‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#سخن_شهید🌼 " نحن هُنا يا والدي.. الحُسَينيّون الّذين يُقاتلون مع حُسينهم حين يدعوهم للنّزال! -بخش
38.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الجهاد🌿
مادر پریشان است ؛ تمام خاطرات پسرش از مقابل چشمش عبور میکند ؛ برق چشمانش ، قد رشیدش ، چهره زیبای پسرش را به یاد می آورد ؛ چشمش که به پیکر بی جان پسرش میافتد امیدهایش ناامید میشود💔!"
با خودش میگوید : یعنی واقعا جهاد رفت!؟
بیتابی امانش را بریده ، که پرچم گنبد آقاامامحسین(علیهالسلام) را میآورند..
ندای یاحسین(ع) طنین انداز میشود🌱
آرام میگیرد ، با خودش روضهی عاشورا را مرور میکند ، به روضهی علیاکبر(ع) که میرسد ، خجالت زده اشکهایش را پاک میکند :جهاد اربا اربا نیست!
بمیرم برای آقایمحسین(علیهالسلام)🍂
که جمع کردن پیکر پسرش ، از دشت برایش معمایی شده بود🥀!
صدای جهاد در گوشش میپیچد :
اماه انی راحل والملتقی عند الحسین(ع)
مادر من میروم وعده دیدار نزد امامحسین(ع)..
و خدا میداند با چه حالی ، به آغوش حسین(ع) رفت ...💔(:
#برادرم_جهاد 🖤
#کلیپ_جهادی🎥
#علیاکبرمدافعحرم🕊
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست! و از آنروز سرم میل بریدن دارد ..💔:) #شهیدجهادمغنیه 🍂
ناگهان بغض میکرد ؛ طوری که نفسش
را بند می آورد ، اما نه نباید گریه میکرد
نباید ضعف نشان میداد ؛ نباید میگذاشت
کسی از دلش خبردار شود ، هر بار که یادِ
بدن پاره پاره و سوخته و پخش شدهی
جهادش در دشتِ قنیطره می افتاد روضهی
حضرت علی اکبر علیهالسلام را مدام برای
خودش تکرار میکرد ؛ حس میکرد اگر گوشه
ای از پیکر جهادش را در آغوش کِشد تمامِ
پیکر گوشه ی دیگر جمع میشود ...😭
آنجا که نتوانست بخاطر وضعیت بسیار
دردناکِ پسرش او را خودش غسل دهد
صبر حضرت لیلا را تحسین میکرد و
مدام میگفت : بمیرم برای مولایم
حسین علیهالسلام که چیدنِ پیکر
پسرش از دشت برایش معمایی
شده بود ...💔😭
#شهیدجهادمغنیه 🍂
#علیاکبرمدافعحرم🖤