eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
903 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدجانباز #حاج_مصطفی_طالبی🌹 تاریخ ومحل تولد: 2/3/1339 ملایر تاریخ ومحل شهادت: 31/4/1374بیمارستان آ
🌸🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂 🍃 🌹 🌹 🌺 کانال پرورش ماهی 🍃🌷🍃 🌷بعداز گذشت ساعاتی برادر بشیر صفی خانی که یکی از فرماندهان گروهانها را جهت حرکت به سمت خاکریزهاي دشمن توجیه کرد و به او گفت از این مسیر با نیروهایت حرکت کن و سعی کن سیم تلفن جنگی را پیدا کنی و دنبال آن را بگیري و بروي تا به موانع و میدان مین دشمن بر خورد نکنی ، ایشان دوبار با نیروهاي تحت امرش فاصله بین خاکریزنیروهاي خودي تا موانع و سیم هاي خاردار احداث شده توسط دشمن را پیمود ولی موفق به پیدا کردن سیم جنگی ومعبر پاکسازي شده نشد و هر بار به سیمهاي خاردار و میدان مین دشمن برخورد میکرد و بر می گشت.یگان همجوار لشکر در این مرحله از عملیات ، 25کربلا بود ، در همین حین و بین سردار حاج مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25کربلا که به اشتباه فکر می کرد حاج مصطفی طالبی ، یکی از فرماندهان گردانهاي تحت امر لشکر ایشان است یقه حاج مصطفی را چسبیده بود و تکان می داد که چرا با نیروهایت جلو نمی روي وداد و فریاد می کرد ، وقتی متوجه شدیم که او اشتباه گرفته ، هر طوري که بود به او حالی کردیم که ما از گردان هاي تحت امر لشکر انصارالحسین (ع) هستیم ، و حاج مصطفی فرمانده گردان است والآن یکی از گروهانهایش را به سمت خاکریز دشمن فرستاده و دارد یکی یکی بقیه گروهانهایش را به سمت خط دشمن می فرستد ، که اومتوجه اشتباه خود شد.☺️ در نهایت وقتی که نفوذ به مواضع دشمن از این سمت خاکریز ممکن نشد ، دستور داده شد از سمت پائین خاکریز جایی که گردان حضور داشتند اقدام کنیم. 🌸.... @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌷🍃 🍃 🌷 ۱۶ مهـر سالروز شهادت 🍃از فرماندهان ارشد جبهه‌های میانی ، از بانیان لشکر۲۷ محمد رسول ‌الله ﷺ، نخستین لشکر۳۲ (؏) و فرمانده لشکر۱۶ در دوران دفاع‌ مقدس و مجاهد خستگی‌ناپذیر جبهه‌های مقاومت اسلامی که با نام جهادی " " پس از سال‌ها مجاهـدت در سال ۱۳۹۴ در سن ۶۱ سالگی در حلب به آرزوی دیرینه خود رسید و به جمع دوستان شهیدش پیوست.🌹 🍃از عمده مسئولیت های سردار شهید همدانی بعداز جنگ تحمیلی می توان به فرماندهی قرارگاه نجف اشرف ، فرماندهی لشکر۴ بعثت ، رئیس ستاد نیروی زمینی پاسداران ، جانشین سازمان بسیج مستضعفین و فرمانده سپاه محمدرسول الله ﷺ اشاره کرد. 🍃شهید همدانی همچنین به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع‌ مقدس مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دست مقام معظم‌رهبری و فرمانده‌کل قوا گردید. 🌸" روحشان شاد با ذڪر "🌸 🍃 🌷🍃
