eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
937 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
👇👇 ▪️محمد که با تمام وجود و با ارادت تمام به سید الشهداء مرغ جانش به هوای جبهه های نبرد بی قراری می کرد پس از پایان سال دوم متوسطه در رشته علوم انسانی، از طریق نیروی بسیج عازم جبهه شد و در مناطق حضور فعال داشت. محمد از روحی بزرگ و سرشار از برخوردار بود و با وجود سن و سال کم الگوی اخلاقی و رفتاری بسیاری از رزمندگان شده بود... ◼️شهید محمد در شانزدهم اسفند ماه 1347 در همدان به دنیا آمد. پدرش از مبارزان تاثیر گذار سال های انقلاب بود لذا محمد از همان آغاز با مفاهیم ایثار و شهادت و آزادگی و آزادیخواهی آشنا شد.... 🔅به همت پدرش حاج و تشویق مادر، در جلسات قرآن و احکام و هیات های حسینی حضور فعال داشت و با مکتب اباعبدالله الحسین (ع) آشنا شد. وارد دبستان شد و دوران تحصیل خود را آغاز کرد. پس از پیروزی اسلامی به ارتش 20 میلیونی بسیج مستضعفان پیوست و به یکی از نیروهای نوجوان و فعال استان همدان تبدیل شد..... 💢حاج علی اکبر یکی از موسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همدان و از چهره های تاثیر گذار در بدنه نظامی کشور بود و با شهید صیاد رفاقت و دوستی چندین ساله داشت. با آغاز جنگ ، به مناطق مرزی اعزام و در سرکوب مزدوران وطن فروش نقش بسزایی داشت و با شرکت در های مختلف به مقام والای نائل آمد و بر اثر حمله نیروهای بعث عراق به شدت مجروح شد.... 🔻محمد که با تمام وجود و با ارادت تمام به سید الشهداء مرغ جانش به هوای های نبرد بی قراری می کرد پس از پایان سال دوم متوسطه در رشته علوم انسانی، از طریق نیروی بسیج عازم جبهه شد و در مناطق حضور فعال داشت.... 🔶محمد از روحی بزرگ و سرشار از معنویت برخوردار بود و با وجود سن و سال کم الگوی و رفتاری بسیاری از رزمندگان شده بود.... ⭕️سرانجام در چهارم دیماه 1365 در منطقه عملیاتی 🌊به شهادت رسید و به سرور و سالار امام حسین (ع) پیوست... 🔻پیکر مطهر او تا سال ها به آغوش خانواده بازنگشت تا اینکه با تلاش جستجوگران نور در فروردین سال 1376 رخ نمایان کرد و با استقبال پر شور مردم همدان در شهدای این شهر به خاک سپرده شد... ♦️حاج علی اکبر پدر شهید محمد مختاران نیز پس از سال ها تحمل رنج و مشقت ناشی از مجروحیت ها و عوارض شیمیایی، در خرداد ماه سال 1394 به رسید و فرزند پیوست.... . ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💢 دست نوشته ای زیبا از بسیجی غواص #شهید_علی_اصغر_نقدی: 🔹🔸 #شهادت دریچه آزادی از وابستگی های دنیاست
نام پدر: محمدعلی محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۴۸/۲/۶   تاریخ شهادت: ۶۵/۱۰/۲۰  نام عملیات: کربلای ۵ منطقه‌عملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه : مزار شهدای پایین زنجان 🌼زندگینامه شهید علی‌اصغر نقدی شهید علی اصغر نقدی فرزند زوج و ایران به سال ۱۳۴۸ در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش خواربارفروش بود و به جز اصغر یک فرزند پسر و ۳ فرزند دختر داشت. البته یکی از فرزندان محمدعلی به نام علی‌اکبر نقدی در سال ۱۳۶۱ در بیت‌المقدس به رسیده بود. علی‌اصغر بچه شلوغی بود و به همین خاطر بسیار محبوب بود. وی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ای حوالی محله خودشان به پایان برد و سپس مقطع راهنمایی را در مدرسه رزاق افشارچی به پایان برد. 