‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوشانزدهم🌿" کوچکترین کارهای دانشجویان چه در زندگی آکادمی و چه زندگی خصوصی آ
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوهفدهم🌿"
دوست داری کار کنی وقتی شخصی مثل شهیدجهاد در آن کار حضور دارد. مثلا فرض کنیم از تو درخواست و توان انجام ۷ یا ۱۰ ساعت کار کنند ولی با وجود جهاد حتی از خواب هم نمیپرسی!!
_طالب، همرزمشهیدجهاد🎙
#برادرم_جهاد🕊
#مکتب_جهاد🌸
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوهفدهم🌿" دوست داری کار کنی وقتی شخصی مثل شهیدجهاد در آن کار حضور دارد. مثلا
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوهجدهم🌿"
سیدکمیلباقرزاده: آخرین بار، دو هفته قبل از شهادتت بود که به عشق دیدنت خودم را از قم به فرودگاه امامخمینی(ره) رساندم تا پیش از پروازت به بیروت دقایقی در کنارت باشم، پسرم سیدعلی هم به شوق دیدارت همراه من آمده بود ؛ موقع خداحافظی، سیدعلی با همان لحن کودکانهاش به تو گفت: عمو، اگه رفتی روضهالشهیدین برای من هم دعا کن!
و تو گفتی: حتماً!
با همان لبخند زیبایت ، حالا که جسم مطهرت در روضهالشهیدین به آرامش ابدی رسیده است، مطمئنم که نزد شهداء و سیدالشهداء(ع) ما را یاد میکنی، و برای پسرکم دعا میکنی..🥹🤲🏻🌿
#برادرم_جهاد 🕊
#مکتب_جهاد ✨
#روضة_الشهیدین 🌸
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوهجدهم🌿" سیدکمیلباقرزاده: آخرین بار، دو هفته قبل از شهادتت بود که به عشق دی
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدونوزدهم🌿"
اگر در مرحله ای از مراحل اضطرابیِ
دانشگاه بین دانشجویان اضطراب و
تنش سیاسی رخ میداد و جهاد حضور
داشت ؛ما به یکدیگر اطمینان میدادیم
که جهاد هست یعنی «خیالمان راحت بود!🌼»
دقیقا از آنجایی که او منضبط بود قادر بود
نظم را بین دیگران برقرار کند و لبخند از لب
هایش جدا نمیشد ..🌸
-دکتررائدمحسن🎙
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد ✨
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدونوزدهم🌿" اگر در مرحله ای از مراحل اضطرابیِ دانشگاه بین دانشجویان اضطراب و ت
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستم🌿"
تنها دو ترم دیگر مانده بود تا از دانشگاه فارغالتحصیل بشود. جهاد میخواست در کارهای مقاومت(حزبالله) بیشتر شرکت کند.
به این نتیجه رسید که نمیتواند بخشی از زمانش را صرف مقاومت کند. او باید تماماً در خدمت مقاومت باشد تمام زمانش را...
یا اینکه باید مقاومت را کنار میگذاشت و فقط به دانشگاه میآمد!!
به همین دلیل دانشگاه را ترک کرد اما نیتش این بود که پاییز آینده دوباره به دانشگاه برگردد. این را خوش به من گفت..🌸-دکتررائدمحسنمسئول دانشگاهشهید🎙🌿
جهاد اما نتوانست به قولی که به دکتر رائد محسن داده بود عمل کند او مدرک شهادتش را گرفته بود ..💔✨
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد 🌱
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستم🌿" تنها دو ترم دیگر مانده بود تا از دانشگاه فارغالتحصیل بشود. جهاد می
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستویکم🌿"
روی سید حسن نصرالله حساس بود!!
به من گفت جواد ، سید حسن مثل پدرم است ، سید حسن نگهبان من است ، منظور او این بود که اطاعت کردن و محبت کردن به ایشان مثل پدرش بود ..🌸"
حتی در کمک کردن به او مثل پدرش بود..
بار خود را روی دوش هیچکس نمیانداخت!
حتی وقتی مشکلات داشت میگفت: محاله با سید حسن تماس بگیرم!
