توان ما به اندازه امکانات در دسترس ما نیست، توان ما به میزان اتصال ما به خداست.
#شهید_عبدالله_میثمی
🍃🌹
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِههآیِشُھـَدآوَمَنْ🌿
خدایا هیچ نسبتی باشهدا ندارم، امادلم به دلشان بند است
خون سرخشان بدجوری پاگیرم کرده.میدانم لایق شهادت نیستم
اما آرزویش را داشـتن که عیب نیست.
فریاد میزنم تورا
در لابلای نوشته ها
🍃❤️
http://eitaa.com/joinchat/279576599C192b5ef483
🍂🕯
وسط سینه زنی ناگهان مداح گفت:
کاش ماجرایِ پُشتِ درِ #مادَر، دروغ بود...😭
مجلس ریخت بهم و در گوشم پیچید:
کاش ماجرایِ پُشتِ درِ #مادَر، دروغ بود...😭😭😭
@Karbala_1365
🍂🏴
محتشـم شعرے دِگــر از جنـس ِعـاشـورا بـساز
#فاطمیهِ شــورشـے عظمـا بِـه خلـق عالـم است ...
🏴 #السلام_علیڪ_یافاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
🍂🕯
هدایت شده از نشریه عبرتهای عاشورا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بازتاب حمله موشکی ایران در شبکه يک روسیه: ایران دنیا را به لرزه درآورد و آمریکا را به وحشت انداخت
♦️ایران یک مجازات بی نقص را به نمایش گذاشت
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
⭕️ #متن_بی_شرمانه امروزِ روزنامه 19 دی ‼️ منتظر ورود مدعی العموم به این مسئله هستیم. #ترور_سرتیپ_ح
راستی #روزنامه۱۹دی ، یسوال:عاقا! خودت تنهایی فکر کردی اینهارو نوشتی یا کسی هم کمکت کرده؟؟
نه وجدانن!!
😐
طاعت بدون ڪنترل نفس سودی ندارد.
اما اگر صد سال هم بگذرد
ولی نفس خودت را کنترل نکنی؛
نگاهت را کنترل نکنی؛
در کلاس اوّل درجا خواهی زد.
وقتے بہ ڪلاس دوّم
خواهی رفت کہ نفست را کنترل کنی
یا باید نفس را بپرستی یا خدا را.
«لا نجاة الا بالطاعة». طاعت چیست؟
طاعت این است کہ آنچہ
دلت می خواهد را کنار بگذاری..
#آیتالله_حقشناس
Majid Banifatemeh - Esme To Mibard (128).mp3
9.37M
#زمینه_فاطمیه🏴
اسم تو میبارد از نفس باران
#سیدمجید_بنی_فاطمه
@Karbala_1365
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
,
❤️ #مثل_علی_مثل_فاطمه…
🍃
خاطرات و زندگینامه #سردارشهیدعلی_شفیعی
مسئول محورهای عملیاتی لشکر۴۱ ثارالله کرمان
🌺بازآفرینی:
#محمدرضامحمدی_پاشاک
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۸ 🍃🌸 یک روز گفتم: علی! اگر فلانی غذا آورد، بگو خودمان بار گذاشته ایم. پرسید: چه جوری؟ گفتم:یک
صفحه۹
🍃🌸
💕 #مثل_علی_مثل_فاطمه…
🌷 این داستان:
#این_سایه_ها
🌺راوی:
#سکینه_پاک_ذات
(مادرشهید)
💠 #قسمت_چهارم
🍂❣
🌱نانی که من از کارگری می آوردم، به علی مزه می داد.
یک بند می رفت بازارچه مظفری از کاسبهای آشنا خرت وپرت می گرفت و بساط میکرد و چیزی گیر می آورد؛پنج زار، دوتومان. بسته به روزش داشت. صنار و سه شاهی میشد یاقوت و مروارید، آنقدر برایش اهمیت داشت. اما اگر کسی کاسه ای از همسایه ای وارد خانه مان میشد، دنیا سرش آوار میشد. هم حجب و حیا مانعش میشد و هم به رگ غیرتش بر میخورد. علی ام نمیخواست سربار کسی بشود، همین.
یک سال مانده به انقلاب بود که پدرش فوت کرد. دکان سبزی فروشی اش را فروختم و خرجش کردم. چندوقتی گذشت و شنیدم سرکوره های آجرپزی آدم میگیرند. می گفتند کوره های دولتی. احمدی نامی بود. زنش هم بود. دست به دامان زن احمدی شدم و رفتم سرکوره ها.
گفتم: کار میخواهم.
گفت: تاب می آوری؟
گفتم:ها.
پیش خودم حساب کردم که غریبه ای بین مانیست. همه مثل هم هستیم. زن بودند، مرد، پیر، بچه به سن وسال علی. زنها بینه می زدند،یعنی قالب می زدیم و زیر آفتاب ردیف می چیدیم. و غروب به غروب می شمردیم و مزد میگرفتیم. هزارتومن، هرچه بیشتر می زدیم بیشتر مزد نی گرفتیم...راضی بودم چون همه مثل هم بودیم.
هیچکاری بدتراز رختشویی نیست. آنقدر رخت شسته بودم که دستهایم ورم کرده بود. این تاید می رفت زیرناخنهایم و آتش به جانم می زد. نانوایی یک بدبختی داشت، پخت و پز بدبختی دیگر و خانه تکانی و...
یک سالی توی کوره ماندم. صبح سحر پای پیاده می رفتیم و حوالی غروب برمی گشتیم..
