحه ۱۶۶-۱۶۸
#دشمنان_اهل_بیت
#تقویم_تاریخ
#تقویم_تبری
#تبری
#خالد_بن_ولید
@JawnbinHuwai
52.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 #سینه_زنی #واحد جناب آقای #ملا_مسعود_شیرین
📍 روضه میخونم آروم ، زخمی نبودی خانووم .. ای وای از دوشنبه
@JawnbinHuwai
51.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 #سینه_زنی #شور
جناب آقای #ملا_مسعود_شیرین
📍یا مقلب القلوبم حسین حسین
برات به سینه میکوبم حسین حسین
محول و الاحول من ابی عبدالله
ذکر تموم سال من ابی عبدالله
@JawnbinHuwai