eitaa logo
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
398 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
82 فایل
بسم‌الله‌خلق‌المهدی‌عج🦋 خودت‌را‌به‌گونه‌ای‌آماده‌کن که‌یاری‌کننده‌امام‌زمانت‌باشی‌ #شھیدجھادمغنیه فرمانده‌ارشد‌حزب‌الله‌ فرزند‌شهید‌حاج‌عماد‌مغنیه ولادت12اردیبهشت1370‌لبنان شهادت28دی‌1393سوریه @Arezooye_shahadat7631 متحد‌جـانمون:🌱 @jahadi_ansar_mahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
+فاطمه‌عمادمغنیه‌خواهرشهیدجهاد بعد‌ازذکر‌چند‌غذای‌لبنانی‌که‌پدرش آنهارا‌دوست‌داشت‌می‌گوید، خیلی‌ازس
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادرشهیدعماد‌مغنیه: در‌سفرےکه‌به‌جنوب‌داشتیم، ‌عمادفقط‌چهل‌روزداشت‌ودر ‌آغوشِ‌من‌بودبا‌هفت‌نفرازاقوام، سوارِماشین‌شدیم‌و به‌جاده‌زدیم،‌طولےنکشید‌که‌در‌یک‌ منطقهِ‌کوهستانےتصادف‌کردیم در‌لحظات‌اولیه‌بعد‌از‌تصادف ‌شوکه‌شده‌بودیم نمےدانستیم‌چه‌کار‌بایدانجام‌بدهیم ‌بالاخره‌هرطوربودبه‌خودمان‌آمدیم ‌و‌از‌ماشین‌پیاده‌شدیم‌‌زمان‌زیادے از‌پیاده‌شدن‌ما‌نگذشت‌که‌ماشین ‌منفجر‌شدوآتش‌گرفت واقعا‌عنایات‌خدا‌را‌دیدیم،درتصادف ‌کسے‌صدمه‌ندید‌ماشین‌سوخته‌را‌ همان‌جارها‌کردیم‌سوار‌اتوبوس ‌شدیم‌‌و‌تاجنوب‌رفتیم‌پدر‌بزرگم ‌فردےبسیار‌‌متدین‌وروحانے بودبه‌طورے‌که‌در‌کل‌خانواده، همه‌براےاو‌‌احترام‌خاصے قائل‌بودند‌،این‌پیرمردِ‌اهل‌دل به‌محض‌اطلاع‌یافتن‌از ماجرابه‌‌عمادِچهل‌روزه‌اشاره‌کرد و‌گفت‌این‌بچه‌باعث‌نجات‌شما‌شد ‌با‌وجودے‌که‌همین‌امروزنماز‌صبح‌تان‌ قضا‌شد،‌همه‌شما‌به‌برکت‌وجود این‌فرزند‌از‌ این‌حادثه‌جان‌‌سالم‌به‌در‌بردید، باشرمندگےبه‌هم‌نگاه میکردیم‌او‌درست‌مےگفت ‌متاسفانه‌آن‌روز نماز‌صبح‌همگےما‌قضا‌شده‌بود. ❤️" 📻"
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
مادرشهیدعماد‌مغنیه: در‌سفرےکه‌به‌جنوب‌داشتیم، ‌عمادفقط‌چهل‌روزداشت‌ودر ‌آغوشِ‌من‌بودبا‌هفت‌نفرازاقو
+فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) تعریف‌میکند‌که‌،امنیت‌بابا چطوربخشےاز،زندگےورفتاروسلوک خودش‌وبرادرانش‌شده‌بود مادرم‌مدام‌درگوشمان‌تکرار‌میکرد‌او نمیتوانددرکارش‌تأخیرداشته‌باشد نبایدبپرسیم‌کجامیرود،نبایدیواشکےبه صحبت‌هاےتلفنے‌اش‌گوش‌کنیم!ما‌هم واقعابااین‌روش‌خو‌گرفته‌بودیم با‌اینکه‌تا‌به‌سن‌خاصےنرسیده‌بود،از ماهیت‌شغل‌پدرش‌خبرنداشت،میگوید ولےخیلےزودفهمیدم‌که‌او،تحت‌تعقیب دستگاه‌اطلاعاتےچندین‌کشوردنیاست این‌را با‌توجه‌به‌تعاملش‌باچندین‌وچند موضوع‌مختلف‌فهمیده‌بودم همه‌ےزندگے‌مان‌مبتنےبراین‌بودکه هیچ‌تصویرےازاومنتشرنشود عکس‌هاےاو،وعکس‌هاےما‌بااو همه‌مخفےبود،تأکید‌براین‌بودکه ازاوبےدلیل‌وناگهانےعکس‌نگیریم‌و کاملا‌حواسمان‌باشدومطمئن‌شویم‌که کسےموقع‌حضورش‌بدون‌گفتن‌به‌او عکسےازاونگرفته‌باشد محافظت‌ازاوبخشےازکارِمابود مدام‌حواسمان‌بودکه‌،چه‌کسےبه‌ما‌نزدیک شده‌است،حتےآدرس‌منزلمان‌همیشه مخفےبود،در‌یک‌دوره‌اےخانه‌‌ےما‌عبارت‌بود ازدواتاق‌دریک‌مرکز و‌به‌رغم‌همه‌‌ےاین‌سختےها‌مادرم‌توانسته بود،جوخوبےدر‌منزل‌ایجاد‌کند احساس‌خوشبختےمیکردیم... ❤️  📻
