eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
869 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💢جمهوری اسلامی چهل سال #دوام آورد ✅ اوایل انقلاب سلطنت طلبان میگفتند: جمهوری اسلامی #شش_ماه بیشتر د
💢فکر میکنید این از کیست؟ ✅ در چلچراغ یک نفر به کمک شما آمد و آن حضرت (ع) بود که به شما کرد و این‌بار هم حضرت (ص) و امام (ع) به کمک شما می‌آیند. ✅ما در این راه می‌رویم اما این بار با زمانی که در 30 خرداد 60 شروع کردیم فرق می‌کند، چون در آن‌موقع چشم‌انداز پیروزی نداشتیم و عاشوراگونه شروع کردیم، ولی این بار چشم‌انداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است. ✅درست است که ما به خاطر که داریم وارد می‌شویم، ولی در اینکه ما حتماً پیروز می‌شویم هیچ شکی نداریم. 🔵این عاشوراگونه بخشی از سخنرانی رهبر سازمان مجاهدین در شب عملیات حمله به ایران با حمایت است. عملیات معروف به یا در ۳ مرداد سال ۱۳۶۷ سرکرده منافقین اینگونه برای مردم بی گناه صحبت میکرد و شعار امروز فردا را سر میداد.
🌷۵ مرداد ۱۳۶۷؛ سالروز عملیات غرور آفرین : به قصد تهران حرکت کردند اما در ۳۴ کیلومتری با شکستی مفتضحانه میدان را خالی کردند آن روز کسی از جنگ خسته نبود 🍃🌷🍃🌷🍃
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✅گرامیباد یاد و خاطره سردار دلاور و گمنام جبهه های حق علیه باطل شهید مظلوم احمد قاسم زاده فرمانده مق
🌹 در مرداد ماه 1367 در نبرد علیه منافقین پست فطرت و کوردل در عملیات و در حوالی به فیض نائل آمد و بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد.🍃🌹🍃 🌸یادش گرامی و نامش تا ابد جاودان باد🌸 ❣
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#مرصاد🌷
💠وقتی 598 پذیرفته شد، یکی از رزمندگان بسیجی گردان حضرت (ع)، بنام در جمع دوستانش با بغض و حسرت گفته بود: " ‌ای خدای بزرگ یعنی جنگ تمام شد و من شهید نشدم " و عزیز رزمنده دیگری روی شانه‌اش می‌زند و می‌گوید نگران نباش اگر انتخاب شده باشی برای پرواز آسمان را در اختیارت خواهند گذارد و همان شد علمیات آغاز شد و حافظ به مرادش، رسید🍃🌷🍃 کجایید‌ای شهیدان خدایی 🌸یادش گرامی، راهش پر رهرو🌸 🌺
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#مرصاد🌷
🌺راوی: از رزمندگان حاضر در عمليات «مرصاد» 🌱 در در عمليات منافقين روي تپه سمت راست ما مستقر شده بودند و يكي از دوستان حفاظت اطلاعات صداي منافقين را كه پشت تپه بودند از طريق بيسيم مي‌شنيد. پشت خط حالت رودخانه‌اي مانندي بود كه ما با و بر و بچه‌ها ايستاده بوديم و فكر مي‌كرديم چگونه خط را بشكنيم و به آن طرف برويم. همزمان روي تپه رو به رو هم كه بچه‌هاي خود گردان مستقر بودند هر وقت مي‌خواستند از تپه بالا بروند موفق نمي‌شدند چون دشمن از بالا به آنها اشراف داشت و بچه‌ها را به رگبار مي‌بست و نمي‌گذاشت به بالاي تپه بروند. بعدها خود من كه بالاي تپه رفتم فهميدم كه منافقين به ما هم اشراف داشته‌اند . اين مسير را كه چيزي حدود 300 متر بود با حالت دو طي كردم. به آنجا كه رسيدم يكي از اين بچه‌ها در ذكر ‌گفتن بود. از بچه‌هاي قرآني ناب بود. به من گفت حاجي توروخدا براي من دعا كن تا شهيد بشم. بهش گفتم پسر، حالا وقت شهادت نيست، وقت مبارزه است. هنوز حرف من تمام نشده بود كه صداي قناسه را شنيدم. او رو به روي من بود. من آمدم ببوسمش كه در همين لحظه گلوله به قفسه‌ سينه او خورد و افتاد روي كتف من. او را بلند كردم و با همين وضعيت دوباره 300 متر به طرف حاج مصطفي طالبي برگشتم. دو سه نفر ديگر كه پشت سر ما بودند آمدند كه در همانجا به شهادت رسيد.