ایشون خودش نگرانیهای زیادی داره لازم نیست که من مشکلم رو بهش بگم ، ولش کن خودش حل میشه. مسئولیت من حمل نگرانیهای سید حسن هست. اینکه من خوشحالش کنم اجازه ندم کسی بهش بد بگه!!
وقتی کسی با سخنانش به سید توهین میکرد جهاد ناراحت میشد ...💔
-سیدجوادنصرالله🎙
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد 🌱
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستویکم🌿" روی سید حسن نصرالله حساس بود!! به من گفت جواد ، سید حسن مثل پد
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستودوم🌿"
و عن اهداف مغنیة ، أکد انه کان یطمح لإکمال عمل ابیه ، لیس فقط علی الصعید العسکري بل الداخلي للحزب ، کان یطمح لتطویر امور تساعد الشباب علی التطور اقتصادیا و علمیا و عسکریا...
بر اهداف مغنیه تاکید کرد که او تمایل دارد تا کار پدرش را تکمیل کند.
نه تنها در ارتش، بلکه در سطح داخلی حزب.
او تمایل دارد چیزهایی را توسعه دهد که به جوانان کمک میکند تا از لحاظ اقتصادی، علمی و نظامی توسعه یابند!
#برادرم_جهاد 🕊
#مکتب_جهاد 🌱
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستودوم🌿" و عن اهداف مغنیة ، أکد انه کان یطمح لإکمال عمل ابیه ، لیس فقط
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستوسوم🌿"
زینبدخترشهیدحسینمحرابی:
شب عرفه تماس گرفتند با من و گفتند به مشهد آمدهاند. درخواست کردم به منزل ما بیایند ؛ صبح به منزل ما آمدند. درخواست کردم داخل اتاقم بیاید تا تصویری که از شهیدان حاجعماد و جهادمغنیه داشتم را به ایشان بدهم تا برایم یادگاری بنویسد.
با حسرتی گفت حاجعماد، جهادمغنیه.
حسرت را در صدای ایشان حس کردم ؛ به من گفتند چند دقیقه قبل از شهادت حاجعماد من کنارش بودم و چقدر زیبا شهادتش را گرفت.
گفت: حاجعماد و جهادمغنیه داخل ماشین به شهادت رسیدند. این یعنی کسی جرأت نداشت با اینها روبه رو شود. برای همین جهاد را از طریق بالگرد و اصابت خمپاره به شهادت رساندند و سوخت و چیزی از او باقی نماند ..💔
گفت زینب دعا کن که من هم مثل اینها به شهادت برسم و میدانم شهادت من زود است(:
پ.ن: حاجقاسم عزیز کنار مزار داداشجهاد🥺🌱
#برادرم_جهاد 🕊
#مکتب_جهاد ✨
#روضة_الشهیدین 🥀
#یادشهداءصلوات📿
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستوسوم🌿" زینبدخترشهیدحسینمحرابی: شب عرفه تماس گرفتند با من و گفتند
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستوچهارم🌿"
دستان اصلی قدس (فلسطین) است🇵🇸
و اینکه چگونه اسرائیل را آزار دهی!
شهیدجهاد در زندگی و کارش یک هرج و مرج بزرگی در داخل اسرائیل و ادارهی اسرائیل راه انداخت ..👊🏻
به ما یاد داد که چگونه راه را کامل کنیم!
و تا پایانش ادامه دهیم، بدون اینکه خسته شویم، بدون اینکه تسلیم بشویم😎✌️🏻
او همیشه اینگونه بود و دربارهی اینچیزها حرف میزد. همیشه بر این نقطه تاکید میکرد که تسلیم نشویم و زیر دست دشمن نرویم با وجود سختیها راه راه کامل کنیم!_طالبدوستوهمرزمشهیدجهاد🎙🌼
#برادرم_جهاد 🕊
#مکتب_جهاد ✨
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستوچهارم🌿" دستان اصلی قدس (فلسطین) است🇵🇸 و اینکه چگونه اسرائیل را آزار
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستوپنجم🌿"
وحالا جهادی که هیچگاه تسلیم نشد..
