eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
م پدر: محمود محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۴۵/۱/۱ تاریخ شهادت: ۶۵/۱۰/۱۹  نام عملیات: کربلای ۵ منطقهعملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: مزار پایین شهدای زنجان 🔻مصطفی ولیی سومین فرزند و علویه بشیری در اولین روز از اولین ماه بهار سال ۱۳۴۵ در زنجان دیده به جهان گشود. مصطفی ۴ و ۲ برادر داشت و سالهای خاطره انگیز کودکی اش را در کنار خانواده سپری کرد و در سن هفت سالگی مانند دیگر پا به عرصه علم گذاشت و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شد ♦️ اما پس از اتمام سال اول راهنمایی دیگر ادامه تحصیل نداد. پس از پیروزی انقلاب به عضویت نهاد بسیج درآمد و فعالیتهای فرهنگی خود را در مسجد یریبالا آغاز کرد. مصطفی ۱۵ ساله بود و یک سال از جنگ میگذشت که او تصمیم گرفت به ندای رهبر کبیر انقلاب پاسخ داده و از کشور و انقلابش در مقابل رژیم بعث دفاع کند و به صف پاسداران دین و وطن بپیوندد بنابراین از یگان اعزامی سپاه پاسداران در سال ۶۰ راهی صحنههای نبرد حق علیه باطل شد و به عنوان به خدمت مشغول شد. پنج سال از حضور او در جبهههای جنگ میگذشت 🔶که سرانجام پس از رشادتهای فراوان و مبارزه غیرتمندانه در راه پاسداری از وطن در نوزدهم دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۵ بر اثر اصابت به سر و خفگی در آب شهد شیرین وصال را در شلمچه نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به دیگر دوستان شهیدش پیوست. پیکر در کنار عاشقان اباعبدا…(ع) و همرزمان غیور خود در مزار پایین شهدای به خاک سپرده شد تا «عند ربهم یرزقون» گردد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شهید دفاع مقدس محمد اسلامی نسب این شهید در عالم بیداری حضرت زهرا را دیده است #شهادت_روزیتون ⊰❀⊱
ارادت به حضرت زهرا به روایت محمدنبی رودکی فرمانده لشکر ١٩ فجر: شهيد اسلامی نسب در پايان زمستان ۱۳۳۳ در روستای لازنگان توابع شهرستان داراب در خانواده متولد شد و در ۳ سالگی از نعمت پدر محروم میشود. 🔻با شروع جنگ راهی جبهه شد.در سال ۶۴ از ناحيه چشم مصدوم شد و در عمليات ۸ در حالی كه فرماندهی گردان امام رضا را بر عهده داشت شديدا دچار شميايی شد. اين شهيد بزرگوار علاقه فراوانی به ائمه اطهار (ع) به ويژه حضرت زهرا (س) داشت. ♦️سرانجام در كربلای ۴ با رمز يا فاطمه زهرا و برخورد ای به گردنش به شهادت رسيد و پيكر مطهرش ۲۰ روز بعد از شهادت به شيراز انتقال يافت و در شهدای شيراز به خاك سپرده شد. 🔶مرداد ۶۷ آیت الله خامنه ای که آن وقت رئیس جمهور بودند به شهید دستغیب در کوت اهواز آمدند.ما عکس فرماندهان شهید لشکر را در آنجا نصب کرده بودیم.آقا تشریف آوردند.ایشان به نگاه میکردند و زیر لب آیه بشارت را زمزمه میکردند.حضرت آقا وقتی به عکس شهید اسلامی نسب رسیدند، تامل بیشتری کردند. 🌾پس از آن ویدیوی مصاحبه اسلامی نسب را به نمایش گذاشتیم.آقا فیلم را به دقت نگاه میکردند.وقتی فیلم به آن بخش از شهید اسلامی نسب رسید که میگفت من هر بار نام او را بر زبان میآورم... در آن سکوت آقا فرمودند بگو... بگو که با ایشان ارتباط داری. سپس آقا نگاهی به من کردند و گفتند آقای محمد نبی رودکی ایشان قبل از انقلاب چکاره بودند؟ گفتم شغلش خیاطی بود و ۴ فرزند دارد و از اعضای هیاتهای بود.