🌹 يكي از مسائلي كه براي من سخت و ناگوار تمام شد شهادت «حافظ نياوند» بود كه صورت و موي بوری داشت و بود. از بچه‌هايي بود كه به من گفت فلاني ديگر خسته شده‌ام و من را به قرآن قسم داد من هم گفتم خوب شما هم فكري به حال من كنيد خدا را قسم بدهيد تا من زودتر بروم. در همين حال در حد دو يا سه دقيقه خوابش برد. بدو بدو آمد پيش من و گفت: فلاني خواب ديدم. گفت: حاج حسن_تاجوک را خواب ديدم كه من را دعوت مي‌كند. گفتم: برو بابا بادمجان بم آفت نمي‌بيند ولي هر كس اين حرفها را به من زده بود برايم يقين بود كه شهيد مي‌شود و آخر سر هم با جنگيد و عمل كرد و به قول بچه‌ها تا آخرين لحظه ايستادگي كرد و شد.🌹 🌸روحش شادویادش گرامی🌸
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #شهیدحافظ_نیاوند قاری وحافظ_قرآن🌹 🌸.... @Karbala_1365
🌸 ...🌸 نام : ولادت : ۱/فروردین/۱۳۴۸ _ ملایر شهادت : ۵/مرداد/۱۳۶۷ _ اسلام آباد 🌸 در روستای در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود در سنین پایین پای درس استاد شیخ ناصر فرجی قرآن را در روستا فرا گرفت بعداز مهاجرت خانواده به ملایر در سال ۱۳۶۰ به جلسه استاد ضیایی در حسینیه بم زاده رفت. پس از هجرت استاد ضیایی به تبریز در سال۱۳۶۳ در محضر استاد بنیادی فراگیری قران را ادامه داد که در آن زمان جلسه از حسینیه بم زاده به تالار قران حکیم منتقل شد‌. وی در همان زمان در نیز فعالیت میکرد و از سال۱۳۶۴ بارها به جبهه های حق علیه باطل شتافت که در عملیات ۲_۴_۵ و شرکت نموده و در سال ۱۳۶۶ در تیپ در جریان آزاد سازی با مجروحیت شدیدی از ناحیه شکم به درجه نائل آمد و به ملایر آمد و همچنان به و پرداخت . تااینکه سرانجام در ۱۳۶۷ در عملیات شربت را نوشید و به جمع دوستان شهیدش پیوست. و در ملایر آرام گرفت🌹 🌸شادی روحش 🌸 ❣
👆 زیبای جانبازی که ازکمر میشوند و امام رضا(ع) ایشان راشفا میدهد و درعملیات شرکت کرده وبه شهادت میرسد... 🌺ارسالی از برادرشهید جانبازوآزاده @Karbala_1365
شهیدی که امام رضا(ع) اورا شفا داد... 🌹 شهادت:۶۷/۵/۵ چهارزبر عملیات 🌺ارسالی از:برادرشهید راوی و آزاده عملیات ۴ 🌸.... @Karbala_1365
🗓 ۵ مرداد ۱۳۶۷ ؛ سالروز عملیات #مرصاد ⭕️ منافقان به قصد تهران حرڪت ڪردند ، اما در ۳۴ ڪیلومتری ڪرمانشاه با شڪستی مفتضحانه میدان را خالی ڪردند . #إِنَّ‌رَبَّڪَ‌لَبِالْمِرصَادْ... ♥️
🌸سالروز عملیات غرورآفرین #مرصاد 🍃 #امام_خمینی (ره) : « آنقدر ڪه اسلام تڪیه ڪرده است بر اینڪه منافقین را از بین ببرد یا اصلاحشان ڪند ، برای ڪفار اینطور نیست .» ♥️