🔻سپس وارد هنرستان فنی شهید مطهری شد. وی همزمان با تحصیل از فعالیت‌های نیز بهره‌مند شد و یکی از اعضای فعال به پایگاه ۲۱ شهید مطهری بود. پس از آن وی احساس کرد که باید برای رفتن آماده شود و از طریق بسیج ثبت‌نام کرد و راهی جبهه شود. وی پس از عزیمت به جبهه یکی از اعضای 🏊‍♂خط‌شکن شد و در عملیات ۴ و ۵ نیز یکی از غواصان خط‌شکن بود. تا اینکه پس از سال‌ها حضور در جبهه در تاریخ ۲۰/۱۰/۱۳۶۵ در عملیات ۵ به رسید. بالای شهدای زنجان به خاک سپرده شد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ورقی از زندگی راوند 🌿🌿 💢غواص شهیدی که نام برادرش را جاودانه کرد 👇👇👇👇👇 شهید از شهدای به علت شباهتی که با برادرش داشت با شناسنامه او عازم و با نام برادرش شهید شد....  ⭕️شهید جاویدالاثر در سال 1345 در روستای گلزار گنبکی از توابع شهرستان ریگان در خانواده‌ای فقیر و عشایرنشین به دنیا آمد، وی فرزند پنجم خانواده بود و دوران کودکی را به همراه پدر برای تامین نیازهای زندگی به کار کشاورزی و دامداری مشغول شد... 🔻او که به مهربانی، پاکی و سادگی شهرت داشت به دلیل نبود از ادامه تحصیل باز ماند و فقط تحصیلات را تا مقطع ابتدایی ادامه داد و از همان کودکی در کارها به دیگران به ویژه مردم ناتوان کمک می‌کرد و دوست داشت یاور مردم باشد و با همین ویژگی زبانزد خاص و عام بود.... (ع) به جبهه می‌روم 🔶دوران نوجوانی شهید مصادف با هشت سال دفاع شد، 14 ساله بود که به عشق انقلاب و رهبر کبیر در دلش برپا شد، او شیفته عزیمت به جبهه شد و ابتدا با مخالفت خانواده روبه‌رو شد، اما دیری نپایید که رضایت خانواده را جلب کرد و در جواب مادر که می‌گفت، فرزندم شما کوچکتر از آن هستی که به بروی گفت، مادرم من به خاطر اسلام و عشق به امام حسین (ع) و برای دفاع از می‌روم. 🌾🌾🌾🌾 🔶کار به اینجا ختم نشد، چراکه سنش برای رفتن کم بود و با اعزام او مخالفت کردند به علت شباهتی که شهید با برادرش داشت، با او صحبت کرد که اجازه دهد با شناسنامه او عازم شود و با موافقت برادرش عازم جبهه شد. 🌻در ابتدا خانواده دلتنگی خود را با نوشتن نامه ابراز می‌کردند و شهید بدون معطلی جواب نامه‌ها را می‌نوشت و طی طول دو سال که در حضور داشت، در مختلف شرکت کرد تا اینکه به مرخصی آمد و چند روزی را نزد خانواده ماند. ✅شهید عزیزالله سرگرم جبهه و جنگ بود، زمستان هم فرا رسیده بود و گفته بود کمتر می‌تواند به مرخصی بیاید مادرش با چشمانی پر از می‌گوید، آخرین باری که آمد به علت برف و باران لباس‌هایش گلی شده بود. ⭕️در آخرین مرخصی مادر به او گفته بود، می‌خواهم برایت خواستگاری بروم و شهید با سکوت خود را اعلام کرده بود، برای او دختر خاله‌اش را در نظر گرفته بود و مراسم ساده را برگزار می‌کنند. 🔆طی نامه‌ای اتفاقات شیرین خواستگاری را برایش می‌نویسند، اما نامه با مهر قرمز برگشت می‌خورد و همین‌ طور نامه‌های بعدی برگشت می‌خورد تا اینکه پدرش جبهه می‌شود و با جستجوهایش اثری از نمی‌یابد. 🔅تنها از همه می‌شنود که فرزند شما در منطقه نیست، آنها می‌دادند که فرزندشان اسیر شده و باز هم می‌شنوند، فرزند شما جزو اسرا هم نیست، اما باز هم امیدوار می‌مانند تا اینکه از سوی منابع رسمی اعلام می‌کنند، عزیزالله راوند در در جزیره مینو در سال 1366 به رسیده و جاویدالاثر 🕊ماند. است 🌴دیگر هیچ چیز نمی‌تواند مادر را آرام کند، او با چشمانی پر از ادامه می‌دهد که هر شب با قاب عکس او سخن می‌گویم، مدت‌هاست که خواب فرزندم را ندیده‌ام، حسرت این برای به آغوش کشیدن فرزندش همچنان ادامه دارد. 🍀منتظر یک نشان از فرزندی است که با شناسنامه برادرش شهید شد و او را به اسم راوند می‌شناسند، شهیدی که اسم واقعی‌اش راوند است. اما این شهید جزو شهدای 🏊‍♂ شناسایی و بر دستان مردم شهیدپرور ریگان و در زادگاهش روستای گلزار بخش گنبکی روز گذشته به سپرده شد.