علی کلاس پنجم بود و باید می رفت جای دیگر امتحان می داد. نمی گذاشتم کار کند. از دوچرخه سازی بیرون آمده بود.ولی گاهی میرفت بازارچه و بساط میکرد.
آن سال خیلی درس خواند و قبول شد. از خانه بیرون نمی رفت یعنی نمی گذاشتم برود. اگر می رفت جایی و دیرمیکرد باید جوابم را می داد.
یک روز خانه بودم دیدم علی نیامد. سرظهر بود. پی اش رفتم. به رفقایش برخوردم گفتند:رفته پارک یا ارگ بازی کند.
یک ترکه کندم و گرفتم پشتم پ رفتم. دیدم کتابهایش را گذاشته زیر درخت و گرم بازی است. صدایش کردم:#علی_شفیعی!!😡
وقتی من را دید هول کرد و دوان دوان آمد پیش. پرسیدم:چه میکردی؟ سربه زیر ماند. ترکه را کشیدم به جانش و سرخش کردم و گفتم:من البعد یک راست می روی مدرسه و برمیگردی خانه.
این شد توبه علی. از آن تاریخ بی خبر جایی نرفت....✨🌱
#صفحه۱۰
🍃🌸
🌸سالی که تصدیق پنجم را گرفت، خیال کردم هرگز غمی نداشته ام. پر درآورده بودم، اصلا روی هوا راه می رفتم. اینقدر خوشحال بودم.☺️
هر قدر این دروآن در زدم که یک شلوار برایش بخرم، نتوانستم. میخواستم برایش چشم روشنی بخرم.😔
این گذشت و شد #تظاهرات....
🍂پاییز بود. یک روز #علی خیلی زود برگشت. پرسیدم:چطورشده؟
گفت:درس نداشتیم.
دراتاق را بستم و گفتم راستش را بگو ، نکندشیطانی کرده باشی؟
گفت:نه.
دیدم بچه های دیگر هم برگشته اندخانه. غروبش رفتیم مسجد.دیدم مردم اجتماع کرده اند. چندروزبعدگفتند قراراست اینجا سخنرانی بشود. گفتندکه مامورهای شاه توی تهران زده اند عده ای را کشته اند.آن وقتها نمی گفتند #شهید.
من و علی رفتیم مسجدبرای سخنرانی.
مسجد پرشد.
آقایی شروع کردسخنرانی. حرفهایی میزد که انگشت به دهان ماندیم. اولین بار بود اسم #امام را شنیدم. ناگهان کسی آمدو گفت مامورها و لولیها دارند می آیند. اعلام کردن درها را کلون بزنند. گمانم پیشنمازمان اقای صالحی بود.
پاسبانها با لباس نظامی و لولیها که کرمانی نبودند با لباسی مثل کردها ریختند روی بام و دورتادور ایستادند.
درها راشکستند. هرکدام چوب داشتند،قمه و زنجیر و آهن پاره.
بنزین پاشیدن روی موتور و دوچرخه مردم و آتشش زدند. بعد گاز انداختند میان مردم. بوی میداد که آدم غش میکرد. دودسفیدمیکردو چشمهارا میسوزاند. بعد بناکردن به زدن مردم. آتش شعله کشید و گرفت سرولباس مردم و فرش مسجد. عده ای از پنجره ها فرارکردند.جوانها مقابله میکردند و ما شیون میکردیم. بعدتیراندازی کردندو باقدرت جوپاری را درصحن مسجد زدند. من دیگرنفهمیدم چطور از مسجد زدم بیرون. آمدم خانه، دیدم ازعلی خبری نیست. برگشتم و پرس وجوکردم. کسی نمیدانست. گفتم بچه ام یاتیرخورده ویا زیر دست وپا مانده و توی آتش سوخته. چندبارآمدم و رفتم که حوالی ظهر علی باقیافه درهم و برهم آمدخانه. وقتی دیدمش زدم زیرگریه. گفت رفته بودم خانه رفقایم.حالاهم می روم تاشب برنمیگردم.
پرسیدم:برای چه کاری؟
گفت:برای کارانقلاب.
ازاین تاریخ کرمان شلوغ شد.اما مسجدجامع تا یک ماه بسته بود.
تااینکه درمسجدرذ بازکردند و هر روز سخنرانی بود و مردم شعارمیدادند.علی هم بین آنها بود. تااینکه امام آمد و انقلاب پیروز شد.…🌷✌️
#ادامه_دارد…
@Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
کتمانِ دلتنگے
بند آمدنِ نفس است
سردار
این روزها
دلتنگے تمام جانم را پر کرده است
نفس نمیکشم
فقط دم به دم نبودنت را
به دوش مےکشم....😭
بامت بلنـد باد که دلتنگـے ات مـرا
ازهرچه هست"غیرتو"بیزارکردهاست
#سردارشهیدحاجقاسمسلیمانے
#شبتونشهدایے
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨بسم الله القاصم الجبارین✨
🍃🌸
تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان #حضـــرتصـاحـبالــزمان
【عجل الله فرجه】
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان
⊰❀⊱و #سـلامبرسـالارشهیـــدان
اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ
اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْـــن
@Karbala_1365
4_5787280264547795942.mp3
13.13M
🎙 #صوت_مهدوی
سخنران :
حجتالاسلام #دارستانی
🌼چرا فاطمیه دو دهه است؟...
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#حدیث_نفس❄️