(۱) 🌺 ، فرمانده گردان ۱۵۲ لشگر (ع) همدان که رهبر معظم انقلاب وی را شهید زنده خواندند عملیات ۴ را چنین روایت می‌کند: ✨عملیات کربلای ۴ یکی از عملیات‌های و دشوار دوران دفاع مقدس بود، آن هم در نقطه‌ای استراتژیکی و نزدیک . با توجه به بررسی‌هایی که انجام شده بود و اهمیتی که این عملیات داشت و از آنجا که می‌توانست به نوعی تعیین‌کننده سرنوشت جنگ باشد، جوانب بسیاری هم بررسی شد، قرار بود عملیات در رودخانه عریض و طویل، خروشان و وحشی اروند با آن همه جزر و مدش اجرایی شود و لشگر انصارالحسین(ع) استان هم یکی از آن لشگرهایی بود که در عملیات حضور داشت. برای انجام عملیات ۴ مانورهای آمادگی متعددی برگزار می‌شد و گردان همدان که قرار بود خط شکن عملیات باشد با سختی‌های بی‌شماری روبرو بود و فشار زیادی بر بچه‌ها وارد می شد. طرح مانور از نحوه عبور غواصان و شکستن خط، شبیه عملیات قبلی یعنی ۸ بود با این تفاوت که اینجا عرض رودخانه رود در بیشتر جاها،‌ کمتر از منطقه والفجر ۸ و دهانه خلیج فارس بود. این نزدیکی یک مزیت برای رسیدن سریع و برق‌آسای غواصان به ساحل دشمن به حساب می‌آمد و در محاسبات روی کالک و نقشه،‌ عبور از عرض ۸۰۰ متری اروند در این منطقه به مراتب آسان‌تر از عبور دهمین رودخانه با عرض ۲۰۰۰ متر در عملیات والفجر ۸ بود. در عین حال یک اشکال اساسی ما را تهدید می‌کرد و آن عدم رعایت اصول امنیتی و اطلاع دشمن از حضور قریب یکصد هزار نیروی ایرانی در عقبه این منطقه بود که تا زمان عملیات در اردوگاه‌ها و پادگان‌های مختلف جنوب مشغول آموزش بودند. مزید بر مباحث مشترک و کلی همه لشگرها،‌ دو ویژگی شرایط لشگر ما را از بقیه متمایر می‌کرد. وجود جزیره در داخل اروند و مقابل کارون برگ برنده دشمن محسوب می‌شد و قطعاً دشمن را هوشیارتر می‌کرد و کار را برای عبور غواصان سخت‌تر... ادامه دارد👇
(۱) 🌺 ، فرمانده گردان ۱۵۲ لشگر (ع) همدان که رهبر معظم انقلاب وی را شهید زنده خواندند عملیات ۴ را چنین روایت می‌کند: ✨عملیات کربلای ۴ یکی از عملیات‌های و دشوار دوران دفاع مقدس بود، آن هم در نقطه‌ای استراتژیکی و نزدیک . با توجه به بررسی‌هایی که انجام شده بود و اهمیتی که این عملیات داشت و از آنجا که می‌توانست به نوعی تعیین‌کننده سرنوشت جنگ باشد، جوانب بسیاری هم بررسی شد، قرار بود عملیات در رودخانه عریض و طویل، خروشان و وحشی اروند با آن همه جزر و مدش اجرایی شود و لشگر انصارالحسین(ع) استان هم یکی از آن لشگرهایی بود که در عملیات حضور داشت. برای انجام عملیات ۴ مانورهای آمادگی متعددی برگزار می‌شد و گردان همدان که قرار بود خط شکن عملیات باشد با سختی‌های بی‌شماری روبرو بود و فشار زیادی بر بچه‌ها وارد می شد. طرح مانور از نحوه عبور غواصان و شکستن خط، شبیه عملیات قبلی یعنی ۸ بود با این تفاوت که اینجا عرض رودخانه رود در بیشتر جاها،‌ کمتر از منطقه والفجر ۸ و دهانه خلیج فارس بود. این نزدیکی یک مزیت برای رسیدن سریع و برق‌آسای غواصان به ساحل دشمن به حساب می‌آمد و در محاسبات روی کالک و نقشه،‌ عبور از عرض ۸۰۰ متری اروند در این منطقه به مراتب آسان‌تر از عبور دهمین رودخانه با عرض ۲۰۰۰ متر در عملیات والفجر ۸ بود. در عین حال یک اشکال اساسی ما را تهدید می‌کرد و آن عدم رعایت اصول امنیتی و اطلاع دشمن از حضور قریب یکصد هزار نیروی ایرانی در عقبه این منطقه بود که تا زمان عملیات در اردوگاه‌ها و پادگان‌های مختلف جنوب مشغول آموزش بودند. مزید بر مباحث مشترک و کلی همه لشگرها،‌ دو ویژگی شرایط لشگر ما را از بقیه متمایر می‌کرد. وجود جزیره در داخل اروند و مقابل کارون برگ برنده دشمن محسوب می‌شد و قطعاً دشمن را هوشیارتر می‌کرد و کار را برای عبور غواصان سخت‌تر... ادامه دارد👇