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
نام پدر: عرب محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۲/۱۲/۴۳ تاریخ : ۱۹/۱۰/۶۵ نام عملیات: ۵ منطقه عملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: پایین شهدای زنجان محمد محمدی عرب و فاطمه رمضانی در دومین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۳ در پایین‌کوه پا به جهان گذاشت. پدرش در روستا می‌کرد و از این راه امرار معاش می‌کردند. مادرش نیز خانه‌دار بود. او چهارم پدر و مادرش بود و ۵ برادر دیگر نیز داشت. با اینکه امکان ادامه در روستا و در آن سال‌های آغازین انقلاب بسیار مشکل بود، اما او توانست با موفقیت مختلف تحصیلی را پشت سر بگذارد و وارد دانشگاه گردد. محمد سال اول پزشکی بود و در فعالیت‌های فرهنگی – عقیدتی مسجد دروازه ارگ شرکت داشت. او نتوانست نسبت به به اسلام بی‌تفاوت باشد و تحمل این را بکند. بنابراین تصمیم گرفت که سهمی در پیروزی اسلام و دفاع از آن داشته باشد. به همین‌منظور به بسیج درآمد و از طریق همین یگان عازم شد و به عنوان بیسیم‌چی و آرپیجی‌زن و در نهایت غواص خدمت ‌کرد. محمد در حالی که بیست و دو سال داشت و جنگ سال‌های پایانی خود را سپری می‌کرد روز دی ماه سال ۱۳۶۵ بود که در عملیات ۵ در شلمچه از ناحیه قلب مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیدار حق شتافت.  پیکر پاک این راه حق در مزار پایین شهدای زنجان و در کنار دیگر همرزمان آرام گرفت تا «عندربهم یرزقون» گردد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🕊🌹🕊🌹 شهید فرید مهکام دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران یکی از غواصان بی بدیل و بی
👇 ♦️شهيد فريد در يازدهم خرداد هزارو سیصدو چهل وشش در شهر مراغه به دنيا آمد. دوران ابتدائي را در دبستان ، راهنمايي را در مدرسه پارسا و دورره متوسطه را در دبيرستان  شهيد باهنر به پايان رساند و در رياضي فيزيك ديپلم گرفت. اما به علت نياز جامعه به و استخدام پزشكان هندي در مراکز درمانی، تصميم گرفت كه در رشته تجربي دركنكور شركت کند. به نماز زیادی می داد و ساعت ها در اتاقی تاریک مشغول راز و نیاز بود، در اجرای اسلام بسیار دقیق و از هرگونه تزویر و ریا به دور بود. فرید بسیار درس خواند تا خبر قبولی اش در رشته دانشگاه تهران را شنید به زهرا رفت و گفت: نمی خواهم خودم را گم کنم..  🔻پس از ثبت نام و شروع تحصيلات در آبان ماه سال شصت و پنج به رفت. او كه از گردان حضرت ولي عصر از  عاشورا بود در عمليات كربلاي چهارشركت کرد.پس از مدتی در دی ماه سال شصت و پنج در عمليات پنج بعد از شکستن خط دشمن و در خط مقدم مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به نائل آمد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
حمیدخان‌زاده‌چرخاب نام پدر: جواد تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۳/۱ محل تولد: اردکان‌ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴(کربلا
زندگی نامه شهید حمید خان‌ زاده‌ چرخاب فرزند جواد درتاریخ ۱۳۴۶/۳/۱ هجری شمسی در خانواده ای متدیّن در متولّد شد. پدرش مغازه دار و مادرش خانه دار بود. کودکی را با دسترنج پدر و در دامن مادری سیده و پرورش یافت.شیر مادربا عشق به اهل بیت ، در مجالس عزاداری ابا عبدالله الحسین -علیه السّلام- با خونش عجین شد.قبل از دبستان به مکتب رفت و دو جزو قرآن را فرا گرفت. 🌾 پس از ۶ سالگی به مدرسه رفت و دوره ابتدایی را در دبستان رازی مزرعه سیف اردکان و دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی حافظ اردکان با موفّقیّت پشت سر گذاشت. سپس برای دوره متوسطه در دبیرستان انصاری در رشته تجربی ثبت نام کرد و تا کلاس دوّم با علاقه و طی کرد . در کلاس سوّم بود که به جبهه اعزام شد و به شهادت رسید. جوانی بسیار خوش اخلاق و دوست داشتنی و درس خوان بود. بچّه ها را دور خود جمع می کرد و داستان های برای آنها می گفت و به مجالس مذهبی و دینی می کشاند. در خانه و بیرون به پدر و مادر و اقوام و بسیار احترام می گذاشت. 