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 💧 ۵۸ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 با سعید اسلامیان و دوستان قدیمی علی آقا، در مسجد جمع شدیم و قرار شد خبر را اول به پدرش حاج ناصر بدهند و بعد بقیه، اما چگونه و توسط کی؟! کسی حاضر نبود این کار را به عهده بگیرد. حاج ناصر ظرف سه ماه دو فرزندش را در راه خدا داده بود. چه کسی جرات داشت با آن مرد همیشه خوش رو و بزرگ، روبه‌رو شود و بگوید باز هم پیراهن سیاه بپوش. بسیاری از نگاه ها به من بود اما دل و جرات گفتن این خبر را نداشتم. قرار شد سعید اسلامیان با یک نفر بروند و به تک تک اعضای خانواده علی آقا خبر بدهند. امروز از با تن مجروح از جبهه ماووت برگشت و تعریف کرد: " با علی آقا و علی میرزایی مطلوب برای گشت رفته بودیم. به جایی رسیدیم که علی آقا گفت از اینجا به جلوتر را خودم می روم شما عقب بمانید. اصرار کردیم که ما میرویم و تو بمان. گفت: نه من این دفعه رو خودم باید شناسایی کنم. وقت رفتن علی آقا ایستاد و بو کشید و گفت:بچه ها شما هم این بو را حس می‌کنید؟! گفتیم:نه. گفت: این بو، عطر کربلاست و رفت. من و علی میرزایی طاقت نیاوردیم و پشت سرش به راه افتادیم کمی جلوتر پایش به تله مین والمری گرفت. مین منفجر شد ولی آقا افتاد...(۱)" با علی شمسی پور و بقیه بچه ها جمع شدیم و برای دیدن پیکر علی آقا به سپاه رفتیم. سرتاپای علی آقا غرق خون و پر از ترکش بود، اما صورتش مثل ماه می درخشید. پیشانی بند سبزی به پیشانی‌اش بسته بودند و بچه‌ها ریش بلند خرمایی اش را شانه می کردند و چند نفر سرشان را به تابوت می‌کوبیدند. پدر و برادر بزرگترش حاج صادق هم یک گوشه ایستاده بودند و بغض کرده بودند. پیدا بود که هنوز کسی خبر را به همسرش نرسانده است.(۲). خوب شد همسرش نبود وگرنه ما نمی‌توانستیم این گونه سر روی شانه های هم بگذاریم و زار بزنیم. مثل پروانه شده بودیم و کنار شمع خاموش جمعمان میسوختیم و آب می شدیم. اذان صبح شد. هنوز باور نمیکردم که کنار پیکر بی جان علی آقا نماز می خوانم. فردا روز تشییع، همه شهر آمده بودند و جای سوزن انداختن نبود. روی امواج متلاطم دستان مردم می‌چرخید و بالا و پایین می شد. سعید صداقتی سرش را به تابوت میکوبید. اکبر امیر‌پور پشت سر تابوت می‌خواند و سینه می‌زد. و ما و بسیاری از مردم از میدان اصلی شهر تا گلزار شهدا ، پابرهنه پشت سر تابوت، گریه کنان سینه می‌زدیم. از روستاها و شهرهای اطراف بسیاری از رزمندگان و خانواده شهدا آمده بودند. حتی بسیاری از جانبازان قطع نخاع روی ویلچر ، برای او بر سر و سینه می‌زدند و شهر یکصدا فریاد شده بود:"وای علی کشته شد! شیر خداکشته شد." بچه‌ها از بخش فارسی رادیو شنیدن که گفته بود:"عقرب زرد کشته شد." به گلزار شهدا رسیدیم. هرکس می‌خواست در آخرین لحظه وداع با علی آقا داخل قبر برود. قبری که کنار قبر برادرش امیر کنده شده بود. بچه‌های پارچه‌ای آوردند و روی آن نوشتیم که: "علی جان! با تو و پیکر تو هم قسم می شویم که راهت را تا آخر ادامه دهیم. از او خواستیم که در روز محشر شفاعتمان کند." پارچه را امضا کردیم و زیر سر علی آقا گذاشتیم و زیارت عاشورا خواندیم. چه زیارت عاشورایی… 🍂______________________ پ.ن: ۱_یک سال بعد علی میرزایی مطلوب در آخرین روزهای جنگ در عملیات به شهادت رسید و علی شمسی پور با کوله باری از غم فراق دوستان شهیدش، راه شهدا را بعد از جنگ پیش گرفت. او نیز در بهار سال ۱۳۹۶ در حین یافتن پیکر چند شهید در ارتفاع کانی‌مانگا در کردستان عراق، بر اثر انفجار یک مین والمری به شهادت رسید. ۲_چهل روز بعد از شهادت علی چیت سازیان ، تنها فرزندش محمد علی به دنیا آمد. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