فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مامان، ایران منو زد
#خنده
😂
🌸 #طـنــزجبهــــه…🌸
🔹⇐ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی»، بچه خیلی #شوخی بود، همه پکر بودیم، اگر بود همه مان را الان می خنداند.😔
🔸 دیدیم دو نفر یه #برانکارد دست گرفته و دارن میان، یک #غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد، شک نکردیم که خودش است.
تا به ما رسیدند، بخشی سرِ #امدادگر داد زد: «نگه دار!»
🔹⇐بعد جلوی #چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر #خنده و دوید بین بچه ها گم شد.😂
به زحمت،امدادگرها رو #راضی کردیم که بروند!!😂
میخواستند بزننش...
#لبخند_بزن_بسیجی😁
✨
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
#خنــــــــــده🙈😁
-تلویزیون اعلام کرد:
-در اماکن عمومی فقط با ماسک و دستکش تردد کنید.😷
-خواستم بگم: به این صدا و سیما اعتماد نکنین!
-آخہ من این جوری رفتم... ولی دیدم بقیه پیراهن و شلوار هم پوشیده بودن👕👖😅
-خیلی بد شد 🙈😂😁
#لبخنــــــــــد🏇
-مردی، اسب زیبایے داشت که همه آرزوی تملک آن را داشتند.
-ثروتمندی پیشنهاد ڪرد که اسب را با اموال او معاوضه کند. اما مرد موافقت نڪرد.
-ثروتمند با خود فکر ڪرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با من معاوضه کند، باید به فڪر حیله ای باشم!
-او خود را به شڪل گدایے درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می ڪرد، در حاشیه جاده ای دراز کشید.
-صاحب اسب با دیدن آن گدای رنجور، از اسب خود پیاده شد به طرف فقیر رفت ڪه او را نزدیک پزشک ببرد.
-مرد گدا ناله ڪنان گفت: روزهاست چیزی نخوردھ و نمی توانم بلند شوم. -مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. -به محض اینڪه گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.
-مرد فهمیدڪه گول ثروتمند را خورده. فریاد زد: صبر ڪن! می خواهم چیزی به تو بگویم.
-ثروتمند ڪه کنجکاو شده بود کمی دورتر ایستاد.
-مرد گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی آید
-اما: «برای هیچ ڪس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی…»
-ثروتمند گفت: چرا باید این ڪار را انجام دهم؟!
-مرد گفت: چون اگࢪ زمانی بیمار درمانده ای کنار جاده ای افتاده باشد. و همه این جریان را بشنوند، دیگر ڪسی به او اعتماد و کمک نخواهد کرد!!!
-هر ڪه پیش از آزمودن، به کسى اطمینان کند، خود را در معرض فرجامى رنج آور قرار داده استـــــ.
امام جواد؏
📚بحار الأنوار، ج ۷۸، ص۳۶۴
@lobkhand