🌻هرگز آزارش به کسی نرسید. غمخوار و کمک کار پدر بود. برای نماز و احکام دین بسیار و ارزش قائل بود. دیگران را به تقوی و درستکاری سفارش می کرد.دانش آموز سال دوّم راهنمایی بود که به ندای امام خمینی در دعوت به جبهه لبیک گفت. در اصفهان آموزش نظامی را فراگرفت و کلاس درس را رها کرد و عزّت و شرف و دفاع از اسلام را به جای آن برگزید.او ۷ دفعه به اعزام شد و مدت ۱۸ ماه و ۱۲ روز از بهترین زمان عمر و جوانی با برکت را در جهاد و دفاع از میهن اسلامی گذراند.والفجر مقدماتی اولّین بود که آن بزرگواردر شرکت کرد. مسئولیّت هایی چون مربی و در نهایت سر تیم شناسایی را در بر عهده گرفت ♦️سرانجام این جوان خود ساخته و پاکباخته در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۴ در جزیره القطعه خرمشهر ،در ۴ بر اثر اصابت ترکش به بازوی چپش مجروح شد. امّا به علّت اوضاع نامساعد طبیعی و آتش پر حجم دشمن در منطقه ماند و با پرواز روح بلندش از قفس کوچک جسمش به ملکوت٬ به شهادت رسید و چون امام حسین -علیه السّلام- جسمش در بیابان ماند و علاوه بر شهادت افتخار مفقود بودن را کسب کرد.سر انجام در ۱۳۷۴/۵/۷ جسم پاکش پس از ۸/۵ سال به وطن بازگشت و پس از با شکوه در بهشت شهدای اردکان به خاک سپرده شد.        . ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
حضرت عباس بود. در کودکی مریض شد. او را حضرت عباس کردند و شفا یافت. در در گروهان عباس به عاشقان مولایش کمک می‌کرد. پیکرش در ماند. سالها بعد وقتی امد، در روز تاسوعا تشییع شد. روز العباس علیه السلام... 📚برگرفته از کتاب مسافر کربلا. اثر گروه شهید هادی من (خادم الشهید) از این شهید کربلا گرفتم 👆👆
🍂 کربلای پنج حاج قاسم سلیمانی 🔻 ۱۵ روز قبل از عملیات پنج، کربلای۴ را که بود داشتیم ضمن اینکه ما وضع امروز را نداشتیم ،صنایع فعالی نداشتیم تلاش ما این بود که ذخیره ای برای عملیات داشته باشیم. ناموفق بودن عملیات ۴ منشاء تبلیغات وسیعی برای دشمن شد و همه شکست‌های خود را در فاو و کربلای یک در پشت این پنهان کرد و بصورت آمارهای کاذب تلفات ما را اعلام نمود. تجربه عمر ما تجربه عجیبی است، برای همه ما درس است. عدم موفقیت ما در ۴ تاثیرات روانی بسیاری در جبهه ما داشت ما برای یک عملیات ، توجیهات گسترده ای انجام می دادیم وقتی ناکامی بوجود می آمد در روحیه ها تاثیر زیادی داشت. روزهای دوم و سوم پس از بازگشت از ۴ وقتی وارد اردوگاه‌ها می شدی کمتر لبی را خندان می دیدی، یک نگرانی عمومی را فراگرفته بود. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهیدی_که : حاضر شد سرش بره ، ولی عملیات(فتح المبین)را لو نده.... #شهید_عباسعلی_فتاحی❣ ⊰❀⊱ #تنه
(فتح المبین)را‌لو‌نده.... تک بود و عزیز دل خانواده ، به شش زبان دنیا کاملا مسلط بود ،۱۷ سالش که بود یه روز اومد به گفت میخوام برم ، مادر گفت تو عصای دست منی ، نرو . میگه :امام گفته . و مادر مدار، مطیعانه، میگه: پس برو... توی میخواستن یه کار بی خطر و یا پرسنلی بهش بدن ، اما خودش میگفت: . یه روز گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو# منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر بود...پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود.قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات بره... و تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم نشده ، یکی شونم برنگشته... اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و شد... زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه توی ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده ، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید... عملیات انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه. گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه رو کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند.... در اصل عباس‌علی به نمایندگی از همه ی همرزمانش ؛ به تمامی عالم این حقیقت را که ما برای مکتب، دین، رهبر، ناموس، سر می‌دهیم؛ اما شرف نمی‌دهیم را بیان کرده بود. و لیکن هر کسی ما، نسل ما و کودکان ما را بخواهد بشناسد همین یک بالا برای آنان بس است... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