حضرت آقا فرمودند همان که ریشه دارند.سپس ایشان دستور دادند که فیلم را برایشان بفرستم. 🌿پس از عمليات ۴ اطلاع يافتيم كه دشمن تعدادي از شهدا را در دفن كرده است.جمعي از اسراي عراقي را براي تفحص اين عزيران به منطقه فرستاديم.پس از مدتي جستجو يكي از آنها (اسرا) مزار را به خاطر آورد. زمين را حفر كرده، را بيرون آوردند.هنگاميكه براي زيارت شهيد اسلامي‌ نسب به رفتم، حيرت و شگفتي وصف ناپذيري مرا فرا گرفت.پيكر مجروح محمد آنقدر شاداب و بود كه گويي همين چند لحظه قبل به شهادت رسيده است در حاليكه ۱۵ روز ازشهادت آن مهربان ميگذشت، بوسيدمش. به تازگي گل بود و جاني دوباره به من بخشيد. تولد: ١٣٣٣/١١/٢٨ شیراز، شهرستان داراب، روستای لازنگان شهادت: ١٣۶۵/۱۰/۴ محور شلمچه، عمليات كربلای ۴ مزار: شیراز، گلزار شهدای شيراز ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🍂 بچه‌های ما در ۴ واقعا مظلومانه به رسیدند. ما آنچه‌ را که می‌بایست انجام بدهیم انجام دادیم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. در قایق نشسته بودیم و آماج حمله عراقی‌ها از آن طرف هورهای بودیم. سکان‌دار قایق خیلی عجله داشت که ما سالم به آن طرف برسیم. آرپی جی کنار قایق منفجر شد و پروانه تلوتلو خوران به چیزی گیر کرد و دیگر قدرت حرکت نداشت. ما مانده بودیم بین دو جهنم. نه می‌توانستیم حرکت کنیم و نه درنگ داشتیم. تمام زورم را به کار بستم تا آن را آزاد کنم. وقتی دست انداختم به آب دیدم که پروانه به شکم یکی از شهیدمان گیر کرده است. برای اینکه بچه‌ها تضعیف روحیه نشوند گفتم که چیزی نیست. به گونه‌ای شن گیر کرد. بچه‌های ما این‌گونه دلاورانه از جان و هستی خودشان در ۴ گذشتند.
بهترینها👇👇 ۴خرمشهر محل عروج . اولین بار بود اینجا رو رفتم البته زیاد رفته بودم اما این منطقه تابحال نرفته بودم.. وقتی راوی از میگفت یهو به شرایط سختی که بعد از لو رفتن این عملیات پیش اومده بود اشاره کرد.. اینکه چقدر بچه ها در این منطقه دچار سختی شدند.. میدونید خیلی عمیق و وحشی است و بسیار سرد و بی رحم با سرعت بالایی آب در جریان است که بچه های ۴ باید ساعت 10 شب به دل این آب می‌زدند و وارد خط دشمن می‌شدند تا بتوانند بر دشمن غلبه کنند.. اما متاسفانه لو میره و بچه ها در دام دشمن می افتند... فقط یک نمونش رو اشاره کنم که جگر سوز است و من بعد از شنیدن از درون ذوب شدم و بحال این شهید والا مقام غطبه خوردم... وقتی تیر میخوره و درحال تحمل درد در اثر اصابت داد و ناله می‌کشیده.. یهو صدا میزنه بچه ها صداتون درنیاد هنوز خیلی از بچه و رفقا گیر نیفتادن اگر اینطور ناله بکشید ممکنه برای اونا هم سخت بشه و کشته شوند.. تا این دستور صادر میشه این شهید عزیز و بزرگ سرش رو داخل کنار فرو میبره تا صداش در نیاد و در همون حال بشهادت میرسه... از این ایثار.. 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ۴
🍂 بچه‌های ما در ۴ واقعا مظلومانه به رسیدند. ما آنچه‌ را که می‌بایست انجام بدهیم انجام دادیم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. در قایق نشسته بودیم و آماج حمله عراقی‌ها از آن طرف هورهای بودیم. سکان‌دار قایق خیلی عجله داشت که ما سالم به آن طرف برسیم. آرپی جی کنار قایق منفجر شد و پروانه تلوتلو خوران به چیزی گیر کرد و دیگر قدرت حرکت نداشت. ما مانده بودیم بین دو جهنم. نه می‌توانستیم حرکت کنیم و نه درنگ داشتیم. تمام زورم را به کار بستم تا آن را آزاد کنم. وقتی دست انداختم به آب دیدم که پروانه به شکم یکی از شهیدمان گیر کرده است. برای اینکه بچه‌ها تضعیف روحیه نشوند گفتم که چیزی نیست. به گونه‌ای شن گیر کرد. بچه‌های ما این‌گونه دلاورانه از جان و هستی خودشان در ۴ گذشتند. محمودنجیمی 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