سینه ستبر میکرد و رجز میخواند که:
ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمیکنیم، ما حق خود را با خونهایمان که برای آزادی و سربلندی نذر شده باز پس میگیریم✌️🏻
در میان ما نیست از همان زمان که دیدند با عمادمغنیهی بعدی طرفند لرزه به تمام وجودشان افتاد ، مرد میدان مبارزه با او نبودند حریفش نبودند ، جهاد همانطور که از قبل پیشبینی کرده بود و برایش شوق داشت و آن لحظه را زیبا خوانده بود با بالگردهای اسرائیلی ترور شد ..🍂
طوری شهید شد که مادرش حتی نتوانست جوانِ رشیدِ شهیدش را غسل دهد💔"
جهاد پاره پاره و سوخته بود😭🥀..
#مکتب_جهاد 🕊
#مکتب_جهاد 🌱
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستوپنجم🌿" وحالا جهادی که هیچگاه تسلیم نشد.. سینه ستبر میکرد و رجز میخوا
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستوششم🌿"
در این حمله بالگردهای آپاچی رژیم صهیونیستی که در مزرعهالآمل بر بلندیهای جولان اشغالی در منطقه قنیطره سوریه صورت گرفت، شهیدجهاد و ۵ تن دیگر از فرماندهان نظامی حزبالله و یکی از فرماندهان سپاه قدس شهید محمدعلی اللهدادی که برای بازرسی میدانی رفته بودند شهید شدند ..💔"
پس از شهادت شهیدجهاد روزنامه معروف اسرائیلی یدیعوت آحارونوت نوشت:
شاهزاده تروریست هدف قرار گرفت!
#برادرم_جهاد 🕊
#شهدای_قنیطره 🌾
#مکتب_جهاد 🌸
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستوششم🌿" در این حمله بالگردهای آپاچی رژیم صهیونیستی که در مزرعهالآمل بر
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستوهفتم🌿"
علت ترور شهیدجهادمغنیه از دید تحلیلگران صهیونیسم!
تحلیلگران صهیونیستی اعلام کردند که تصمیم ترور جهاد از سوی شخص "بنیامین نتانیاهو" نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی صادر شده بود ..💔
به ادعای این تحلیلگران، این فرمان پس از آن صادر شد که سازمان ضد اطلاعات مدعی شده بود که جهادمغنیه بر فرماندهی نیروهای حزبالله نظارت دارد ..😎✌️🏻
در نتیجه "موشه یعلون" وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی پیشنهاد ترور جهادمغنیه را به نتانیاهو می دهد و به وی میگوید: «جهادمغنیه مسئول انفجارهای اخیر در نزدیکی مرزهای رژیم صهیونیستی بوده است!
نتانیاهو ترور جهادمغنیه را یک نوع موفقیت برای تحکیم جایگاه خود همزمان با انتخابات وقت این رژیم قلمداد کرد ..🍂
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد 🌼
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستوهفتم🌿" علت ترور شهیدجهادمغنیه از دید تحلیلگران صهیونیسم! تحلیلگران
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستوهشتم🌿"
حجتالاسلام شیرازی گفت: جهادمغنیه در سوریه و در مرز اسرائیل شهید شد. هنوز خبر منتشر نشده بود؛ عمادمغنیه، پدر جهاد شهید شده است، دو نفر از برادران عماد هم شهید شدهاند ؛ جهاد چهارمین فرزند این خانه است، او هم شهید شد و میخواهند خبر را به همسر عماد، مادر جهادمغنیه بدهند؛ برادر جهاد با یکی از نیروهای حزبالله آمدند تا خبر شهادت را بدهند، رو به مادر کرد و گفت: که داداشم جهاد شهید شده است ...💔!
مادر شهیدجهاد به داخل کیفش دست برد و یک کفن بیرون آورد و گفت: من جهاد را نفرستاده بودم تا سالم برگردد، جهاد را فرستاده بودم که مثل پدرش، عماد به شهادت برسد، او به آرزویش رسید و من آماده دریافت خبر شهادت جهاد بودم ..💔✨
من به منزل پدر عمادمغنیه رفتم، همسر حاجعماد را دیدم و گفتم که این مطالبی را که نقل میکنند درست است؟ گفت: بله، من کفن بچهام را آماده کرده بودم و میدانستم که جهاد شهید میشود ..🥹🌱
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد💌
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستوهشتم🌿" حجتالاسلام شیرازی گفت: جهادمغنیه در سوریه و در مرز اسرائیل
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوبیستونهم🌿!'
