#سلام_مولای_مهربانم❤
روزها رفت و
فقط ...
حسرت دیدار رُخت
مانده بر
این دل یعقوبی ما
🌻اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ🌻
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید « #امیرطلایی»
باقلم زیبای #خانمزینبشعبانی
❣🕊
« #شهیدامیرطلایی» سال ۱۳۳۹ در #همدان به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کارهای بزرگی چون مسئولیت واحد اطلاعات و تحقیقات کمیتهی انقلاب اسلامی، ریاست هیأت تکواندوی همدان، مسئولیت پذیرش #سپاه پاسداران در منطقهی کردستان، مسئولیت دایرهی سیاسی استانداری، مسئولیت دستهی غواصی #گردانجعفرطیار(ع) و تشکیل واحد مقاومت بسیج در گلتپه را عهدهدار بود.
این شهید بزرگوار در تاریخ سوم دیماه سال ۱۳۶۵ ،در عملیات « #کربلای۴»، به درجهی رفیع #شهادت رسید.🕊🌷
تصمیم داریم درکانال این کتاب زیبا را بصورت داستان برایتان قرار دهیم.
باشد که دعاوشفاعت شهید شامل حالمان گرددـ
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
~ 🍃♥️ #کتابعشقبازیباامواج زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید « #امیرطلایی»🕊 #قسمتشانز
~
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتهفدهم
♥️🕊
کمک کنین، یکی نیست منو بیاره پایین؟ فاطمه ... فاطمه...
آخه مامان جون، من که نمی تونم بیارمت پایین، چهار پایه هم که
نمی رسه. باید صبر کنی تا خودش برگرده.
خدایا ! چه کاری کردم. بگو حالا وقت شوخی کردن بود؟
مادر هنوز داشت داد می زد. بنده خدا نزدیک نیم ساعت روی یخچال گیر
کرده.
آن روز برای ظهر آبگوشت بار گذاشته بودیم. قرار بود برای ناهار مهری خانم و اشرف خانم هم بیایند خانه ما. به محض اینکه امیر آقا میآمد مرخصی همه برادر و خواهرهاجمع می شدند خانه پدر، نمی دانستیم چند روز می ماند و می ترسیدیم نتوانیم او را ببینیم. فاصله مرخصی آمدن هایش هم آنقدر زیاد بود که برای برگشتنش لحظه شماری میکردیم. نگرانی از وضعیت جنگ و خبرهایی که از عملیاتها میشنیدیم هم به نگرانیامان اضافه می کرد. حالا بازامیرآقا آمده بود و مادر سور و سات آبگوشت راعلم کرده بود.
امیر آقا آمد خانه و مادر را صدا زد. مادر با همان مهربانی همیشگی رفت جلو
و از دیدن سنگکهایی که روی دست امیر آقا بود تعجب کرد. نه اینکه امیر اهل کمک کردن نباشد،
بنده خدا اصلا خانه نبودکه بخواهد کمک کند.
مادر
سر شوخی را باز کرد:»یعنی شما رفتی سنگک خریدی؟چطور شده؟ مامان
قربونت بره. فکر کنم دیگر وقتش است که برا پسرم زن بگیرم. شما که اهل این
کارها نبودی، نکنه همین را می خواهی به من بگی؟ باشه بذار بابا بیاد حتمابهش میگم.
امیر آقا اول سرش را انداخت پایین و خجالت کشید، بعد دید مامان دست از شوخی بر نمیدارد سنگکها را داد به من و رفت طرف مامان، بعد با یک حرکت سریع مامان را بغل کرد و گرفت روی دستش. بعد از پلهها رفت بالا.
هم من و هم مادر ترسیده بودیم. مادر از اینکه روی دست بلند شده و من از
اینکه مبادا بیفتد. سنگکها را روی سفره گذاشتم و دویدم دنبالشون. امیر آقا
مادر را گذاشت روی یخچال روی پلهها و خودش نشست روبرویش.😂
اما مامان هنوز دست از شوخی برنداشته بود.
