2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭 چه فاطمیه ای شد امسال
♦️ #شور و نوای محمود کریمی برای حاجقاسم
#شهادت مظلومانه حضرت #فاطمه_زهرا(س) و سرداردلها #حاج_قاسم_سلیمانی را بر تمامی عاشقان و محبینشان تسلیت باد.🏴🍂
@Karbala_1365
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_یازدهم
#صفحه۲۳
🕊
🍂🍃🌾
🕊
💧بی هیچ تزلزلی به حاج محسن گفتم:
" نه میتوانیم بایستیم و نمیتوانیم برگردیم. فقط یک راه داریم، باید رو به جلو ادامه دهیم و ادامه دادیم و رسیدیم به جایی که باید بدون درگیری از کنار #جزیره عراقی #ام_الرصاص رد میشدیم. بچههای اطلاعات عملیات در #شناسایی های قبلی گفته بودند عراقیها چند موضع تیربار در نوک ام الرصاص دارند. این تیربارها هنوز خاموش بودند، اما از دور عراقی هایی که توی خشکی به چپ و راست می دویدند به خوبی دیده می شدند.
ما در فکر دشمن بودیم، اما قبل از درگیری با دشمن باید با جریان توفنده #اروند می جنگیدیم. جریانی که ظرف چند دقیقه آب آرام را خروشان کرد.💧
آب با دو جریان متضاد روبرو شد. از طرفی آب در حال مد بود، یعنی از سمت #خلیج_فارس به سمت #اروند میآمد و از آنجا به کارون برمیگشت و ما را قهراً به سمت راست می برد. و از طرفی سیلابی که ناشی از باران دو روز گذشته #خوزستان بود به دلتای کارون رسیده بود و داشت به سرعت به داخل اروند می ریخت. یعنی درست همان جایی که ما به سمت دشمن فین میزدیم ما در نقطه مرکزی این گرداب و پیوند دو جریان آب بودیم.
#علی_آقا قبل از عملیات از خطر بزرگ گردابی که از تلاقی کارون ایجاد میشد، حرفی به میان انداخته بود؛ اما نه او و نه من و نه هیچ کس، نمی دانستیم که این جریان ما را در مدار یک چرخش #وحشتناک آب قرار میدهد و دایرهای میسازد که مثل هیولا هر لحظه ما را به کام خود فرو می برد.
🌪 #گرداب تندتر و تندتر شد و تاب و توان فین زدن را از بچهها گرفت. اصلا هیچ پایی رو به جلو فین نمیزد. هیچکس اختیاری نداشت. هر کسی مثل یک پَر کاه با جریان گرداب به این سو و آن سو می رفت. با پرتاب یکی از #غواصها بر اثر شدت چرخش #موج آب، دیگری نیز به دلیل اتصال با طناب، به سمت او پرتاب می شد و این اژدهای گرداب، ما را دقیقاً به کنج جزیره #ام_الرصاص میکشاند.
بچه ها همهمه می کردند و هیچ کس به این نمی اندیشید که دشمن از داخل #جزیره با انگشت ستون غواصان را نشان می دهد. اصلاً کسی در قید و بند تیرهای سرخ نبود که حالا در سمت ام الرصاص(تیر تراش) روی آب را می زد. همه به رهایی از گرداب فکر میکردند. من وقتی با دیوارهای دو_سه متری امواج بالا و پایین می شدم، به یاد سفارش #علی_آقا افتادم که گفت:" #آب_را_به_فاطمه_زهرا_قسم_بده." ✨
همین که دهانم را باز کردم تا ذکر بگویم و از خدا و ائمه استمداد بطلبم، دهانم پر از آب شور #اروند شد. نفسم بند آمد. با این حال، ده ها مرتبه خدا را به #فاطمه_زهرا قسم دادم.
شاید اگر زنجیره طناب نبود هرکس ناخواسته به یک سمت میرفت، اما در عین بی اختیاری، چون همه به هم متصل بودیم کسی از ستون دور نشد. من به پشت روی آب خوابیدم و بند #اسلحه را به گردن انداختم و با یک دسته طناب را کشیدم تا شاید از این #گرداب دور شوم. بعد از دقایقی، در اوج ناباوری، خودمان را دور از گرداب مهلک دیدم. این دور شدن به اراده ما نبود. حتماً خواست خدا بود.✨
#ادامه_دارد…
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_سيزدهم
#صفحه۲۸
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌾💧درد استخوان پای شکسته حاج محسن عذابش می داد. سرم را از روی پایش جدا کرد و آرام روی گل گذاشت و گفت من نمی تونم حرکت کنم لگنم تير خورده و شکسته، تو اگر میتونی خودت را برسان کنار کانال. نمیدانم چه شد که این حرف را زد! آیا فکر می کرد زنده مامده ام یا زنده می مانم.؟! فقط نگاه کردم. نگاه کسی که روح از بدنش دارد خارج میشود و جسم در قبضه اراده او نیست.🕊
تا ساعتی دیگر آفتاب می دمید. بچه ها خط را شکسته بودند و کانال مقابل را به عرض ۳ کیلومتر پاکسازی کرده بودند.🇮🇷
#علی_شمسی_پور و #علی_منطقی آمدند و مرا روی گِل کشیدند که با بالا آمدن آب به داخل #اروند نروم. از آنجا دیگر من فقط باید نگاه می کردم تا آینده چه شود!