مادرم مینشست با او صحبت میکرد؛
از دانشگاه، از دوستانش، از زندگی و...
یک بار که جهاد، دیر به دیدن مادرم رفته بود،،
به او گفت: نوهام، چهرهات را فراموش کردم!
و جهاد هم به او گفت:
مادربزرگ، من هم چهرهتان
را فراموش کردم!😅
•.
✍🏻خاطرهازبانوناهدهمغنیه
عمهیشهیدجهادمغنیه🌸"!
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد💌'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوبیستونهم🌿!' مادرم مینشست با او صحبت میکرد؛ از دانشگاه، از دوستانش،
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیام🌿!'
برای (شهادت پدرم) حاجعماد ،
خودمان را آماده نکردیم ؛ در سَرِمان
باور نداشتیم که نباشد ...❤️🩹
شاید چون کوچک بودیم،
جهاد هم همینطور ؛ برادرم جهاد ...
شهادت جهاد خیلی سوزناک بود🥀💔!
یعنی برای جهاد اصلا توقعش را نداشتیم
الان صحنههایی است که فراموششان نمیکنم(:
مثلا چهره حاجقاسم بعد از شهادت جهاد،
وقتی که پیشمان آمد و جوری که داشت
گریه میکرد ..🥹🍂
جهاد(داغ شهادت پدرم)عماد را برگرداند💔
همه دردهایی که گذشته بود را برگرداند ،
همه تاریخ را برگرداند چون همه چیز باهم
زنده شد ؛ وقتی میشینی و به هر مرحله
فکر میکنی خیلی سخت است🥹🕯
✍🏻روایتیازفاطمهمغنیه،
خواهرشهیدجهاد ، عکسها
مربوط به جشنوار فیلم مقاومت
در کرمان است که شهیدجهاد همراه
خواهرشان حضور داشتند ...🌸"!
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد💌
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیویکم🌿!'
شبی رفته بودیم حرم حضرتزینب(سلاماللهعلیها)
چند تا مدافعحـرم عربزبـان هم
اونجـابودن،باهاشـــون
همــراه شدیم؛ یکــیشون همــش از
امامزمــان(عج) حــرفمیزد..!(:
گفتـن اسمـش جهـاده♥️!
رفیـق شدیم✨..
چنـدوقت بعدآوردنـش حـــرم،
شهیدشده بود🕊..
دور حرم دخترامیرالمومنین(علیهالسلام)،
پرچــم اباعبــدالله(ع) کفنش بـود💔
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد💌
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیویکم🌿!' شبی رفته بودیم حرم حضرتزینب(سلاماللهعلیها) چند تا مدافعحـ
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیودوم🌿!'
بهمن ۱۳۹۰ در تهران اجلاسی با نام (جوانان و بیداری اسلامی) برگزار شد که بی شک اوج آن دیدار حضرت آقا با این جوانان در حسینیه امامخمینی(ره) بود👌🏻
برای جلوههای بی نظیر آن روز صدها مطلب میتوان نوشت♥️✨(:
اما کم نبودند عزیزانی که درخواست چفیه آقا را داشتند با توجه به حجم زیاد درخواستها امکان دادن این هدایا به همه عزیزان فراهم نبود اما به لطف خدا قرار شد چندی از چفیهها که سابقا بر دوش رهبر انقلاب بوده در اختیار مسئولین اجرایی اجلاس قرار گرفت تا به نحو مقتضی میان علاقهمندان که بسیار پیگیر بودند اهدا شود..
چفیهها که رسیدند سریع با دوستان همفکری کردیم که چطور و توسط چه کسی آنها را اهداء کنیم تا همه اقتضائات رعایت بشود ، عزیزی پیشنهاد داد خانمها را فاطمه خانوم مغنیه بدهد و آقایان را برادرش جهاد ...
_ادامهدارد
#برادرم_جهاد ❤️
#مکتب_جهاد 🍂
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیودوم🌿!' بهمن ۱۳۹۰ در تهران اجلاسی با نام (جوانان و بیداری اسلامی) برگز
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیوسوم🌿!'
