eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
903 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
از "من" تا "تو" هفت آسمان دریاست و شهید شهادت:ام الرصاص عملیات ۴ 🌺روایتی از مادر بزرگوار شهید: هنگامی که بعداز دوماه پیکرش پیدا شد و برای دفن بازگشت، در تابوت را که باز کردند فرزندم را در آغوش کشیدم که به ناگاه سرش به سینه ام چسبید که گویی اونیز مرا آغوش کشیده. بعداز دفن از اطرافیانم پرسیدم چرا سر یحیی اینگونه شد؟ گفتند:سرش از تن جدا شده و بخاطر شما بهم دوخته اند اگر دیدی آنگونه شد چون سراز پیکر جدا بود. آنجا گفتم:فدای امام حسین(ع) 🍃🌺 @Karbala_1365
🌹 #شهیدرضا(داريوش) #ساكي نام پدر : حسین مقطع تحصيلي : دكترا رشته تحصيلي : پزشکی مكان تولد : ملایر تاريخ تولد : 1346/7/1 تاريخ شهادت : 1365/10/5 مكان شهادت : ام الرصاص عمليات : #کربلای_چهار 🍂🌾 @shohadayemalayer
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #شهیدرضا(داريوش) #ساكي نام پدر : حسین مقطع تحصيلي : دكترا رشته تحصيلي : پزشکی مكان تولد : ملایر تا
مجموعه یادداشتهای اخلاقی (داریوش) (قسمت1) 🌺چه باید بکنیم؟ آری چه باید بکنیم تا از شر این نفس که همه چیز ما را تحت تاثیر خود قرار داده است نجات یابیم. می دانیم که ریا شرک است و بهتر است هرچه زودتر نجات یابیم. پس در ابتدا بگوئیم که اعمال تا جائی که ممکن است در خفا باشد.‌ هر وقت نفس می خواست غلبه کند و ریا بنماید یاد این نکته بیفتد که افراد خیلی کوچکترند که آدم بخواهد برای آن ها کاری چه بسا کوچک انجام دهد و افراد ذلیل هستند و همه عبد اویند پس کار را برای او انجام ده نه غیر. البته برای اعمالی که مسلما در انظار عمومی صورت می گیرد مثل نماز جماعت و غیره باید مواظبت بیشتر نماید چون خطر ریا و ابطال عبادت بیشتر می شود. اگر دیدی میلی به مستحبات نداری در جماعت آن را انجام نده. اگر مثلا در نماز فرادا و در خفاء از خداوند خوف نداری و در نماز اشک بر چشمت جاری نمی شود، با زور خود را در نماز جماعت گریان نکن در دعا نیز چنین کن. ادامه دارد..... @shohadayemalayer
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
مجموعه یادداشتهای اخلاقی #شهیدرضا(داریوش) #ساکی (قسمت1) 🌺چه باید بکنیم؟ آری چه باید بکنیم تا از شر
مجموعه یادداشتهای اخلاقی (داریوش) (قسمت2) 🍃مسئله مهم دیگر پرحرفی و تعریف است. آدم وقتی به پرحرفی می افتد بیشتر ریا می کند. اگر می خواهی تعریف کنی یا مسئله ای را که می دانی به دیگران بیاموزی آن را کامل نگو بلکه یا به صورت ناقص یا غلط بیان کن به امید این که کسی دیگر آن مسئله را بلد باشد و آن را بازگو کند و به تو بگوید مسئله را غلط عنوان کردی به قولی خود را لو ندهی که مسائل را بلدی و اگر دیدی واقعا کسی مسئله را بلد نبود به صورتی مرموز آن را می گویی (البته در آخر درستش را) . الهی! خدایا! پناه می برم به تو از که همچون مورچه ای سیاه در شبی تاریک روی سنگی سیاه است جای پای او و صدای او‌. ..... @shohadayemalayer
🌹 #شهیدحسن_قاسمی_دانا 🍃❤️
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #شهیدحسن_قاسمی_دانا 🍃❤️
🔻شاطری که اولین شهید مدافع حرم شد... 🌷 سال 91  قبول شد. همان سال مغازه ی ساخته و افتتاح شد در نهایت احترام و ادب، به حرف دل پدرش گوش کرد، دانشگاه و درنانوایی مشغول شد... 🌷اون سال ماه مبارک تو مرداد ماه و اوج بود. اکثرا میگفتن نانوایی چون هوا گرم هست نمیشه روزه گرفت. 🌷اما ماه رمضان که شروع شد همه ی کارگرهای نانوایی حسن بودن و حسن که خودش شاطری میکرد هم روزه هاش رو کامل گرفت؛ میگفت: اینجوری خدا داره مارو امتحان میکنه و اجرش بیشتره. 🌷هر روز هر چه بیشتر به زمان اذان مغرب نزدیک میشد دهانش از زیاد، باز نمیشد حسن آقا برای رفع این عطش از فرمول مخصوص خودش استفاده می کرد و اون هم این بود که همراه برادر هاشون هر روز ظهر طالبی و بستنی میگرفتن و میدادن به مادرشون که ظهر درست کنه و بزاره تو یخچال تا واسه افطار طالبی بستنی خنک آماده بشه 🌷هر شب لحظه افطار از شدت ، خوراک حسن فقط یه کاسه طالبی بستنی سرد بود این کار ادامه داشت تا شب های آخر ماه مبارک که حسن آقا دید یه لکه هایی روی پوستش نمایان شد. 🌷بعد از دوا و درمان کاشف به عمل اومد که دلیلش همون طالبی بستنی های هرشب بوده بهش گفتیم خب این چه کاریه که هر شب میکنی، معلومه ضرر داره! با خنده می گفت اشکال نداره ماه مبارکه اینم خوراک خاص منه که پای تنورم... روحش شاد و یادش گرامی باد 🌷