#غواصان برای الحاق به یگان های چپ و راست خودشان می رفتند و می آمدند، اما هر بار که میآمدند خبری برای حاج محسن میآوردند. من صدا را میشنیدم که خبر از رسیدن غواص های سمت راست گردانهای ۱۵۳ و ۱۵۵ و #غواص های سمت چپ #لشکرالمهدی را به حاج محسن میگفتند.
این نشانه توفیق بچهها در شکستن خط دشمن بود، اما صدای تیر دیگر از کانال جلوی نمیآمد. پیدا بود که تا خط دوم دشمن، یعنی جاده #فاو_البحار هم پیش رفته اند. پس با این حساب باید قایق ها از سمت کارون میآمدند و از #اروند عبور می کردند و برای ادامه عملیات، خودشان را به ما ملحق می کردند؛ اما خبری از آمدن قایق ها نبود. شاید منتظر پیام من بودند. اما من نمیتوانستم صحبت کنم فقط میشنیدم سیدمسعودحجازی پشت سر هم با همان بی سیم مرا صدا میکند:
"کریم کریم،مسعود…کریم کریم، مسعود" کریم چرا جواب نمیدی؟! "
#ادامه_دارد…
🍂_____________________
پ.ن:
آزاده وجانبازسیدرضاموسوی:
وقتی ما با تن مجروح، اسیرشدیم. دستانمان را بستد و از خط اول و خط دوم و تا نزدیک خط سوم بردنمان.
در آنجا دیدم یک جمعی از بعثی ها دارند می رقصند و تیراندازی می کنند. کنارشان هم ۶۰_۷۰ جنازه همینطور ریخته بود که کشته های خودشان بودند.
یکی شان آمد نزدیک و با حرص، پیکر یک #غواص را نشان داد و گفت:" این بچه رفیق های ما را کشته است."
او #شهیدمسعودمرادی بود که تعدادی از بعثی ها را کشته بود و خودش مجروح شده بود.❣
بعثی ها که دیده بودند یک نوجوان است با سیم گیوتین خفه اش کرده بودند.🕊🌹
یک پیشانی بند یازهرا دور گردنش بود و نقش سیم گیوتین بالایش بود.
چهره فردی که خفه می شود سیاه می شود اما خدا شاهد است من هنوزم که هنوز است چهره مسعود از یادم نرفته با آن لبخندی که روی لبش بود.
مسعود شب عملیات همه سیدها را دور خودش جمع کرد و گفت:من مادرم را در کودکی از دست داده ام و طعم مادر را نچشیده ام بیایید در حقم دعاکنید که لحظه شهادتم مادرتان #فاطمه_زهرا به بالینم بیاید و برایم مادری کند.
با آن لبخندی که روی لبش بود فهمیدم که حضرت زهرا لحظه شهادتش به بالینش آمده…✨
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔶راوی میگفت : 🕊رزمنـده هایی را این #رودخانه با خود بُرد پس اینجـا #ارونـــد نیست ... 🌷دستانت را ب
#قورباغه_هایی_که_مامور_خدابودند!
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
هنگام عبور از #اروندرود به دلیل
تلاطم شدید آب، عده ای از #غواصان، دهان و #گلویشان پر از #آب شده بود و در آستانه ی خفه شدن قرار داشتند. در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند، دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به #سرفه کردن بودند. اما چون می دانستند که با یک #سرفه ی کوچک هم #عملیات لو رفته و نیرو ها به #قربانگاه می روند، با تمام توان تلاش می کردند تا #سرفه نکنند.
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
چون وضعیت #اضطراری شد، ماجرا را با #سردارقربانی در میان گذاشتیم ایشان #پیغام داد: اگر شده خود را #خفه کنید اما سرفه نکنید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
چون یک لشکر را #نابود خواهید کرد. ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آن را #ابلاغ کردیم. در پی این #ابلاغ چنان #صحنه_های تکان دهنده ای را می دیدیم
که به راستی بازگو کردن آنها نیز برایم #سخت_ودشوار است...💔😔
#عزیزانی که دچار #سرفه شده بودند، بار ها و بار ها خود را زیر #آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند.😔 در شرایط #سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم.
🍂🍃🍂🍃🍁
این بار #دستور رسید: از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر #آب بمانید و بی صدا #شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد😔😔
می دانستیم که صدور چنین #دستوری برای #فرمانده چقدر #دشوار است. اما این را هم می دانستیم که #موضوع هستی و نیستی یک #لشکرو پیروزی یک #عملیات در میان است.
🌙🌙🌙🌙🌙🌙
اما با این همه #نفس در سینه های ما #حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است.