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
+فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) تعریف‌میکند‌که‌،امنیت‌بابا چطوربخشےاز،زندگےورفتاروسلوک خودش‌وبرادرا
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+فاطمه‌عمادمغنیه‌خواهرشهیدجهاد از‌گشت‌و‌گذار‌باپدرش‌با‌ماشین‌میگوید و‌از‌سرود‌مع‌الفجرقوموا‌وشاهرا سیف‌الحسین [باسحرگاهان‌به‌پاخیزید، درحالیکه‌شمشیرحسین‌را، از‌نیام‌برآورده‌اید] این‌سرودرا‌با‌هم‌مے‌خواندیم‌صداے پدر‌م‌قشنگ‌بودوقتےبزرگ‌ترشدم‌و ‌شخصیتم‌نضج‌یافت‌به‌حکم‌ شخصیت‌پدرم‌وشکل‌روابطم‌با‌او که‌هیچ‌وقت‌درحدمسائل‌خرده‌ ریز‌روزانه‌نبودوهمیشه‌بالاترازاین‌ چیزها‌بود،رابطه‌مان‌عمیق‌ترشد مثلاسؤال‌هایےکه‌ازاومے‌پرسیدم پیرامون‌این‌چیزها‌بود‌که‌چه‌ اتفاقےخواهدافتاد؟ شما‌به‌عنوان‌مقاومت‌در‌قبال فلان‌موضوع‌چه‌کار‌خواهیدکرد؟!  ❤️ 📻
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
+فاطمه‌عمادمغنیه‌خواهرشهیدجهاد از‌گشت‌و‌گذار‌باپدرش‌با‌ماشین‌میگوید و‌از‌سرود‌مع‌الفجرقوموا‌وشاهرا
3.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) تا‌مدت‌هانمیدانستم‌دختر‌معاون‌جهادے حزب‌الله‌هستم.. قرآنےکه‌حضرت‌آقابه‌پدرم‌عمادهدیه‌داد، اینجا‌که‌مے‌رسد، نشانه‌هاےحسرت‌درچهره‌‌اش‌هویدا میشود،اگر‌باما‌مانده‌بود... صحبت‌هایم‌بااوعمیق‌ترمیشدحتما جنبه‌ےعقیدتےو،روحےهم‌پیدامیکرد، در‌این‌زمینه‌به‌بودنش‌احتیاج‌دارم... این‌حسرتےاست‌که‌جهاد‌هم‌داشته فاطمه‌برایمان‌میگویدجهاد‌میگفت‌ خواهربه‌جان‌تواگر‌بابابودچه‌کیفےمیکرد، چقدر‌از‌این‌موضوع‌خوشحال‌میشد‌که‌میدید‌ ماشخصیتمان‌پخته‌ترشده‌و‌آگاه‌ترشده‌ایم‌‌ وبااو‌صحبتهای‌جدی‌ترمیکنیم،بعد‌توضیح‌میدهد، چون‌موقع‌شهادت‌حاج‌عمادما‌هنوزکوچک‌تربودیم، خصوصاجهاد.. میخواهیم‌خاطرات‌بیشتری‌از‌پدرتان‌بگوید یادآورےمیکندکه‌چطور‌پدرش‌،یکبار‌موقع‌امتحانات‌ به‌دادش‌رسید،امتحان‌درس‌مدیریت‌ (سال‌اول‌رشته‌ی‌علوم‌سیاسی)‌داشتم‌، پیش‌تربه‌او‌نگفته‌بودم‌پدر‌کتاب‌امتحانی‌را‌،از‌من‌گرفت‌ وخودش‌خلاصه‌اش‌کردبعداز‌من‌خواست‌ به‌یکی‌ازمراکز‌کارش‌بروم‌آنجا‌روی‌یک‌تخته‌برایم‌ کل‌متن‌را‌تشریح‌کرد،طوری‌که‌فرداآماده‌بودم‌ امتحان‌بدهم‌وهمینطورهم‌شد این‌خاطره،‌فاطمه‌را‌یادویژگی‌خلاقیت‌پدرش‌می‌اندازد‌ که‌دغدغه‌ی‌دائمی‌اش‌‌بود.وقتی‌از‌او‌می‌پرسیدم‌ کتاب‌درسی‌این‌درس‌یااین‌دوره‌کجاست‌می‌گفت‌ اومتن‌ویژه‌ی‌خودش‌را‌دارداو‌همیشه‌می‌خواست‌ چیزی‌بر‌چیزهای‌دیگربیفزایدو‌همین‌جوهره‌ی عمادمغنیه‌بودبعد‌ادامه‌می‌دهد،البته‌ خیلی‌شیرین‌و‌قشنگ‌هم‌می‌افزود ❤️ 📻
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
+فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) تا‌مدت‌هانمیدانستم‌دختر‌معاون‌جهادے حزب‌الله‌هستم.. قرآنےکه‌حضرت‌آق
+فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) فاطمه اذعان می‌کند که به واسطه‌ی دختر عمادمغنیه‌ بودن احساس مسئولیت می‌کند، دائما باید سخاوتمند باشم، باید عشق به مردم را بلد باشم، نباید زود عصبانی شوم، باید دائما با مردم در ارتباط باشم و با آنها بگویم و بشنوم.. می‌پرسم اگر می‌شد یک بار دیگر با پدرت بنشینی چه می‌گفتی؟ جواب می‌دهد، خیلی دوست می‌داشتم که با او در موضوعات فرهنگی حرف بزنم، شاید به این دلیل که من دوست دارم جامعه‌مان مشخصا در این زمینه پیشرفت کند. دوست دارم فرهنگ جایگزینی داشته باشیم که بتوانیم با آن در مقابل فرهنگ غرب بایستیم. اگر می‌شد، با او درباره‌ی این صحبت می‌کردم که چطور حوزه‌های علمیه بیشتر با واقعیت زندگی ما مرتبط باشند و اینکه چطور دروسی که در آن ارائه می‌شود روان‌تر باشد و نزدیک‌تر به فهم عامه‌ی مردم … +حتی بعد از شهادتش هم، هنوز امنیتی را که وجود پدر به دخترش می‌بخشد حس می‌کند! در حضورش و در غیابش احساس امنیت می‌کردم و می‌کنم حس می‌کنم دشمنم طعم آرامش را نخواهد چشید.. گفتگویمان با فاطمه با این جمله به پایان می‌رسد.. از او تشکر می‌کنیم! با لهجه‌ی محلی لبنانی می‌گوید: یه لحظه صبر کنین، هنوز ازتون پذیراتی نکردم، اصرار می‌کند از خرمای خشک و گردو بخوریم.. بعد با لبخندی که خیلی شبیه لبخند حاج‌عماد است بدرقه‌مان میکند. ❤️ 📻
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
+فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) فاطمه اذعان می‌کند که به واسطه‌ی دختر عمادمغنیه‌ بودن احساس مسئولیت
1.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
+خواهرشهیدعمادمغنیه‌: مادرم حدود 5 ماه پیش خواب دید در یک مراسم عزاداری، عماد کوله‌ای پر از مهمات در دست دارد! از وی پرسید با این بسته به کجا می‌رود؟! عماد جواب داد؛ عازم مصرم …‌! برای پیروزی جوانان به قاهره می‌روم. 🌿 📻
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
+خواهرشهیدعمادمغنیه‌: مادرم حدود 5 ماه پیش خواب دید در یک مراسم عزاداری، عماد کوله‌ای پر از مهمات در
+✍سیدمحمدموسوی اوایل دهه هشتاد ۸۰ میلادی بود نشسته بودم و خیابان را نگاه می‌کردم. دیدم عده‌ای اسلحه به دست دارند ، جوانی را دنبال می‌کنند. سریع جوان را صدایش کردم و گفتم: بیا داخل خانه ما ، اینجا پیدایت نمی‌کنند. سریع آمد داخل و در را بستم. اوضاع امنیتی اصلا مناسب نبود ، برای همین ، شب را هم ماند پیشمان. فردا صبح ، از ما تشکر کرد و رفت. پانزده سال بعد ، مشغول کارهای روزانه‌ام بودم که دیدم در می‌زنند. رفتم دم در ، دیدم مرد میانسالی با ریش و قیافه مذهبی جلوی در ایستاده است، نشتاختمش، قضیه را که برایم تعریف کرد یادم افتاد ، این همان جوان فراری ۱۵ سال قبل است ، آمده بود از من تشکر کند. دعوتش کردم داخل و شروع کردیم به صحبت. از میان صحبت‌هایم فهمید پسرم می‌خواهد قایقش را بفروشد ، ولی مشتری ندارد. پسرم ماهیگیر بود. صحبت‌هایمان که تمام شد ، دوباره تشکر کرد و رفت. بعدتر فهمیدم رفته پسرم را پیدا کرده ، پول قایق را به او داده و قایق را هم تحویل نگرفته است.