『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✍ با تمامِ وجود از دولتمردان می خوایم که این ویژگیِ شهید صیاد شیرازی رو در خودشون ایجاد کنن
#متن_خاطره:
یکی از بستگانِ صیاد شیرازی از سربازی فرارکرده بود و پروندهاش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرد. مادرِ صیاد زنگ زد دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه ، این پسر جوونه ، گناه داره....
بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟
مادر صیاد گفت: قبول نمی کنه!
پرسیدم: چرا؟
مادر صیاد : علی خودش زنگ زد و گفت: عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه و آبروی من رو نبره ...
🌷خاطره ای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیاد شیرازی
📚منبع: یادگاران 11 « کتاب صیاد شیرازی ، صفحه 57
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#کربلای۴ #شهیدرضاعمادی آی آدما دیگه مثل شهدا توی دنیا پیدا نمیشه....❣🍂 🌸..... @Karbala_1365
✾ #شب است و
✾سکوت است و
✾ماه است و
#مــن
✾فغان و
✾غم و
✾اشک و
✾آهَست و
#مـــن
🌹شب و خلوت و #بغض نشکفتهام
🌷شب و مثنوی های ناگفتهام
🌹شب و نالههای نهان در گلو
🌷شب و ماندن #استخوان در گلو
🌹مرا کشت خاموشی نالهها
🌷دریغ از فراموشی لالهها
🌹کجا رفت تأثیر سوز و #دعا
🌷کجایند #مردان بی ادعا
🌹کجایند شورآفرینان عشقــ❤️
🌷 #علمدار مردان میدان عشقــ
🌹کجایند مستان جام الست
🌷دلیران عاشق، #شهیدان مست
🌹همانان که از وادی دیگرند
🌷همانان که #گمنام و نام آورند
🍂💔
در #کردستان درگیری شدیدی بین ما و #ضد_انقلاب شامل #کومله و #دمکرات بوقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست کمک کردم ،
.
دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدان #کشوری و #شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما بودند که به آنها گفتم کجا را زیر آتش خود بگیرند ،
.
پس از آنکه مهمات #هلی_کوپتر ها تمام شد متوجه شدم که #شهید_کشوری
علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است وقتی با او تماس گرفتم گفت من باید کارم را به اتمام برسانم ، لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند ،
.
.
.
هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این #جنایتکاران به دره سقوط کردند ، پس از آن طی تماس به او گفتم با توجه به تاخیری که کردی سوخت هلی کوپتر برای آنکه خود را به قرارگاه برسانی کافی نیست و همینجا فرود بیا ، او گفت هلی کوپتر م را هدف قرار می دهند و با اینکه چراغ هشدار دهنده سوخت هلی کوپتر روشن شده و به هیچ وجه خطا نمی کند ،
.
شهید کشوری گفت با ذکر #یا_زهرا_سلام_الله_علیها خود را به قرارگاه می رسانم ، ساعتی بعد در حالیکه ناامیدانه با قرارگاه تماس گرفتم تا سراغ احمد کشوری را بگیرم گفتند او به سلامت و با ذکر #یا_زهرا(س) در حالیکه هلی کوپترش هیچ سوختی نداشته به قرارگاه رسیده است .
.
.
به نقل از سرلشکر شهید ،
#علی_صیاد_شیرازی
.
اگه توی پادگانت دو تا #سرباز رو
نماز خون و قرآن خون کردی
این برات می مونه
از این #پست_ها و #درجه_ها چیزی در نمیاد
#حاج_احمدڪاظمے🌹
🍂🌺🍂
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍂💔 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#51روز_تا_اربعین_حسینی ❤️✨ ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است این تاول است در کف پا یا جواهر است ✨❤️ ر
( کربلا آماده ای ؟؟ )
کربلا اماده ای؟ فرزند زهرا میرسد،
نور چشمان علی ، ارام دلها میرسد،
میتوانی با محبت میزبانی اش کنی؟
با ابوفاضل ، علی اصغر و لیلا میرسد.
رسم مهمانی بجا آور ،کمی آبش بده
گرچه او دریا دل است و سوی دریا میرسد،
من نمیدانم چه شد در روز عاشورا که او
بانگ هل من ناصرش تا عرش اعلا میرسد،
با دلی خونبار شد عازم به میدان بلا،
ناله های دخترش تا قلب بابا میرسد،
کاروانسالار او بعد از شهادت زینب است،
خطبه هایش چون علی بر گوش دنیا میرسد.
❤️ السلام علیک یا اباعبدالله الحسین❤️
💥رضا سگ باز(!)
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟!
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....
شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
.... رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟!!!
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
... سر نماز، موقع قنوت صدای گریه اش بلند شد!!!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی...
به نقل از کتاب "خاطرات #شهیدمصطفی_چمران🌹
💢ثروت بیشتر، مسئولیت بیشتر
✅امام صادق(ع):
هيچ گاه ثروت مردى زياد نشد، مگر اينكه حجّت #خداوند نیز بر او بزرگ شد. پس، تا مىتوانيد، اين حجّت را از خود دور كنيد.
از ایشان پرسیدند:
چگونه؟
امام صادق(ع)فرمودند:
با برآوردن #نيازهاى برادران خود از اموالتان.
📚الأمالي للطوسي، صفحه ۳۰۲
#مباهله_قرن_21