خیلی خوب مامان جان چرا تهدید میکنی؟ بذار بابا برگرده حتما میگم،
خیالت راحت.😁
امیر آقا از پله هارفت پایین و گفت: حالا که اینطور شد خودت بیا پایین بعد برو هر کاری می خوای بکن.☺️
امیر آقاکه از در خانه بیرون رفت فهمیدیم مادر را واقعا رهاکرده تا تنبیه شود.
چهار پایه ای که داشتیم کوتاه بود و مادر جرأت پریدن روی آن را نداشت. من
هم نمیتوانستم کاری بکنم. نزدیک ظهر که امیر آقا و بابا برگشتند خانه، هنوز
مادر روی یخچال بود و صدا میزدکه یکی به کمکش برود.
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃♥️ #کتابعشقبازیباامواج زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید « #امیرطلایی» باقلم زیبای #خانمزینبش
~
🍃♥️
#کتابعشقبازیباامواج
زندگینامهی داستانیِ #غواصشهید
« #امیرطلایی»🕊
#قسمتهجدهم
♥️🕊
با آمدن مهمان ها مادر را هم پایین آوردند. من و خواهر شوهرها رفتیم آشپرخانه و ناهار را آماده کردیم. عطر آبگوشت مادر کل خانه را برداشته بود.
سر سفره مادر به تلافی نیم ساعتی که روی یخچال مانده بود دوباره شوخی را
شروع کرد.
حاج آقا! فکر کنم امیر میخواد زن بگیره. این را از رفتارش فهمیدم.
نظر شما چیه؟
امیر آقا سرخ شده بود. سرش را پایین انداخته بود و لبش را میخورد. یواشکی
مامان را نگاه میکرد و با چشماش التماس میکرد که بس کند ولی فایدهای
نداشت. فکر کنم مامان داشت اندازه تمام روزهایی که امیر را نمیدید حرف
میزد تا دلی سبک کند. مادر هنوز هم به خاطر اینکه امیر ازدواج نکرده بودو
شهید شد ناراحت است و هر بار کارت عروسی یکی از جوانهای فامیل به
در خانه میآید، عین ابر بهار گریه میکند.😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:
#فاطمهبختیاری(زن برادر شهید)
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
♡••
بِگو خیال تو شَب ها کمی به رَحم آید ؛
قسم به جانِ خودت مَن هَنوز بیدارم ...
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔴دستگیری قاتلان بسیجی آمر به معروف
♦️جانشین پلیس تهران بزرگ: در پی یک درگیری در خیابان استخر، بسیجی آمر به معروف «محمد محمدی» با ضربات چاقو به شهادت رسید. پلیس عاملان قتل را در کمتر از ۲۴ ساعت دستگیر کرد.
♦️۴ نفر از عوامل به هویت آرمان ۱۸ ساله، مهدی ۲۶ساله، هادی ۲۴ ساله و افشار ۳۵ ساله در منطقه خاکسفید دستگیر شدند که به مشارکت در نزاع منجر به قتل اعتراف کردند.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔴دستگیری قاتلان بسیجی آمر به معروف ♦️جانشین پلیس تهران بزرگ: در پی یک درگیری در خیابان استخر، بسیج
وقتی رئیس جمهور روحانی باشه ، باید چهار به یک؛ شهید هم بدهیم...
این خونها قصاص خواهدشد
اللهمعجللولیکالفرج♥️
🌷مراسم تشییع پیکر مطهر شهید امر به معروف و نهی از منکر، شهید محمد محمدی
🗓چهارشنبه ۳۰ مهرماه
⏱ساعت ٨:۳۰ صبح
👈از تهرانپارس خیابان استخر-خیابان ٢۴۴ و مقابل منزل شهید والامقام
#تهران
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔴دستگیری قاتلان بسیجی آمر به معروف ♦️جانشین پلیس تهران بزرگ: در پی یک درگیری در خیابان استخر، بسیج
اگر «هواۍِنَفْس» در بین نبود و
همه چیز براۍ #خدا بود ،
همه ۍ ڪارهای بزرگ آسان میشد...!
🔴 هیچ وقت فکر نمیکردم روزی را ببینم که وزیر خارجه ایران از شورای عالی امنیت ملی بخواهد جلوی مردم را بگیرند تا به قاتل حاج قاسم بد و بیراه نگویند!
https://eitaa.com/roshangari1368