#زندگینامه🔖!" #قسمت_شصت‌و‌یکم🌿" بعد از شنیدن خبر شهادت جهاد، دیگر محمد مثل گذشته‌ها نبود؛ همان محمدی که در سرعت با قطار مسابقه می‌داد، ناگهان حرکتش آرام شد. همه چیز از حرکت ایستاد؛ حتے خنده‌هاے زیباے محمدحسین یک انسان عزیز و دوست‌داشتنے و نزدیک سفر کرده بود و رازش را در سینهٔ دوست و برادرش باقےگذاشته بود. دوری جهاد دردے در سینهٔ محمدحسین به جاے گذاشت؛ دردے که محمد را با خودش برد به یکے از گوشه‌های روضة‌الشهیدین، مقابل آرامگاه جهاد و شروع کرد با صداے بلند به گریه کردن، و زبان حالش این بود که مےگفت: آرزو مےکنم دیدار ما خیلے نزدیک باشد، اے رفیق من! واقعاً آرزو مےکنم که این‌چنین باشد💔!" پ.ن: شهیدمحمدحسین‌جونی و داداش جهادمون 🌼🔗 #برادرم_جهاد❤️ #زندگی_به_سبک_برادر🦋