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
…❣🕊 #خاطرات_روزهای_عاشقی 🕊 #هفتادو_دومین_غواص👣 ✍خاطرات جذاب و زیبای
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 💧 ۴ ۶ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌹او را که پاسداری ۱۸ _۱۹ ساله بود، از سال ها قبل می شناختم. از ۱۴ سالگی به جبهه آمده بود و حالا یکی از ارکان اصلی گردان غواصی بود. دل و دماغ تعریف با او را در این وقت نیمه شب نداشتم. پتوها را با کلافگی کنار زدم. سرش را از زیر پتو در آورد و گفت:اگه میخوای بری بیرون مواظب باش! زیاده لو نری...😉 با لحن و کلامش آشنا بودم میدانستم که روح بزرگش را همیشه در پرده‌ای از کلمات طنزآلود پنهان می‌کند اما این بار منظورش از منور زیاداست، را نفهمیدم. دمپایی را پر کردم و از چادر بیرون زدم. ✨✨✨ ستارگان در پخش شده بودند و می درخشیدند زیر تلالو نورشان مسیری را انتخاب کردم که فقط قدم بزنم تا کمی بدنم گرم شود. مسیر لب آب را پیش گرفتم. صدای خروش امواج که به ساحل می آمد و بر می‌گشت با موسیقی منقطع جیرجیرک‌ها گوش نواز بود. هنوز مسافت زیادی از چادر فاصله نگرفته بودم که پشت سنگ های لب آب و لای نیزارها و حتی داخل چاله ها و گودال ها، قیافه بچه هایی را دیدم که هرکدام جایی را برای خواندن انتخاب کرده بودند.✨ برای یک لحظه به اندیشه افتادم که گویی میان این بچه ها فقط من بعد از آموزش غواصی با خواب کلنجار می رفتم تازه معنی منورهایی که گفته بود، را فهمیدم. چند نفر از آنان حتی روی صورتشان را با سفید پوشانده بودند که در آرامش پنهان خود، دور از هرگونه ریب و ریا ، با خدا خلوت کنند. حتماً این چفیه ها همان چتر منورها بود که روی صورت این بچه های نورانی را پوشانده بود.💫 توی آن سرما عرق شرم بر پیشانی ام نشست.با اینکه توی چند سال حضور در جبهه صحنه شب زنده داری زیادی دیده بودم و می دانستم توشه عبادت شبانه، بهترین سرمایه برای جهاد در راه خداست، اما چنین جلوه ای را در این فضا تا به حال تجربه نکرده بودم. شرمی آمیخته با شوق به جانم پنجه زد. وقتی برمی گشتم دیگر خروش امواج و صدای جیرجیرک ها را نمی شنیدم. به تانکر آب نزدیک شدم تا وضو بگیرم. دوتا از بچه‌های اهل شهرستان داشتند ظرفهای ۲۰ لیتری آب را دست به دست می کردند تا تانکر را از آب پر کنند. می شنیدم که یکی به آن دیگری با لهجه شیرین ملایری می‌گفت:دکتر جون! هنی (باز هم) آب میخواد گُمانم دوتا بشکه دِیَه(دیگر) تا تانکر پر بشه. یه ساعت داریم و اذان زود باش... داریوش(رضا) ساکی از نخبگان کنکور و رتبه های تک رقمی بود که با همشهری اش به لشکر آمده بودند. داریوش در غواصی و احمدرضا در گردان پیاده بودند. احمدرضا برای دیدن داریوش آمده بود و داریوش هم او را گرفته بود به کار. با عجله پای تانکر وضو گرفتم و چشم چرخاندن تا جایی دنج پیدا کنم. چشمم به بلمی افتاد که لب ساحل بسته بود. پریدم داخل بلم و پاروزنان تا آن طرف رودخانه گتوند رفتم. فکر می‌کردم آن طرف خبری از نیست. آن سوی آب پر بود از تخته سنگ و غار. به یکی از غارها نزدیک شدم. کنج غار طلبه جوان، بود. تک و تنها رو به قبله و پشت به من، دست قنوت رو به آسمان گرفته بود و داشت گریه میکرد. عمامه سفیدش توی سیاهی