چرا که فرزند شهیدی هستند که برای بسیاری از جوانان کشورهای اسلامی شناخته شده است🍂
( اگر نگوییم به حاجعماد و خدماتش مدیونند ) همه موافق بودیم، قرار شد؛ بعد از ناهار چند نفر از عزیزان مشتاق در گوشهای از لابی هتل گرد هم بیاوریم و از جهاد عزیز و خواهرش هم دعوت کنیم تا در خلق این لحظه زیبا و به یاد ماندنی به ما کمک کنند ؛ آنها هم با کمال میل و مشتاقانه پذیرفتند 🥰💕
و قبل از موعد در محل حاضر شدند🌿
جوانانی که آنروز نماد ایستادگی و مقاومت را با دست پسر عماد مقاومت بر دوش خود انداختند، نمیدانستند که دقیقا ۳ سال بعد جهاد هم پا در مسیر پدر میگذارد، اما حتما امروز "شانه"هایشان برای مبارزه در راه جبهه مقاومت اسلامی سنگینی بیشتری را احساس میکند✌️🏻(:
-راوی:محمدمهدیرحیمی🎙
-پایان🌿
#برادرم_جهاد ❤️🕊
#مکتب_جهاد💌✨
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیوسوم🌿!' چرا که فرزند شهیدی هستند که برای بسیاری از جوانان کشورهای اسلا
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیوچهارم🌿!'
من و محمد و جهاد به تنهایی یک موکب
عزاداری امام حسین علیهالسلام تأسیس
کردیم ؛ و اسمش را گذاشتیم "حفاة " ؛
موکب پا برهنگان میخواستیم منبر
متفاوت و ویژه ای برای دانشجویان
دانشگاهی باشد ؛ و در روز عاشورا
برای مواسات با مصیبت امام حسین
علیهالسلام پا برهنه راهپیمایی کنند
تا آن سال سربند هارا با کمک های مالی
میخریدیم اما آن سال در آخرین لحظه
کمک یکی از خیرین را از دست دادیم ..💔
برای همین آن شب وقت خیلی کمی داشتیم
برای تهیهی آن همه سربندِ سیاه برای افرادی
که فردا در راهپیمایی شرکت میکنند آماده
کنیم ؛ علی هم در مغازه خیاطی پدرش جز
دو تکه پارچه سیاه دیگر چیزی ندید ؛ و ما
مجبور شدیم سربند هارا با دو تکه پارچه ی
زرد و سبز درست کنیم بدون اینکه هیچ یک
از افراد موکب حتی جهاد خبر شوند .
صبح زود ...
راوی: آقایسلمانحربدامادِشهید
محمدحسینجونیودوستشهید
جهادمغنیه ..🎙🌿
-ادامهدارد
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیوچهارم🌿!' من و محمد و جهاد به تنهایی یک موکب عزاداری امام حسین علیهال
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیوپنجم🌿!'
صبح زود جمع شدیم ؛ برادران دانشگاهی
در صفهایی وسط خیابان به صورت منظم
ایستادند محمد (شهید محمد حسین جونی)
بنا به عادت همیشگیاش در سازمان دهی و
مدیریت کردن، جدولی آماده کرد تا اسامی
افراد شرکت کننده در دسته عزاداری را ثبت
کند ؛ و شروع کرد نفر به نفر گشتن و اسامی
را یاد داشت کرد ...📖✍🏻
در همان وقت کمک کردیم تا کفنهای
سیاه و اندازهی هر فرد میانشان توزیع
شد ؛ سربندها را که توزیع کردیم، سربندهای
سبز را به افراد منتخبی در اطراف
دسته عزاداری و سربندهای زرد را به
افرادی که وسط دسته بودند دادیم..✨
کار توزیع تمام شد و منظرهی رنگارنگی
شکل گرفت ، بعضیها شروع کردند
یواشکی به ما خندیدن ..🥲
جهاد به آنها اعتراض کرد و گفت:
من اجازه نمیدهم کسی به من بخندد!
و سرم را با این سربندها نخواهم بست
و همین چفیه سیاه خودم را استفاده
خواهم کرد!