چرا شهیدا دارن دل میبرن… ...میدونی چرا بردن؟ چون پشت پا به هرچی دنیا بود زدن. حالا حساب کن اونا پشت پا به این دنیا زدن پاشدن رفتن تو که دیگه نامحرم نبود. دیگه آهنگ و موسیقی و دی وی دی، وی سی دی و و موبایل نبود. هیچی نبود. خدا بود و خدا بود و خدا بود.. خاکریز بود و خاک و بیابون. دعا بود و گریه بود و ندبه. رو‌به‌رو هم بود. بچه ها به خدا قسم از شهدا جلو می زنید. اگه بشه صحنه ی گناه و واردش نشید... به خدا قسم از جلو می زنید. اگه رعایت کنید قلب الله نلرزه... به خدا از شهدا جلو می زنید. اگه تو این جهاد اکبر در مقابل اون جهاد اصغر که اونا رفتن توش و خودسازی هم بود مواظب باشید... معرفت و بصیرت. بچه ها کل زندگی مسابقه . نکنه تو این مسابقه کم بیاریم. 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
‍ ‍ ‍ 🌹غواصی ڪه برای آب نامه می نوشت 🌷🌷 در خردسالی پدر و مادرش را ڪه از قشر مستضعف جامعه بودند را از دست داد و در اوایل نوجوانی تنها برادرش را ڪه در این دنیای خاڪی به غیر از خدا و رفقایش ڪسی را نداشت طوری ڪه وقتی به اعزام میشد چادر مادر خدا بیامرزش رو روی چوب لباسی میندازه و قرآن روی طاقچه قرار میده تا یه تسڪین دلی داشته باشه در دوران دفاع مقدس به عضویت اطلاعات عملیات گردان زنجان در آمد و غواص شداو نقش موثری در عملیات های ۸ و ۵ ایفا ڪردو سرانجام در ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ در به شهادت رسیدچند دقیقه قبل از عملیات ، یکی از خبرنگارها از او پرسید:آقا یوسف یعنی چی؟ و یوسف جواب دادغواص یعنی مرغابی امام زمان یوسف می گوید هر روز می دیدم یوسف گوشه ای نشسته و نامه می نویسه با خودم می گفتم یوسف که ڪسی را ندارد برای چه ڪسی نامه می نویسد؟ آن هم هر روز یڪ روز گفتم نامه ات را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار اروند برد نامه را از جیبش در آورد ، ریز ریز ڪرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشڪ شدوآرام گفت:من برای آب می نویسم ڪسی را ندارم ڪه ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹غواص شهید عباس قربانی🌹 🌷فرازی از وصیت نامه شهید ای ملت عزیز مساجد را پر کنید و مشهد شهدای #محراب
🌹غواص شهید عباس قربانی🌹 فرزند زوج شعبان و اصلی در سال 1347 در روستای امیر آباد شهرستان طارم از استان زنجان بدنیا آمد. وی تا مقطع ابتدایی در روستای امیر آباد مشغول به تحصیل شد و پس از آن به علت نبود مقطع راهنمایی ادامه تحصیل نداد پس از مدتی خانواده عباس به زنجان کردن و از همان دوران انقلاب به امام و خط امام (ره) عشق ورزید و پس از پیروزی انقلاب همواره در خدمت انقلاب بود و در پایگاههای بسیج شرکت و حضور فعال داشت پس از آنکه جنگ تحمیلی شروع شد وی نیز بصورت داوطلبانه در بسیج ثبت نام کرد و عازم جبهه های نبرد شد. وی در طول حضور چندین بار زخمی شد ولی این زخمها باعث نشد که وی از حضور در جبهه باز ماند و پس از بهبودی دوباره به عازم شد. وی در دوران نوجوانی 2 سال را در شهرستان کرج سپری کرد ولی دوباره به زنجان آمد وی به علت آشنایی به فنون شنا جز نیروهای بود و تمرینات سخت غواصی را در آبهای جنوب کشور پشت سر گذاشته بود با آغاز عملیات 4 که یکی از مهمترین عملیات بود در آن شرکت کرد و در دی ماه سال 1365 در همان عملیات در منطقه جزیره ام المرصاد بر اثر اصابت ترکش و جراحات وارده به شهادت رسید. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