غار به چشمم می‌آمد. نخواستم صدای گامهای من خلوت عارفانه او را به هم بزند. آهسته و نرم نرمک به دهانه غار برگشتم و در کنار ساحل پشت نیزارها گم شدم.... ساعتی بعد وقتی که این سوی آب آمدم دوباره نادر عبادی نیا را دیدم. موتور برق را روشن کرده بود و دقایقی مانده به اذان صبح ضبط صوتی را که نوار قرآن پخش می‌کرد جلوی میکروفون گذاشت. وقت‌نماز همه بچه هایی که در گوشه کنار متفرق بودند ،ظرف یکی دو دقیقه جمع شدند و پشت سر طلبه جوان نماز خواندیم. بعد از نماز به حاج محسن گفتم من به حال عبادی نیا خیلی غبطه میخورم. حاج محسن با من هم نظر بود و گفت بچه ها بهش میگن . نماز بچه ها با وجود او یک دقیقه این ور و اون ور نمیشه...✨ ____ پ.ن: ۱_شهید احمدرضا احدی صاحب اثر ماندگار حرمان هور و رتبه اول کنکور پزشکی در سال ۱۳۶۳ با دوستش داریوش(رضا) ساکی در دانشگاه شهید بهشتی تهران درس می خواندند. داریوش ساکی در عملیات کربلای ۴ احمدرضا احدی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسیدند.🌹 ۲_نادر عبادی نیا در شب عملیات کربلای ۴ غواص آر پی جی زن شد و در اروندرود در همان شب به شهادت رسید.🌹 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
  فرمانده دلاور واحد لشگر32 (ع) همزمان با میلادحضرت امیرالمومنین علی(ع) در 13 رجب سال 1343 دیده به جهان گشود. وی درعملیات مسلم بن عقیل با اینکه بیش از۱۷ سال سن نداشت ۱۴۰ نفر ازنیروهای بعثی راکه به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند ازداخل خاک عراق به پشت جبهه انتقال دادو شهامت وشجاعت خودرا به اثبات رساند. این سردارسرافراز در سن 19 سالگی به دلیل لیاقت وشایستگی‌هایی که داشت توانست به تشخیص سرلشکر شهید ، فرماندهی واحد اطلاعات عملیات لشگر 32 انصارالحسین(ع) رابرعهده گیرد. سردارشهیدعلی چیت سازیان سرانجام در 4 آذرماه سال 1366 درحین انجام به آرزوی دیرین خودرسید، ردای سرخ شهادت را برتن کردو به دوستان وهمرزمان شهیدش پیوست.🕊🌹 جمله مشهور "کسی میتوانداز سیم های خاردار دشمن عبورکند که ازسیم‌های خاردار نفس خودگذشته باشد"، عبارت مشهور شهیدچیت‌سازیان است که باوجود گذشت سال‌ها ازشهادتش، هنوز ورد زبان مردم است، جمله‌ای که حتی رهبر معظم انقلاب نیز پس از مطالعه کتاب تحسین شده " گلستان یازدهم" خاطرات "زهراپناهی روا همسرشهیدعلی چیت‌سازیان"، تحت تاثیر آن قرارگرفته و چندین بار در محافل رسمی ازاین شهید یادکرده واین جمله رابیان کردند. درباره "کتاب گلستان یازدهم" متنی بدین شرح را تقریظ کردند: ✨بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم ✍این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسرجهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد،و هم در زمین و هم در ملأاعلیٰ به عزّت رسید. هنیئاً له.🌷 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
آخرین تصویر تو با اشک هایم تار شد وقت دلتنگی همین تصویر مبهم کافی است بابا💔🍂 🌹🕊 🌹شهیدجانباز #حاج‌مص
