『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (٢) 📝 ............. نفر پشت سر برگشت و دنبال من گشت و من از ت
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (٣) 📝
.............
دیده بوسی و خوش و بش که تمام شد , من ماندم وکریم. کریم سر درد دلش باز شد و گفت : « یک تیپ نیرو از دزفول تقسیم شده اند و خیلی ها التماس دعا دارند که بیایند پیش ما.» گفت : « او فقط توانسته 12 نفرشان را جداکند , هرچند که مسؤولین لشکر زیاد از قدوقواره و قوه بنیه شان راضی نیستند. البته اینها زیاد مهم نیست . شنیدم که شهر خبرهایی است و بمباران پشت بمباران .»😔
منتظر جواب من بود. چی داشتم که بگویم. نفسم را باصدا دادم بیرون و سر تأسف تکان دادم . لب هم گزیدم و گفتم : چی بگویم که نگفتنم.......😔
و چشمم به یک غریبه افتاد , از همان تازه واردها, که یک کلمن قرمز گرفته بود دستش و شده بود سقای بچه هایی که تو گرمای ٤٥ درجه تابستان داشتند لَه لَه می زدند.
آب را که با لبخند می داد دستشان می ایستاد نگاهشان میکرد و میگفت :
" بگو یا عطشان "
به کریم گفتم : این هم از غریبه هاست؟
گفت : بله , اسمش "نادرعبادی نیاست" و اهل همدان و از آن جوان های بامعرفتی که هم می جنگد هم درس طلبگی می خواند.
گفت : بچه ها بهش می گویند ساعت گردان.😌
دلیل هم آورد که از وقتی آمده , نماز صبح بچه ها یک دقیقه هم پس و پیش نشده.
گفت : خلاصه تو چارتِ سازمانیِ اشک و دعاست و از آن مخلص هاشِ. 🌸
و من محو تماشای او شده بودم و پیش خودم فکر میکردم یک جوان ١٧_١٨ ساله مگر چکار کرده که کریم می گوید مهره مار دارد و بچه ها را اسیر خودش کرده؟!...🤔
ادامه دارد....
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
طلبه و غواص شهید ، نادرعبادی نیا شهادت ۶۵/۱۰/۴ #کربلای۴ 🍃🌾 @Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا....🌸
🌹شهید #نادر عبادی نیا
نام:نادر (مصطفی)
نام خانوادگی: عبادی نیا
محل تولد: همدان
تاریخ تولد: ۴۴/۷/۱۵
تاریخ شهادت:۶۵/۱۰/۴
محل شهادت: جزیره ام الرصاص عملیات کربلای۴
🌾او غواص کربلای اروند بود و تنها ۲۱ سال داشت...
#نادر عبادی نیا به نقل از مهدی فرجی:
🌾 نادر عبادی نیا از بچه های مسجد موسی ابن جعفر بود ایشان علاقه ی شدیدی به روحانیت ودرس طلبگی داشت ودرسش هم خیلی خوب بود،با عطشی که به حوزه داشت بالاخره رفت وطلبه شدودر کنار طلبگی حضورفعالی نیز در جبهه داشت.
در شهر دزفول آقا نادر برای سپری کردن یکسری اموزش های ویژه غواصی به گردان غواصی ملحق شد که فرماندهی گردان یاد شده را اقای کریم مطهری عهده دار بودند با توجه به خصایص اخلاقی بالایی که داشت وهمینطور تقوی واخلاق خوبشان بچه ها را دور هم جمع می کرد.
یکی دوشب قبل از عملیات کربلای۴ ایشان را در مقری بین آبادان وفاو دیدم.
بچه ها در روستایی به نام ابوشانک مهمان ما بودند.
نگاهش کردم خیلی نورانی شده بود ،بلند شد نماز بخواند همه به نادر اقتدا کردیم .
🌾 نادر به قدری بین بچه ها اتحاد ایجاد کرده بود که به نوعی عامل اصلی انسجام گردان غواصی بود، شاید اگر او در جمع بچه ها نبود این گردان اینقدرعالی از آب در نمی امد.
چراکه شرایط کار در گردان غواصی آنقدر سخت بودکه خیلی از بچه ها نتوانستند از پس آن برایند فلذا رفتند در جای دیگر انجام وظیفه کردند.