🍂 بچه‌های ما در ۴ واقعا مظلومانه به رسیدند. ما آنچه‌ را که می‌بایست انجام بدهیم انجام دادیم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. در قایق نشسته بودیم و آماج حمله عراقی‌ها از آن طرف هورهای بودیم. سکان‌دار قایق خیلی عجله داشت که ما سالم به آن طرف برسیم. آرپی جی کنار قایق منفجر شد و پروانه تلوتلو خوران به چیزی گیر کرد و دیگر قدرت حرکت نداشت. ما مانده بودیم بین دو جهنم. نه می‌توانستیم حرکت کنیم و نه درنگ داشتیم. تمام زورم را به کار بستم تا آن را آزاد کنم. وقتی دست انداختم به آب دیدم که پروانه به شکم یکی از شهیدمان گیر کرده است. برای اینکه بچه‌ها تضعیف روحیه نشوند گفتم که چیزی نیست. به گونه‌ای شن گیر کرد. بچه‌های ما این‌گونه دلاورانه از جان و هستی خودشان در ۴ گذشتند. محمودنجیمی ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🍂 بچه‌های ما در واقعا مظلومانه به رسیدند. ما آنچه‌ را که می‌بایست انجام بدهیم انجام دادیم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. در قایق نشسته بودیم و آماج حمله عراقی‌ها از آن طرف هورهای بودیم. سکان‌دار قایق خیلی عجله داشت که ما سالم به آن طرف برسیم. آرپی جی کنار قایق منفجر شد و پروانه تلوتلو خوران به چیزی گیر کرد و دیگر قدرت حرکت نداشت. ما مانده بودیم بین دو جهنم. نه می‌توانستیم حرکت کنیم و نه درنگ داشتیم. تمام زورم را به کار بستم تا آن را آزاد کنم. وقتی دست انداختم به آب دیدم که پروانه به شکم یکی از شهیدمان گیر کرده است. برای اینکه بچه‌ها تضعیف روحیه نشوند گفتم که چیزی نیست. به گونه‌ای شن گیر کرد. بچه‌های ما این‌گونه دلاورانه از جان و هستی خودشان در گذشتند.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یکی از کربلای 4 است . درست زمانی که در کلاس دوم دبیرستان درس می خوانده مربوط به جنگ را که می شنود درس و تحصیل را رها می کند و به سمت جبهه ها می رود. سال های زیادی را در جبهه می ماند و حالا ما برای شنیدن خاطراتش به سراغ او رفته ایم و به مناسبت سالگرد کربلای 4 با او به گفت وگو نشسته ایم .پورایران می گوید: شب عملیات بود، وقتی به آسمان نگاه می کردیم گلوله های رسام را می دیدیم که آسمان بالای سرمان را مثل روز روشن کرده بود،بارانی از از آسمان ،روی سر ما می بارید و روی زمین هم پر بود از مین و سیم خاردار. امکانات ما نسبت به دشمنان به شدت ناچیز بود.هیچ راه نفوذی برای پیشروی نداشتیم .به ناچار باید ازرودخانه عبور می کردیم . اما مانع بزرگی سر راهمان بود به نام رودخانه ای که به دلیل موج های خروشانش به رودخانه وحشی معروف بود.سرعت آب دراین رودخانه 70 کیلومتر است و تا امروز کشتی های فراوانی در این رودخانه غرق شده اند. این به قدری بزرگ وعمیق است که کشتی های اقیانوس پیما در آن رفت و آمد می کنند ، عرض رودخانه هم به یک کیلومتر می رسد.