این در حالی بود که خوددوستان عزیزی که دچار #سرفه ی #شدید شده بودند با خواهش و #تمنا از ما می خواستند تا با آنها کمک کنیم که زیر #آب بمانند و #خفه شوند!
🌺🌺
می دانم که بازگو کردن این #حقایق چقدر #تلخ و #غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در #تاریخ و نشان دادن #عظمت یک #نسل و روح بلند #رزمندگانی که برای #دفاع از جان و مال و #آبرو و #آرمان یک ملت از هیچ #مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این #وقایع هستیم
.........
به هر #تقدیر همه در #تکاپو بودیم تا راهی برای #گریز از این #مهلکه پیدا کنیم که در یک #چشم بر هم زدن تمام #اروندرود و همه ی #ساحل ما و دشمن پر از #صدای_قورباغه هایی🐸 شد که نمی گذاشتند صدای #سرفه ی نیرو ها ی ما به #گوش کسی برسد.
🕊🕊🕊🌾🌾🌾
#شگفت انگیز بود و باور #نکردنی زیرا در جایی و حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای یک #قورباغه راشنید، آن شب و آن جا مالامال از صدای #قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری #ابراهیم ها و #اسماعیل هایی شتافته بودند
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
که برای یاری #الله در برابر آن #فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودندتا قدم به #قربانگاه خود بگذارند همان #لحظه بود که اعجاز #توسل به بی بی #فاطمه_زهرا(س) و تبرک جستن از پرچم بارگاه #امام_رضا(ع) را در یافتیم و بار دیگر #خدای را سپاس گفتیم که ما را در صف #عاشقان خاندان عصمت و #طهارت قرار داد
🌾🌾🌾🌾🌾🕊🕊🕊🕊🕊
#راوی_شهید_سرهنگ_رمضان_قاسمی
🕊 یاد شهدا غواص با ذکر صلوات 🕊
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
#معجــزه_مــادر
🔰مےگفــت : *غواص هــا مظلــوم #شهیــد می شــوند.
سنگر غواصـی هیچ چیـز جز آب نیسـت وقتے تـیر مےخـوره بایــد دندوناشــو روے هــم فشــار بده تا ناله هــم نکنه...😔
نه مے تونــه پنــاه بگــیره، نه می تونه دفاع کـنه، نه می تونه فرار ڪنه..
🔰دم بالاییــش توی تاریڪے از آب بیرون زده بود.آروم گــفتم "امیر، کوسه!😨
گفت" هیـس دارم می بینمــش" دیــدم داره ذکر مے گه.
ڪوســه دورمون چرخــید...😱
اشهدم رو خونــدم...😔
صـداش هیــچ وقـت یادم نمی ره : یا مادر یا #فاطـمه_زهـــرا خــودت ڪمکمــون کن*.😨
نمیشد دســت به اسلحه ببــریم. آخه اگه صدایـی ازمون در می اومــد با تیر عراقــیا سوراخ می شــدیم.
کوسه نزدیک شد...
دوباره صــدا زد: #یامــادر یا فاطمه زهــــــرا....
کوسـه از مــا دور شد و رفت. 😳
امیر توی آب گریه اش گرفـــت. 😭
پاش به خاک که رسید هوایے شده بود.
توے این مدت اگه اســم حضــرت زهرا رو می شنید گریه میکرد.
#شهید محمــد (امیر)فرهادیان فر
#شهـدای_فارس
#سالگـردشــهادت
🍃🌹🍃🌹🍃
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#معجــزه_مــادر
🔰مےگفــت : *غواص هــا مظلــوم #شهیــد می شــوند.
سنگر غواصـی هیچ چیـز جز آب نیسـت وقتے تـیر مےخـوره بایــد دندوناشــو روے هــم فشــار بده تا ناله هــم نکنه...😔
نه مے تونــه پنــاه بگــیره، نه می تونه دفاع کـنه، نه می تونه فرار ڪنه..
🔰دم بالاییــش توی تاریڪے از آب بیرون زده بود.آروم گــفتم "امیر، کوسه!😨
گفت" هیـس دارم می بینمــش" دیــدم داره ذکر مے گه.
ڪوســه دورمون چرخــید...😱
اشهدم رو خونــدم...😔
صـداش هیــچ وقـت یادم نمی ره : یا مادر یا #فاطـمه_زهـــرا خــودت ڪمکمــون کن*.😨
نمیشد دســت به اسلحه ببــریم. آخه اگه صدایـی ازمون در می اومــد با تیر عراقــیا سوراخ می شــدیم.
کوسه نزدیک شد...
دوباره صــدا زد: #یامــادر یا فاطمه زهــــــرا....
کوسـه از مــا دور شد و رفت. 😳
امیر توی آب گریه اش گرفـــت. 😭
پاش به خاک که رسید هوایے شده بود.
توے این مدت اگه اســم حضــرت زهرا رو می شنید گریه میکرد.
#شهید محمــد (امیر)فرهادیان فر
#شهـدای_فارس
#سالگـردشــهادت
🍃🌹🍃🌹🍃
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