راوی:آقایسلمانحرب ..🎙🌿
-ادامهدارد
#مکتب_جهاد💌✨
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیوپنجم🌿!' صبح زود جمع شدیم ؛ برادران دانشگاهی در صفهایی وسط خیابان به
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیوششم🌿
شب بود و ما خانوادگی در منزلمان
نشسته بودیم؛ و شبکه تلویزیونی
المنار را تماشا میکردیم؛ که داشت
یک خبر فوری پخش میکرد یک
منبع نظامی سوری اعلام کرده
بود که یک هلیکوپتر اسرائیلی دو
موشک به سمت مزرعههای الامل در
حومه شهر قنیطره شلیک کرده بود
که در اثر آن شش نفر از نیروهای مقاومت
به شهادت رسیدهاند از میزان
خسارتها چیزی منتشر نشده
بود؛ محمد گاهی به گوشی و
گاهی به صفحه تلویزیون نگاه
میکرد انگار منتظر خبری بود تا
اینکه پیامهای زیادی پشت سر
هم به گوشیاش رسید که حاکی
از شهادت جهاد مغنیه بود💔!..
-ادامهدارد ..
راوی:آقایهادیجونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیوششم🌿 شب بود و ما خانوادگی در منزلمان نشسته بودیم؛ و شبکه تلویزیونی ا
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیوهفتم🌿!'
منتظر تایید این خبر از زبان
یک منبع رسمی بودیم؛ بالاخره
اسامی شهداء اعلام شد ؛ نام
شهید جهاد هم در میان آنها
بود ؛ این حادثه بسیار دردناک
بود با اینکه ما به شهید دادن در
میدانهای جهاد عادت داشتیم اما
شهادت جهاد بسیار دردناک بود💔!
و تاثیر عمیقی بر ما گذاشت؛
او متعلق به خانوادهای بود که
سه جگر گوشهشان را تقدیم
کردند ؛ غم فضای اتاق را پر کرده
بود هر کدام از ما به زبان خود
احساساتمان را نسبت به این
اتفاق بیان کردیم؛ همه متفق
بودیم که ضربه سنگینی به پیکره
مقاومت وارد شده است..💔
-ادامهدارد..
راوی:آقایهادیجونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیوهفتم🌿!' منتظر تایید این خبر از زبان یک منبع رسمی بودیم؛ بالاخره اسامی
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیوهشتم🌿!'
من نیز همچون بقیه افراد اخبار
را دنبال میکردم ؛ به محمد نگاه
میکردم اورا مثل همیشه آرام
میدیدم؛ یکدفعه به من گفت:
میخواهم به بیروت بروم!
-آیا جهاد را از نزدیک میشناختی؟
+ما اورا به عنوان فرزند حاج عماد
میشناختیم؛ صبح روز دوشنبه به
سمت بیروت راه افتاد و همان روز
بعد از شرکت در مراسم تشییع به
خانه برگشت ..
-ادامه دارد ..
راوی:حاجیهخانومرنافردون
مادرشهیدمحمدحسینجونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیوهشتم🌿!' من نیز همچون بقیه افراد اخبار را دنبال میکردم ؛ به محمد نگاه
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوسیونهم🌿!'
وقتی محمد کنار دست من نشست
فرصت را غنیمت شمرده و عکسی
را که به تازگی چند روز بعد شهادت
جهاد در فضای مجازی منتشر شده
بود سوال کردم در آن عکس جوانی
پشت سر جهاد بود که چهره اش به
وضوح پیدا نبود و قسمتی از آن
مشخص بود ..
-ادامهدارد..
راوی:آقایهادیجونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوسیونهم🌿!' وقتی محمد کنار دست من نشست فرصت را غنیمت شمرده و عکسی را که ب
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلم🌿!'