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یکی از کربلای 4 است . درست زمانی که در کلاس دوم دبیرستان درس می خوانده مربوط به جنگ را که می شنود درس و تحصیل را رها می کند و به سمت جبهه ها می رود. سال های زیادی را در جبهه می ماند و حالا ما برای شنیدن خاطراتش به سراغ او رفته ایم و به مناسبت سالگرد کربلای 4 با او به گفت وگو نشسته ایم .پورایران می گوید: شب عملیات بود، وقتی به آسمان نگاه می کردیم گلوله های رسام را می دیدیم که آسمان بالای سرمان را مثل روز روشن کرده بود،بارانی از از آسمان ،روی سر ما می بارید و روی زمین هم پر بود از مین و سیم خاردار. امکانات ما نسبت به دشمنان به شدت ناچیز بود.هیچ راه نفوذی برای پیشروی نداشتیم .به ناچار باید ازرودخانه عبور می کردیم . اما مانع بزرگی سر راهمان بود به نام رودخانه ای که به دلیل موج های خروشانش به رودخانه وحشی معروف بود.سرعت آب دراین رودخانه 70 کیلومتر است و تا امروز کشتی های فراوانی در این رودخانه غرق شده اند. این به قدری بزرگ وعمیق است که کشتی های اقیانوس پیما در آن رفت و آمد می کنند ، عرض رودخانه هم به یک کیلومتر می رسد.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
سرانجام بعد از سالها دوری #بقایای پیکر او در #لباس‌غواصی ، توسط گروه #تفحص در منطقه #شلمچه جزیره #ما
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 قسمتی از وصیت نامه شهید سخن از اینجا آغاز میکنم با شما هموطنان، با ی خونینم؛ عروسی من در جبهه و عروس من شهادت می باشد.صدای غرش ی توپ و خمپاره، خطبه ی مرا می خوانند؛ و با پوششی از خون سرخ و گرمم؛ خود را برای معشوقم،(اَلله و تَعالی جَلّ جَلالَه) آرایش خواهم کرد. در غلغله ی شادی ، و بارش نقل سربی در ی سنگر،عروس شهادت را به آغوش خواهم کشید و در همهمه ی تشیع کنندگان پیکرم، اتومبیلی که تابوتم را حمل می کند، گلباران خواهد شد؛ و مشت هایی گره کرده و صلوات ها و رسا، مرا تا منزلگه عشق؛ بدرقه خواهند کرد. عروس من شهادت، و نام فرزندم آزادی؛ و من از همین جا فرزندم آزادی را به شما می سپارم، تا از آن کنید، نباشید از آن کسانی که (فَذالِکَ الَّذی یَدُعُ الیَتِیم).
🍂 بچه‌های ما در واقعا مظلومانه به رسیدند. ما آنچه‌ را که می‌بایست انجام بدهیم انجام دادیم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. در قایق نشسته بودیم و آماج حمله عراقی‌ها از آن طرف هورهای بودیم. سکان‌دار قایق خیلی عجله داشت که ما سالم به آن طرف برسیم. آرپی جی کنار قایق منفجر شد و پروانه تلوتلو خوران به چیزی گیر کرد و دیگر قدرت حرکت نداشت. ما مانده بودیم بین دو جهنم. نه می‌توانستیم حرکت کنیم و نه درنگ داشتیم. تمام زورم را به کار بستم تا آن را آزاد کنم. وقتی دست انداختم به آب دیدم که پروانه به شکم یکی از شهیدمان گیر کرده است. برای اینکه بچه‌ها تضعیف روحیه نشوند گفتم که چیزی نیست. به گونه‌ای شن گیر کرد. بچه‌های ما این‌گونه دلاورانه از جان و هستی خودشان در گذشتند.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
. ▪️ ۱۶ ساله بود پسرش که تو بر اثر اصابت به سر رسید...رفته بودم پیش مادرش ، کلاه خود و دادم دست حاج خانم ؛ همون لحظه حین گرفتن یه نگاهی به قاب پسرش کرد که خودش دنیایی حرف داشت...( 💢مادر شهید محمود هاشم پور_روستای قراخیل📷عکس حمیدرضا احمدی اتویی) . ۱۷۵شهید دست بسته غواص   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