🌸اما شهید عبادی نیا این مرد خدایی ، همه را خدایی کرده بودو هر کجا که قدم می گذاشت گروه نیز به دنبال وی می رفتند.
واقعا عبور از اروند رود با آن همه موانعی که دشمن ایجاد کرده بود کار هرکسی نبود آنها قبل از عبور از آن موانع سیم خاردار های نفس خود گذشته بودند، رفتند وبدنهایشان را در میان سیم خاردارها ،خورشیدی ها وسایر موانعی که دشمن در میان اروند رود کاشته بود جا گذاشتند تا آب وخاک وناموس این مرز وبوم همیشه به خاطر داشتن آنها به خود ببالد.🍃✨🍃
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
طلبه و غواص شهید ، نادرعبادی نیا شهادت ۶۵/۱۰/۴ #کربلای۴ 🍃🌾 @Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا....🌸
🌹شهید #نادر عبادی نیا
شهیدنادرعبادی نیا به نقل از سعید نظری:
🌾 نادر انسانی با تقوا و پر تلاش بودکه به واسطه ی طلبه بودن ،و مرام اخلاقی.
او امام جماعت ما بود .
در منطقه عملیاتی کربلای۴ که ما در گردان غواصی بودیم ایشان هم انجا حضور داشت.
در اقامه ی نماز شب بسیار دقت میکردند،با توجه به اینکه کار غواصی بسیار سخت وطاقت فرسا بود ما از شدت خستگی بعد از اقامه ی نماز مغرب وعشا وصرف شام می خوابیدیم و تا صبح دیگر نمیتوانستیم از خواب بیدار شویم، ولی نادر بیدار می شدند واجازه نمیدادند که نمازشان هیچ وقت ترک شود.
🌾 یک روز برای نماز صبح جلو نرفتند تا دیگران به او اقتدا کنند .هرچه بچه ها اصرار کردند اما امتناع کرد، وقتی علت را جویا شدیم گفت امروز نمی توانم جلو بایستم چون نماز شبم دیروز قضا شده است.🌸
🌸.....
@Karbala_1365
🌾ردیف اول ایستاده ازراست #شهیدنادرعبادی_نیا
ایستاده از چپ #شهیدعلی_منطقی
قبل از عملیات #کربلای۴
@Karbala_1365
هدایت شده از حٰاجْقٰاسِمْسُلیْٖمٰانےٖ🌷
به یک میدان مین وسیع در فکه برخوردیم. نزدیک که شدیم ، با صحنه ای عجیب روبه رو شدیم.
اول فکر کردیم لباس یا پارچه ای است که باد آورده، اما جلوتر که رفتیم ، متوجه شدیم شهیدی است که ظاهرا برای عبور از سیم های خاردار ، خود را بر روی آنها انداخته تا به بقیه به سلامت بگذرند.
بند بند استخوان های بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار درار کشیده بود 🌸🍃
@karbala_1365
#طنزجبهه 🍃😂
ملائک دارند قلقلکش میدهند!
الله اکبر، سر نماز هم بعضیا دست بردار نبودند! به محض اینکه قامت میبستی و دستت از دنیا کوتاه میشد و نه راه پس داشتی و نه راه پیش، پچ پچ کردنها شروع میشد. مثلا میخواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد نماز اعتراض کردی، بگویند ما که با تو نبودیم!
اما مگر می شد با آن تکهها که میآمدند آدم حواسش جمع نماز باشد!!😩 مثلا یکی میگفت: «واقعا این که میگویند نماز معراج مومن است این نماز ها را می گویند نه نماز من و تو را!!!!!» دیگری پی حرفش را میگرفت که: «من حاضرم هرچی عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیرم.» و سومی: «مگر میدهد پسر!!؟؟» و از این قماش حرفا.
اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست، بنا میکردند به تفسیر کردن: «ببین!ببین! الان ملائک دارند قلقلکش میدهند.» و اینجا بود که دیگر نمیتوانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند تبدیل به خنده میشد، 😂 خصوصا آنجا که میگفتند: «مگر ملائکه نامحرم نیستند؟»🤔 و خودشان جواب میدادند: «خوب لابد با دستکش قلقلک می دهند!!!!»🙄😅
#صلوات