از آنجایی که این عکس را قبلا
جایی دیده بودم میدانستم که
او محمد است اما خودم را به آن
راه زدم و از او درباره آن جوان
سوال کردم؛ این چ کسی است؟
تقریبا مطمئن بودم به سوالم توجه
نخواهد کرد و چه بسا از این سوال
من ناراحت بشود محمد کسی نبود
که بخواهد با ارتباطاتش به کسی
فخر فروشی کند ( بابت ارتباط با
جهاد ب عنوان فرمانده و پسر
فرمانده بزرگ شهید عماد مغنیه
غرور نداشت و فخر نمیفروخت )
وقتی از او پاسخی دریافت نکردم
مستقیما با انگشت به آن جوان
اشاره کردم ..
-ادامهدارد..
راوی:آقایهادیجونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوچهلم🌿!' از آنجایی که این عکس را قبلا جایی دیده بودم میدانستم که او محمد ا
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلویکم🌿!'
پرسیدم : آیا این تویی؟
که پشت سر جهاد ایستاده ای؟
به صورت نامفهوم چیزهایی گفت
که فهمیدم دارد تایید میکند که
خودش است و دیر سکوت کرد
میدانستم نمیخواهد چیز بیشتری
بگوید دیگر سوال پیچش نکردم و
ساکت کنارش نشستم ..
-ادامهدارد..
پن: شهید جهاد و پر بزرگ
و مادر بزرگشان ؛ مرحوم حاجیه
آمنه سلامه؛ مرحوم حاج فائز
مغنیه ..🍂
راوی:آقایهادیجونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوچهلویکم🌿!' پرسیدم : آیا این تویی؟ که پشت سر جهاد ایستاده ای؟ به صورت نامف
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلودوم🌿!'
وقتی که جهاد به شهادت رسید
من در مأموریت بودم من و محمد
با هم قرار گذاشته بودیم که هیچ
وقت خانه را خالی نگذاریم و همیشه
وقتی یک نفر جبهه است دیگری خانه
باشد قرار بود محمد همراه نفر
جایگزین بیاید و جای مرا بگیرد
اما دو روز قبل آمدن محمد با
شهادت جهاد مطمئن بودم او
نمی آید تا در مراسم تشییع پیکر
جهاد و مراسم های دیگری که برای
بزرگداشت جهاد برگزار میشود شرکت
کند دو روز گذشت و او در کمال
تعجب آمد ...
- مراسم تشییع چطور بود؟
+ خوب بود ...
-ادامهدارد..
و.ن: عکس با شهید ایهاب
از شهدای قنیطره است..💔
راوی:علیجونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوچهلودوم🌿!' وقتی که جهاد به شهادت رسید من در مأموریت بودم من و محمد با هم
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلوسوم🌿!'
و دیگر چیزی نگفت ؛ دوست
داشتم بیشتر بشنوم بنابراین
سوال کردم آیا تو در روضه
(روضة الشهیدین) رفتی تا
در مراسم تدفین شرکت کنی؟
کوتاه جواب داد بله من آنجا بودم ..
دوست داشتم بیشتر بشنوم اما به
سکوتش احترام گذاشتم ؛ شروع
کردم ب نشان دادن عکسهای جهاد
که به تازگی منتشر شده بود با دیدن
هر عکس لبخندی میزد و خاطراتش
زنده میشد و اشک در چشمانش
حلقه میزد ..💔
-ادامه دارد ..
راوی: علی جونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوچهلوسوم🌿!' و دیگر چیزی نگفت ؛ دوست داشتم بیشتر بشنوم بنابراین سوال کردم
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلوچهارم🌿!'
با دوستش هادی در یک جا نگهبانی
میدادند با اینکه فرصت زیاد است و
نگهبانی ماری ملال آور است و افراد
از آن فرصت برای بیان خاطراتشان
استفاده میکردند از رابطه خودش با
جهاد و میزان علاقه اش به او حتی
یک کلمه هم حرف نزده بود ؛ تا
اینکه بعد از شهادت محمد
عکسهای دو نفره شأن
منتشر شد ..💔
-ادامه دارد ..
راوی: علی جونی
برادرشهیدجونی و برشی
از کتاب منتصر که با اجازه
ناشر منتشر شده..🎙📚
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!" #قسمت_صدوچهلوچهارم🌿!' با دوستش هادی در یک جا نگهبانی میدادند با اینکه فرصت زیاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلوپنجم🌿!'