🌸🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂 🍃 🌹 🌹 🌺 کانال پرورش ماهی 🍃🌷🍃 🌷بعداز گذشت ساعاتی برادر بشیر صفی خانی که یکی از فرماندهان گروهانها را جهت حرکت به سمت خاکریزهاي دشمن توجیه کرد و به او گفت از این مسیر با نیروهایت حرکت کن و سعی کن سیم تلفن جنگی را پیدا کنی و دنبال آن را بگیري و بروي تا به موانع و میدان مین دشمن بر خورد نکنی ، ایشان دوبار با نیروهاي تحت امرش فاصله بین خاکریزنیروهاي خودي تا موانع و سیم هاي خاردار احداث شده توسط دشمن را پیمود ولی موفق به پیدا کردن سیم جنگی ومعبر پاکسازي شده نشد و هر بار به سیمهاي خاردار و میدان مین دشمن برخورد میکرد و بر می گشت.یگان همجوار لشکر در این مرحله از عملیات ، 25کربلا بود ، در همین حین و بین سردار حاج مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25کربلا که به اشتباه فکر می کرد حاج مصطفی طالبی ، یکی از فرماندهان گردانهاي تحت امر لشکر ایشان است یقه حاج مصطفی را چسبیده بود و تکان می داد که چرا با نیروهایت جلو نمی روي وداد و فریاد می کرد ، وقتی متوجه شدیم که او اشتباه گرفته ، هر طوري که بود به او حالی کردیم که ما از گردان هاي تحت امر لشکر انصارالحسین (ع) هستیم ، و حاج مصطفی فرمانده گردان است والآن یکی از گروهانهایش را به سمت خاکریز دشمن فرستاده و دارد یکی یکی بقیه گروهانهایش را به سمت خط دشمن می فرستد ، که اومتوجه اشتباه خود شد.☺️ در نهایت وقتی که نفوذ به مواضع دشمن از این سمت خاکریز ممکن نشد ، دستور داده شد از سمت پائین خاکریز جایی که گردان حضور داشتند اقدام کنیم. 🌸.... @Karbala_1365
ياد آنهايی بخير ؛ که به ندای هَل مِنْ نٰاصِر حسينِ زمان با نثار جان خويش لبيک گفتند ... یاد شهدای غواض وخط شکن صلوات🌷 یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴 @Karbala_1365🏴 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃💧 🌾 #کربلای۴ قصه ناتمام تاریخ ماست. قصه ناگفته ها وبغض های تا ابد در گلو خفته… کربلای۴ جغرافیای یک
┄┄❁﷽❁┅┄ ۳دی سالروز کربلای۴ 🍃🍂🍃🍂🌱🌴 به خاطره‌گویی سه تن از غواصان عملیات 4 اختصاص یافت، با یکی از این به نام «کریم مطهری» فرمانده گردان گردان از لشکر انصارالحسین(ع) به گفت‌وگو درباره نقش در دفاع مقدس و بازخوانی خاطرات عملیات پرداختیم. 🌾🌾🌾🕊🕊🕊🕊🕊 . 💢من کریم مؤید، اهل و متولد سال 43 هستم. 💧💧💧💧💧 ؟ 💢دایی، پدر و برادرم از انقلاب بودند، من هم که آن زمان (سال 57) نوجوان بودم، از همان اوایل عضو انقلاب اسلامی و بعد وارد گروه‌های شدم. علاوه بر این مدت زیادی در دبیرستان با شهید همکلاس بودم و شب‌ها به همراه ایشان به عنوان نیروی کمکی به می‌رفتیم. بعد از تشکیل بسیج (در 5 آذر سال 58) نیز من به همراه شهید امیر که پسر داییم بود، از نخستین بودیم که به گرو‌ه‌های بسیج در درآمدیم. آن زمان مسئول بسیج گروه ما شهید حسن بود. ‌پس از شروع خیلی از دوستانم از جمله پسرداییم جزو نخستین بودند که از به جبهه رفتند؛ اتفاقاً همان زمانموضوع درگیری با گروهک‌ها پیش آمد و ما درگیر حل و فصل آن شدیم؛ در نتیجه اواخر سال توانستم در جبهه جنگ حضور بیابم. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ؟ 💢پس از رفتن به ، به مدت حدود چهار سال جزو نیروهای اطلاعات عملیات بودم. قاعدتاً بچه‌های عملیات به دلیل ماهیت کاری‌شان، همه کارها را از شنا تا خنثی کردن مین‌ها را بلد بودند و ورزیده می‌شدند. در آن دوران، شهید به عنوان فرمانده ستاد عملیات مشخص شده بود که کار و کادرسازی لشکر و همچنین تأمین گردان‌هارا بر عهده داشت. تابستان سال بود که حاج مهدی کیانی، فرمانده لشکر، از چیت‌سازیان خواست تا یک نفر را برای فرماندهی لشکر (ع)معرفی کند و شهریور ماه همان سال (65) بود که ایشان من را معرفی کردند. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ؟ 💢در بدو ورود به جمع لشکر (ع) پیوستم و 10- 15 روز بعد، درعملیات جزیره در20 شهریور 65 شرکت داشتم و پس از آن هم در دیگر به ادامه دادم. 🕊🕊🕊🕊🕊 ؟ 💢ما آموزش به آن معنا نداشتیم؛ بلکه به دلیل اینکه دائم در جزیره بودیم، خود به خود بچه‌های عملیات، شده بودند. از سوی دیگر آقای را به عنوان مربی مشخص کرده و برای آموزش دوره‌های تکمیلی به شمال فرستاده بودند که ایشان پس از بازگشت در آموزش‌های خاص هم به ما داد. 🌾🌾🌾🌾🌾 ؟ 💢به عنوان غواص در دو عملیات جزیره مجنون و حضور یافتم و پس از آن هم در دیگر با بچه‌های شرکت می‌کردم، اما دیگر نمی‌کردم. ...... 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
قرار بود نیروها با #قایق بیایند و علاوه بر پشتیبانی از ما، خط‌های بعدی را بشکنند. بعد از گرفتن خط او
قب_برگشتید؟؟ 🕊🌾🕊🌾🕊 💢ما حدود ساعت 10 و نیم شب به خط زده بودیم؛ آن شب بعداز شدنم خودم را لابه لای ‌پنهان کردم تا روحیه بچه‌ها به هم نریزد و از هوش رفتم. بعد از یکی دو ساعت (حوالی ساعت سه نیمه شب) به هوش آمدم؛ آقای که مجروح شده بود، گوشه‌ای نشسته بود؛ وقتی من را دید گفت: «کی هستی؟» و وقتی من را شناخت، گفت «بیا ‌پیش من». من که از شدت درد و نمی‌توانستم راه بروم، خودم را به حالت سینه خیز به سمت وی کشاندم. به گفت به عقببرگردند و مجروحان را هم بهم ببندند و در آب بندازند؛ ما در دهانه فارس یک تور بسته بودیم و بچه‌ها را می‌توانستیم از آب بگیریم که متأسفانه نشد. آن شب هوا خیلی سرد بود؛ به غواصان دستور داد که سنگرهای را بگردند و اورکت‌ها و پتوهای موجود را روی بکشند. پتوها را روی همه کشیدند؛ به جز من، چرا که به دلیل زخم عمیق ناحیه گردنم و بی‌هوش شدن‌های پشت سر هم، فکر می‌کردند به رسیده‌ام. به هوش آمدم و به دستور حاج محسن () قرار شد من به کمک و همراهی شهید علی منطقی و سید به عقب برگردیم. آن‌ها زیر بغلم را گرفتند و لب دو فینپایم کردند تا خودم هم در بازگشت با فین زدن در شنا و عبور از کمک کنم.من که به دلیل اصابت تیر به گلویم نمی‌توانستم حرف بزنم با ایماء و اشاره به آن‌ها گفتم که حاج محسن را هم بیاورید؛ اما وقتی به سویش رفتند، او که پایش شکسته بود، صدای فریادش بلند شد. حاج محسن به ما گفت: «بروید، من میام.» ⭕️من در آب به سختی حرکت می‌کردم. آب به درون زخمم می‌رفت و خون به همراه آب بیرون می‌زد. وضع بدی بود، هر دو همراهم نیز که شده بودند مرتب به سمت غرب و شرق می‌رفتند. من می‌دیدم دارند به سمت مواضع عراقی‌ها شنا می‌کنند؛ صدا هم نداشتم، با ایماء و اشاره و دست زدن روی ، آن‌ها را صدا می‌زدم و می‌گفتم که سمت نروید؛ خط آن طرف است. آن‌ها هم برمی‌گشتند، زیر را می‌گرفتندو چند متری که در آب جلو می‌رفتیم، دوباره هر دو من را رها کرده و به سمت و شرق می‌رفتند و من باز روی آب می‌زدم که برگردند؛ تا اینکه منطقی باک یک قایق شکسته را در آب دید، آن را زیر گذاشتند و به عقب برگشتیم. اتفاقاً بعد از بازگشت به آنان گفتم: «چرا مرتب به سمت و غرب می‌رفتید؟» آن‌ها هم پاسخ دادند: «حقیقتش این است که ما و خسته بودیم و دیدیم تو هم داری شهید می‌شوی، ما هم رهایت می‌کردیم که خود را نجات دهیم؛ اما تا می‌رفتیم صدایت بلند می‌شد و ما هم در رودربایستی به دنبالت می‌آمدیم.» 