eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
868 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 : 🌱 می گویند تقوا از تخصص لازم تر است آن را می پذیرم ، اما میگویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد بی تقواست. ⚡️ 🌸.... @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 🌹زندگینامه_شهیدجلیل_محدثی_فرد🌹🕊 به نام خدا...❤️ در سال 1342 در ، چشم به جهان گشود. او از همان دوران کودکي، بسيار با شهامت و شجاع و مهربان بود و معصوميت خاصي داشت. بعد از گذراندن دوران ابتدايي وارد دبيرستان «شهيد مصطفي خميني» (فعلي) شد. اين‌سال‌ها مصادف با اوج تظاهرات انقلابي بود. جليل که از همان آغاز سر پرشوري داشت و درد فقر مردم و بي‌عدالتي اجتماعي او را مي‌آزرد، به زودي با وجود کمي سن، جذب اين مبارزات شد و در صحنه‌هاي انقلاب و تظاهرات حضوري پرشور يافت.  🔸بعد از پيروزي انقلاب، با آغاز فعاليت در کميته انقلاب اسلامي، مبارزه با گروه‌هاي مخالف و معاند با جمهوري اسلامي را سرلوحه‌ي کارهاي خود قرار داد. در سال 1359 و با شروع جنگ تحميلي، جليل با وجود سن کمي که داشت، با چند نفر از دوستانش عازم جبهه‌هاي نبرد شد و در گروه‌ به چريکي پرداخت. از اين پس بود که حضور جليل در جبهه‌ها به صورت مستمر ادامه يافت و به صورت يکي از ارکان مهم واحدهاي جنگي درآمد. او ابتدا به عنوان يک تخريب‌چي فعاليت مي‌کرد، اما بعدها به خاطر لياقت، استعداد، قدرت مديريت بالا و شجاعت فراوان به معاونت آموزش تخريب رسيد و بعد از آن به فرماندهي يکي از گردان‌هاي موفق و با نفوذ غواصي به نام «گردان ياسين» برگزيده شد. اين گردان يکي از قوي‌ترين و کوبنده‌ترين گردان‌هايي بود که در طي مدت فعاليت خود به فرماندهي جليل توانست ضرباتي مهلک بر نيروهاي دشمن وارد کند.  🔸او در طول مدت جنگ آن‌قدر مجروح شده بود که تمام تنش پر از ترکش‌هاي ريز و درشت بود. علاوه بر آن به علت غواصي زياد در آب‌هاي بسيار سرد زمستاني، سينوس‌هايش چرکي شده بود و مدام سردرد داشت. جليل در مدت هفت سال حضور در جبهه‌هاي غرب و جنوب، دلاوري‌ها و رشادت‌هاي زيادي از خود نشان داد. اما در عين حال بسيار متواضع و فروتن بود و هيچ درخواست و توقعي از کسي نداشت.  سرانجام جليل بعد از سال‌ها مبارزه و رشادت در تاريخ 22 تیر 1366 در زماني که تنها چند ماه به تولد فرزندش باقي مانده بود. در منطقه‌ي جنگي ماووت عراق به علت اصابت خمپاره، به همراهي تني چند از همرزمانش به ديدار معبود شتافت.  🔸او در زمان شهادت تنها 24 سال داشت.  بعد از 🌹شهادت اين فرمانده‌ي دلاور لشگر 21 امام رضا (ع) روزنامه خراسان درباره‌ي او نوشت. «او از مايه‌هاي اصلي جنگ بود. شجاعت‌ها و رشادت‌هاي او در عمليات براي هميشه به ياد ماندني است. در وصف جليل زبان و بيان و قلم عاجزند. همين بس که جليل براي همه‌ي همرزمانش با آن چهره‌ي معصوم و دوست داشتني تا هميشه باقي خواهد ماند.»  🌹روحش شاد ویادش پر رهرو باد🌹 🌹 🌹 🌹 🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۲۸ 🍃🌸 🍂🕯 آنشب من و مادر علی تب و تاب دیگری داشتیم. خواب به چشممان نمی آمد. دم صبح مادرعلی سراس
۲۹ 🍃🌸 💕 … 🌷 این داستان: 🌺راوی: (همرزم شهید) 💠 🍂❣ 🦋 را در ستاد پشتیبانی جنگ دیدم. لاغر و قد بلند بود. رنگ و رویی نداشت. گفت:من هم می توانم کمک کنم؟ نگاهش مرا گرفت. مظلوم به نظر می رسید. گفتم:چرا نتوانی؟ وارد جمع ما شد. اما دستپاچه بود. یا فکر میکرد جای او بین ما نیست و یا غریبی میکرد.❤️ نوجوانکی بود. ۱۲-۱۳ ساله به نظرمی رسید. یک لباس ساده پوشیده بود. فرصت نداشتم از کس وکارش بپرسم ولی متوجه شدم که باید از خانواده محرومی باشد. توی چشمانش هزار هزار حرف نگفته وجود داشت. آن روز فکر نمیکردم رابطه بین ما آنقدر محکم شود که علی من را صدا کند. یکدیگر را دوست داشتیم. علی بچه ای کاری بود. اگرنبود نمیتوانست در ستاد دوام بیاورد. ما روزی ۲۰ ساعت کار میکردیم و باز می دیدیم خروار خروار جنس آماده نشده. کارمان را از روز اول جنگ شروع کردیم و پشت بلندگو مردم را باخبر کردیم تا به جبهه کمک کنند. یک گروه ۵_۶ نفره بودیم. بعدها جمع ما توسعه پیدا کرد. سرم درد میکرد برای اینجور کارها.. سال ۳۳ یک بیمارستان ساختیم برای مسلولین. سال ۴۲یک درمانگاه ساختیم. توفیق آستان بوسی امام رضا(ع) را داشتیم و آمدیم و سالی که در طبس زلزله آمد، خودمان را رساندیم به مردم آنجا. دیدم گونی روی کولش گذاشته و دارد به داد مردم می رسد. این برای من درس عبرتی بود و خدا را شکر کردم. وقتی عراق حمله کرد، جوان بودم. بازاریی های با ما تماس گرفتند و پرسیدند:شما چه میکنید؟ قرارشد غذای گرم را آنها بفرستند و غذای سرد را ما. در کمترین فرصت ممکن مسجدجامع پر شد از اجناس اهدایی. سیل مردم از هرچه داشتند آوردند. 🍃روز سوم جنگ اولین کاروان جیره جنگی ما روانه جنوب شد. کنسرو ماهی، پسته، خرمای خشک، کشمش، آلو و قیسی و نان. اینها را بسته بندی کردیم برای یک رزمنده. ستاد جنگ در دوکوهه بود. خدا رحمت کند مسئول آنجا بود، وقتی جیره کرمان را دید، پسندید، خیلی پسندید؛ چون این غذاها بسیار مقوی هستند و دردسر کمتری هم دارند. 👇👇👇
«ما‌ به‌ سوے خدا میرویم تا از همہ فرآورده‌هاۍ مادے عالم بۍنیاز گردیم نه آن ڪه خدا را وسیله‌ۍرسیدن بہ مصالح شخصے خود ڪنیم.» 🌹محله انبیا🌹   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