یک بار یکی از برادران را به
یاد دارم در دانشگاه نشسته
بودند 3 پسر و 3 دختر و
قهوه(نسکافه) می نوشند
گفتگوی عادی بین آنها بود
در چارچوب ؛ سپس به یاد
دارم جهاد به سراغ این
برادران رفت و به آنها گفت
حتی اگر صحبت شما طبیعی
(عادی) است، نباید با دختران
بنشینید چون شما نماینده بسیج
آموزشی در این دانشگاه هستید!
زیرا شما الگوی دیگران هستید ..
چون کار شما در این دانشگاه
راهنمایی(هدایت) است ...
مسئولیتی که شما دارید بسیار
بیشتر از مسئولیتی است که
برعهده دیگران است اگر
شخص دیگری این کار را
انجام داده است شما
نمیتوانید این جزئیات
و کارها را انجام دهید
زیرا مسئولیت با شماست
و نگاه به شما متفاوت است!
#مکتب_جهاد💌✨!'
‹🇮🇷شهیدجهادعمادمغنیه🇵🇸›
#زندگینامه 🔖!"
#قسمت_صدوچهلوششم🌿!'
شهید جهاد (مغنیه)، نمایندهی بسیج
دانشجویی در دانشگاه آمریکایی لبنانی (LAU) بود؛اولین باری که وارد بسیج
میشه هنوز تازه پدرش شهید
شده بود💔✨
وقتی وارد دانشگاه شد، شروع کردند
به اون حرف زدن که:
پسر حاج عماد، به دانشگاهِ آمریکایی لبنان اومده؟! پسر عماد مغنیه چیا
پوشیده؟! و غیره ...
تو در بحث باید چه کار کنی؟
بحثها میرسه به مادر شهید ...
حاج خانم سعده بعدا نقل میکند:
که به شهید میگفت: مادر، این دانشگاه
آمریکایی لبنانی برای ما نیست، این
داستان ها( حرف و حدیث و ...)رو
میخوای چه کار؟ تو پسر فلانی هستی!
برات مناسب نیست و ...
جهاد بهشون میگه: (مامان) مگه تو
دانشگاه آمریکایی لبنانی کسایی وجود
ندارن که بخوان راجب خدا بدونن و
خدارو بشناسن؟! مادرش میگه، چرا
درسته ..جهاد ادامه میده، که ما همه
خودمون رو از اونا مخفی کردیم، من
حس میکنم اگه برم اونجا، ممکنه ان
شالله کاری برای خدا انجام بدم؛با این
جملات...
آقای سلمان حرب دوست شهید:
یعنی ببینین، بعد از شهادت (شهید
جهاد)، این حرفها اون مفهوم بزرگ
کردنِ من و خودنماییش رو از دست
میده، این فرد خدایی بودنش رو ولایی
بودنش رو با خون تصدیق کرد ..🥹🍂
جهاد لباسهای خیلی مرتب میپوشید،
یعنی اگر میرفتین پیشش، کفشهاش
مثلا هر کدوم جعبهی خودش رو داشت
با یه ترتیب خاصی مرتبشون کرده بود!
مادرش بهش میگه: جهاد تو داری
لباسهای مارک دار میپوشی،
حواست هست؟
حاج خانم با جزییات کارهای جهاد
رو پیگیری میکرد، اینجوری خوب
نیست اینجوری بده ... اونقدر دقیق
پیگیری میکرد که جهاد به مادرش میگه:
مادر من، من این لباسها رو میپوشم،
در اون لحظهای که اونا منو بپوشن،
(منظورشون اینکه لباسها من رو به
خودشون مشغول کنن و هم و غم من
بشن) آتیششون میزنم ؛ اون لحظهای که
این لباسها بخوان منو بپوشن و آتیشم
بزنن، آتیششون میزنم!
و این (حرفها) حقیقت بود،
این چیزها رو ما دیدیم..👌🏻
جهاد رو میدیدیم سوار یک ماشین
خیلی شیک شده باشه، و در یک لحظه
روی آن بار جابجا میکرد برای کارش😄
وقتی که انگشتری دستش باشه،
و یه نفر بگه چه انگشتر قشنگی!
محاله جهاد این انگشتر رو بهش
هدیه نده🥺🍂(:
#مکتب_جهاد 🥰