🌷🌷🌷🌷 ،_دوباره_به_منطقه_جنگی_برگشتید؟ 💢حدود 20 تا 25 روز در بیمارستان شهید خلیلی شیراز و بیمارستان امام خمینی(ره) شهر بستری بودم و بعد از بهبود، دوباره به بازگشتم. 🍀🍀🍀🍀🍀 ،_درکدام_عملیات‌ها_حضور_داشتید؟ 💢بعد از بهبود و برگشت به منطقه، در عملیات ، در و کنار کانال ماهی حضور یافتم اما دیگر نبودم. بعد از آن هم به دلیل شهادت و نیروها (البته بعد از بازگشت آزاده‌ها متوجه شدیم که آنان اسیر شده بودند) باز در شروع به جذب و ساماندهی نیرو کردیم. در آن زمان من به عنوان معاون طرح و عملیات لشکر (ع) تعیین شدم و در عملیات‌های برده هوش، مائوت عراق، در حلبچه و مرصاد شرکت کردم. 🌹🌹🌹🌹 ؟ 💢در شب‌های خاطره چند باری خاطراتم را بیان کردم، اخیراً نیز شب دوم ماه رمضان و به مناسبت بازگشت شهدای ، به همراه آقای در یکی از برنامه‌های صدا و سیمای استان حضور یافتم. ◾️علاوه بر این آقای از سوی حوزه هنری استانهمدان در حال ضبط بنده است که اکنون حدود چهار تا پنج ماه از آغاز آن می‌گذرد. در حال حاضر شانزدهمین جلسه مصاحبه ما به اتمام رسیده و تازه به ماجرای و اعزام من به رسیده‌ایم. 🕊🕊🕊🕊🕊 ،_نگاه_شما به بازگشت شهدای غواص به میهن چیست؟ شهدا آمدند تا ما را در آن نشان دهند و دریابیم کهآلودۀ دنیا نشویم.‌پیدا شدن شهدا با این تعداد زیاد،حال و هوای جامعه را دگرگون کرد و فضای دوران جنگ را به آورد. باتشــکر از راوی عملیــات کربلای۴ 🕊🌾 ٤👇 @Karbala_1365
گردان غواصی طیار همدان در جانانه در مقابل حجم سنگین آتش و ادوات دشمن ایستادند و 23 نفر از بچه های لشگر 32 (ع) در این عملیات شهید شدند. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
زمانی که گردان حاج ستار در ۵ به پایان رسید و میخواستند برگردند، فرمانده گردان بعدی به علّت پاتک دشمن شهید شد و به همین خاطر، ستار برای ادامه ، آن گردان بعنوان جایگزین فرمانده انتخاب شد. او در کانال، میکرد که ترکش به سرش خورد و به درجه ی نائل آمد. برای این که دشمن، جنازه ی او را نبرد؛ بچه ها جنازه اش را به عقب آوردند. رادیوی ، پس از شهادت حاج ستار اعلام کرد که ستار ابراهیمی کشته شده است. از این رو حاج هژیر، فرمانده گردان ۱۵۵ لشکر ( ع) در تاریخ ۱۲ اسفند ۶۵ در ۵ منطقه شهید شد. 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
گردان غواصی طیار همدان در جانانه در مقابل حجم سنگین آتش و ادوات دشمن ایستادند و 23 نفر از بچه های لشگر 32 (ع) در این عملیات شهید شدند. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
کربلا میزان عشق است ؛ و اهل‌الله را از اغیار جدا می‌کند سال ۱۳۶۵ غرب خرمشهر، نهر عرایض محور لشکر ۱۴ امام حسین (ع) ساعاتی قبل از عملیات کربلای‌۴ عکاس: یحیی قاسمی ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
گردان غواصی طیار همدان در جانانه در مقابل حجم سنگین آتش و ادوات دشمن ایستادند و 23 نفر از بچه های لشگر 32 (ع) در این عملیات شهید شدند. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