🍃 التماس دعا برای آرزومندان شهادت🍃
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
نيروهاي شب عمليات رسيده بودند به ميدان مين؛ به هر زحمتي آن را رد کردند اما حالا رسيده بودند به سيم خاردارهاي حلقوي. سيم خاردارهاي همه يکجا جمع شده بودند و اگر ميبريديشان کل معبر منفجر مي شد. وقت تنگ بود؛ گره به کار عمليات افتاده بود. ناگهان نوجواني آمد و خوابيد روي سيم خاردارها بچه ها هم معطل نکردند؛ همه ي سيصد نفر گردان که از رويش عبور کردند عمليات شروع شد. زير منور بچه ها ديدند که خون از بدن سوراخ سوراخش روان شده بود. همان موقع به سختي دستانش رو به آسمان بلند کرد و گفت: خدايا! تحمل ندارم! را نصيبم کن. لحظه اي نگذشت که تيري آمد به چشمش خورد و او را آسماني کرد. قسمت جانسوز ماجرا اما آن جايي است که وقتي را آوردند براي تحويل به خانواده ها پيکر را کسي نبود تحويل بگيرد. خانواده اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود... 🌷👇🌷👇🌷
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
پیکر غلامی تنها رسیده بود در بجستان. با توجه به اینکه او را همه مردم می شناختند و هم بود که دور از کشور و خانواده اش تشییع می شد، همه متأثر بودند. آن زمان من در کلاس دوم راهنمایی بودم شنیدم که مردم تقاضا کرده اند چهره او را برای آخرین بار ببینند. دوستان برای اجابت تقاضای مردم پیکر او را لحظاتی در محوطه سپاه پاسداران گذاشته بودند. آن عده از اهالی بجستان که آمده بودند گریه‌کنان بر بالین او حاضر می شدند و حتی دانش آموزان راهنمایی هم آمده بودند. وقتی ما در کنار پیکر رسیدیم، دیدیم که لباس های او سوراخ سوراخ است مثل پیشانی اش و هیچ کس هم نمی دانست چرا؟ شب دوم خاکسپاری او بود که یکی از همسنگرانش برگشت و در سخنرانی خود گفت: ما گردان تخریب بودیم و در جایی به سیم خاردار برخورد کردیم، برای عبور از آنجا باید محافظ و یا وسیله ای بر روی سیم خاردار گذاشته می شد تا بچه ها عبور کنند. درچنین موقعیتی داوطلب شد که من بر روی سیم خاردار می خوابم تا بچه ها عبور کنند، بر روی سیم خاردار دراز کشید و بچه ها از روی او عبور کردند. بچه ها همه عبور کرده بودند و داشت از روی سیم خار دار بلند می شد که ناگهان تیری در پیشانی او نشست و به رسید. آن شب مردم بجستان از شنیدن این اتفاق از زبان همسنگر او در مسجد شهر گریه می کردند و انگار در و دیوار مسجد با آنها هم صدا شده بود. 🌷👇🌷👇🌷
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
«علی اسماعیلپور» همرزم شهید می گوید: در تیپ 21 امام رضا بودیم اسم گردان را فراموش کردم و این قدر یادم است نام یکی از سوره های قرآن بود فرمانده گردان بود ما در منطقه عمومی دشت عباس منتظر عملیات بودیم روزی در مرخصی به شهر اهواز رفتیم. جلوی مخابرات شهر اهواز رزمندگان صف می کشیدند و هر رزمنده سه دقیقه فرصت داشت با خانواده اش صحبت کند . صف بسیار طولانی بود رزمندگان دو سه ساعت در نوبت می ماندند تا بتوانند سه دقیقه با خانواده خود صحبت کنند. ما خیلی خوشحال بودیم که با خانواده خود صحبت می کنیم . یک لحظه دیدم که بر دیوار مخابرات تکیه کرده و با حالت تفکر نگاه می کند. احساس کردم که ناراحت است رفتم کنارش پرسیدم آقا رجب چه شده ناراحتی؟ یک دفعه بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن. گفتم برای چه گریه میکنی؟ من که چیزی نگفتم. برگشت و به من گفت: «شما پدر و مادر دارید». دقیقا دوبار تکرار کرد «و حالا هم با آنها صحبت میکنید ولی من نه پدر دارم و نه مادر که با آنها صحبت کنم». دو سه نفر از دوستان که از لحاظ سنی هم بزرگتر بودند دور و برش را گرفتند و از سر دلجویی گفتند: «بالاخره هرکسی سرنوشت خودش را دارد. مقام شما ارزشش بالاتر است چون اول هجرت کردید. شاید وظیفه شما نباشد که به جبهه می آمدید. شما علیرغم مهاجرت از کشورتان در اینجا هم به وظیفه شرعیتان عمل می کنید ، قطعا مقام شما بالاتر است» و او را آرام کردند . 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃امام حسنیا، یاعلی.....👆 🍃🌺
هر ڪجا ساڪن شود او خشٺ خشتش قبلہ اسٺ گر حسن مقصود باشد خانہ مقصد مےشود در شجاعٺ، در نجابٺ، در ڪرامٺ ذاٺ او اجتماع حیدر و زهرا و احمد مےشود
از علی دَم بزن اما دَمِ مولا حسن است که دمادم نَفَسِ حضرتِ زهرا حسن است
بنویسید حسن مکتب و آیین من است حسنی مذهبم و حبّ حسن دین من است
سکه ی مهر حسن نقش دل و خاطر ماست یا الهی به حسن حرف دم اخر ماست