دوربین‌ها گواه‌ اند ... که بسوی حسین (ع) پَرکشیدیم آن‌سان که "هَل مِن ناصِر یَنصُرنی" را درک کردیم ، شما چگونه‌ اید؟   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
گردان غواصی طیار همدان در جانانه در مقابل حجم سنگین آتش و ادوات دشمن ایستادند و 23 نفر از بچه های لشگر 32 (ع) در این عملیات شهید شدند. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 ✍ فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی غواص : 🖌... ای مردم ! لازمه خدا پرستی ، ايمان و جهاد ، ايثار ، صبر است كه مومن واقعی برای اجرای احكام خدا و برای رسيدن به او بايد اين كارها را توشه و وسيله ای برای رسيدن به مقصود خود يعنی لقاالله قرار دهد و كسی كه به محمد (ص) گرويد ، ماموريت استقامت و بردباری و صبر و پايداری در برابر مشكلات را دارد. ای كاش چندين جان داشتم تا در راه قرآن و اسلام و امام زمان فدا می كردم... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که دی‌ماه ۱۳۶۵ درعملیات عاشورایی ، منطقه عملیاتی در کسوت غواص خط شکن گردان حضرت ولیعصر (عج) به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .    🌺 روحش شاد و یادش گرامی   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 ✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار دلاور : 🖌... راه من ! راه اسلام و قرآن و خدا و راه انبیاء و پیامبر اسلام (ص) و راه امام امت است و شماها میدانید که امامان در این راه شهید شدند و افتخارشان هم بود که در این راه شهید بشوند . ... من هم آرزو دارم که در این راه شربت شهادت بنوشم . ... امیدورام شماها هم در این راه شهید بشوید... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد ... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده مخلص و دلاور از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی ، منطقه عملیاتی عراق در کسوت فرمانده گروهان اول گردان حضرت حر به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 ✍ فرازی زیبا از وصیتنامه سردار : 🖌...اى پيروان روح‏ اللَّه و اى كربلائيان زمان كه عرصه را بر طاغوتيان و شيطان صفتان تنگ كرده‏ ايد بايد بدانيد كه ادامه حيات شجره سرخ‏گون انقلاب پر بار الهى ما جز با شهادت ميسر نمى‏ باشد و بايد آگاه باشيد كه در اين لحظات تاريخ‏ ساز دوباره همان حماسه ‏هاى بدر محمدى (ص) و نينواى حسينى (ع) است كه تجلى ديگرى در سرزمينهاى تفتيده غرب و جنوب پيدا كرده است و هم اينك باز همان حسين (ع) است كه فرياد مى ‏زند ( ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فياسيوف خذينى ) و شما را نیز به یاری طلبیده و ندا سر میدهد که ( هل من ناصر ینصرنی ) و باز همان شهیدان مظلوم و تشنه کام فرات اند که شما را به جهاد و قیام و صبر و استقامت در برابر یزیدیان دوران فرا می خوانند.... 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، فرمانده بی ادعا ، سردار دلاور از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که اسفند ماه ۱۳۶۲ در عملیات در منطقه عملیاتی در کسوت فرمانده گردان حضرت ولیعصر(عج) لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .