🌸 #معرفی شهدا..🌸
🌹 #سردارشهیدحاج_ستار_ابراهیمی_هژیر فرزند مرادعلی متولد سال ۱۳۳۵ در روستای قایش از توابع شهرستان رزن استان همدان بود.
ستار اولین فرزند خانواده بود که در هفت سالگی به دلیل نبودن مدرسه در روستا به مکتبخانه رفت تا قرآن را فرا گیرد.
به گفته پدرش او از همان ابتدا با بچههای دیگر تفاوت داشت و حرفهای عجیبی میزد که به سن او نمیخورد. او میگفت: پدر نان حلال به ما بده بخوریم چون این لقمهها خون میشود و خون ناپاک باعث میشود که آدم بد تربیت شود.🌸
پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید ابراهیمی در کمیته انقلاب اسلامی مشغول به خدمت شد و پس از تشکیل سپاه به عضویت سپاه پاسداران درآمد و از طرف سپاه ماموریت داشت تا در دادگاه انقلاب #همدان مشغول خدمت شود و با گروهکهای منافقین مبارزه کند.
در سال ۱۳۶۰ هنگامی که چند منافق را دستگیر و به دادگاه منتقل میکردند در میان راه یکی از منافقها که دختر بوده و وی نتوانسته بود او را بازرسی بدنی کند نارنجکی را به کف ماشین میاندازد که بر اثر آن احمد مسگریان به شهادت رسید و ستار ابراهیمی یکی از کلیههای خود را از دست داد و به بیمارستان اکباتان انتقال داده شد.🌹
راز از دست دادن کلیه بین خود او و آقای رهبر از دوستان صمیمیاش باقی ماند و در سالهای اخیر، خانواده اش مطلع شدند که حاج ستار یک کلیه نداشت.
او در جبهه با علی چیتسازیان، ناصر قاسمی، عباس فرجی، شهبازی، گنجی، حمید رهبر و عباس زمانی دوست بود.
ستار ابراهیمی در مدت حضور پرثمرش در جبهه در اکثر عملیاتها شجاعانه شرکت داشت که از جمله آنها میتوان به عملیاتهای ۱۱ شهریور، ثارالله، فتحالمبین، بیت المقدس، والفجر مقدماتی، والفجر ۵، والفجر ۲، میمک، جزیره مجنون، خیبر، والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ اشاره کرد.
در طی این عملیاتها حدود ۶ بار مجروح شد و سه بار در محاصره سخت مزدوران بعثی افتاد که با تدبیر و شجاعت توانست نجات پیدا کند.
در یکی از محاصرهها ۷۲ ساعت بدون آب و غذا و با سه خرما در داخل کشتی سوخته درون آب بود که وصف این خاطره در کتاب «دهلیز انتظار» نوشته سردار حمید حسام آمده است.
در سال ۱۳۶۱ کادر ثابت فاتح #انصارالحسین شد و در واحدهای مختلف از جمله آمار تیپ، اعزام نیرو، دفتر ستاد طرح عملیات و معاون گردان و فرمانده گردان مشغول خدمت شد.
در عملیات #کربلای۴ وقتی یکی از برادرانش به نام صمد ابراهیمی به شهادت رسید با وجود اینکه توان انتقال جنازه برادرش به پشت جبهه را داشت اما این کار را نکرد. در جواب برادرانی که علّت را از او جویا شدند، پاسخ داد: چگونه میتوانستم چنین کاری بکنم در صورتی که جنازه همرزمان شهیدم در زیر آفتاب سوزان جنوب ماندهاند، برایم فرقی نمیکند که این پیکر برادرم باشد یا همرزمم. برای من همه رزمندهها برادرند.🌸
شهادت برادرش صمد را خودش به اطلاع خانوادهاش رساند. به خانوادهاش گفت: نگران و ناراحت نباشید؛ صبور و مقاوم باشید اینها در راه خداوند کشته شدهاند.✨ ستار پس از برگزاری مراسم خاکسپاری برادرش بعد ۲۴ ساعت به جبهه برگشت.
او خدمت به جبهه را فقط به خاطر خدا، پیروزی انقلاب و رسیدن به شهادت انجام میداد و علاقه زیادی به امام و کربلا و عشق به زیارت امام حسین(ع) را در سر داشت. او بیشتر اوقات در جبهه بود و فقط ۱۰ روز اول محرم به مرخصی میرفت و در مراسم عزاداری امام حسین (ع) شرکت میکرد و بقیه مرخصیهایش ۲۴ یا ۴۸ ساعته بود. در مدت مرخصیها به دیدار خانواده شهدا میرفت و از احوال این خانوادهها جویا میشد و اگر چیزی نیاز داشتند برای آنها تهیّه میکرد و بدون اینکه کسی متوجه شود بعد از شهادت حاج ستار بود که یکی از آنها تعریف کرد حاج ستار وقتی به خانه ما آمد و دید زیرانداز مناسبی نداریم رفت و بعد از یک ساعت با موکت برگشت. برای ما موکت خریده بود بدون اینکه پولی از ما بگیرد.
او حدود شش سال در جبهه خدمت کرد. در بین این سالها اسمش را برای سفر حج نوشته بود که در سال ۱۳۶۴ به مکّه مشرف شد. در کنار جنگ، زندگی برای او جریان داشت، از هیچ تلاشی برای آسایش و رفاه خانوادهاش فروگذار نبود. اولین ماشینی که خرید ژیان بود که طی سالهای بعد با جیپ و بعد جیپ را با فیات عوض کرد که در آخر برای پیکان صفر ثبت نام و پولش را پرداخت کرده بود که بعد از شهادتش به خانوادهاش تحویل داده شد. خانه شخصی تهیّه کرده بود که خیالش از بابت همسر و بچههایش آسوده بود. او همسرش را با تمام عشق به عنوان پشتوانهای برای خودش انتخاب کرده بود تا همراه با او به سر منزل غایی برسد.
با شروع جنگ احساس تکلیف کرد که برای دفاع از آب و خاک کشور و ناموسش روانه جبهههای جنگ شود. با تمام علاقه و دوست داشتنهایش از همسر و فرزندانش دل کند و کشور را ترجیح داد، خود را سرباز امام(ره) نامید و آزادانه راه دفاع و شهادت را انتخاب کرد. کار با ارزش که از روی اختیار و آزادی صورت گیرد...
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺 #معرفی_شهدا ایستاده از چپ نفر دوم #شهیدمسعودمرادی🌹 شهادت عملیات #کربلای۴ 🌾 @Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا..🌸
قسمت اول:
🌹شهیدمسعود #مرادی🌹
🌸مسعود مرادی اهل تویسرکان جوان 17 ساله ای بود .
داشت می گشت بین پیشانی بندها که پیشانی بند یا زهرا س, پیداکند.
بچه سیدها را جمع کرد دور خودش که بیائید جان حضرت زهراس, دست خالی برنگردم .امشب شب آخر عمرم هست بخواهید که حضرت زهراس, به بالینم بیاید و برایم مادری کند.🌸
بچه ها شوخی می کردند آنهایی که می خواستند بروند شاد بودند .🌸
عملیات است قرار نبود شهروند نمونه شوند و یا پلاکی برگردنشان بیندازند . قرار است مدال افتخار شهادت نسیبشان شود .🌹
بچه ها پرسیدند که فلانی تو چرا اینقدر اصرار داری که میخواهی حضرت زهرا به بالینت بیاید و برایت مادری کند؟
تا آن لحظه هیچ کس نگفته بود و یک طوری رفتار میکرد که کسی نداند.
✨ گفت: من وقتی کوچک بودم یک انفجار گازی رخ داد در منزل ما , من مادرم را در دوران طفولیت از دست دادم و طعم داشتن مادر را نچشیدم , میخواستم درآخرین بار حضرت زهرا س, به بالینم بیاید و برایم مادری کند . 😔🌸
✨(مسعود! بلندشو وبگو که غرور نداشتی و رفتی . بگو که با کی معامله کردی…..)
🌸راوی:آزاده جانباز
#سیدرضاموسوی🌸
👇👇👇
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺 #معرفی_شهدا ایستاده از چپ نفر دوم #شهیدمسعودمرادی🌹 شهادت عملیات #کربلای۴ 🌾 @Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا...🌸
قسمت دوم:
🌹شهیدمسعود #مرادی🌹
🌸شهید مسعود مرادی را گفتم!
دیدیم عراقی ها بالای سریک میِتی می گردند و می چَرخند. یک عده عراقی هاهم داشتند توی جنازه ها می گشتند. آنهاییکه خط اول بودند ترک زبان بودند گفتندکه این بچه بااین سن بوده؟
🌸مسعود مرادی وقتی افتاده بود در کانال خودش را رسانده بود به خط دوم عراقی ها و طوری شروع کرده بود به جنگیدن که خود عراقی ها اعتراف کردند : که فکر کردیم با ١٠_١٢ نفر داریم می جنگیم.
وقتی رفته بودند جلو دیده بودند یک جوان ١٧_١٨ ساله است از بس که از خودش رشادت نشان داده بود.
🌸مسعود را با سیم دلفین خفه اش کرده بودند. سیم دور گردنشان بود با یک پیشانی بند یا زهرا.🌸
مسعود آنقدر قشنگ رفت که گفتند: همان چیزی که خواستم شد حضرت زهراس, به بالینم آمدو برایم مادری کرد. ✨🌹✨
🌾بچه های #کربلای۴ هیچ کدامشان غرور نداشتند. بچه ها فقط به تکلیفشان عمل کردند.همین بچه ها امام زاده شدند برای عراقی ها.🍃🌸
🌸راوی:آزاده جانباز
#سیدرضاموسوی🌸
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #شهیدمحمدمختاران شهادت عملیات #کربلای۴🌾
🌸 #معرفی شهدا..🌸
🌹شهید محمد مختاران🌹
🌸محمد که با تمام وجود و با ارادت تمام به سید الشهداء مرغ جانش به هوای جبهه های نبرد بی قراری می کرد پس از پایان سال دوم متوسطه در رشته علوم انسانی، از طریق نیروی بسیج عازم جبهه شد و در مناطق عملیاتی حضور فعال داشت. محمد از روحی بزرگ و سرشار از معنویت برخوردار بود و با وجود سن و سال کم الگوی اخلاقی و رفتاری بسیاری از رزمندگان شده بود.
🌸شهید محمد مختاران در شانزدهم اسفند ماه 1347 در همدان به دنیا آمد.
پدرش از مبارزان تاثیر گذار سال های انقلاب بود لذا محمد از همان آغاز کودکی با مفاهیم ایثار و شهادت و آزادگی و آزادیخواهی آشنا شد.
به همت پدرش حاج علی اکبر و تشویق مادر، در جلسات قرآن و احکام و هیات های حسینی حضور فعال داشت و با مکتب اباعبدالله الحسین (ع) آشنا شد.
وارد دبستان شد و دوران تحصیل خود را آغاز کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ارتش 20 میلیونی بسیج مستضعفان پیوست و به یکی از نیروهای نوجوان و فعال بسیج استان همدان تبدیل شد.🌸
حاج علی اکبر مختاران یکی از موسسین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همدان و از چهره های تاثیر گذار در بدنه نظامی کشور بود و با شهید صیاد شیرازی رفاقت و دوستی چندین ساله داشت.
با آغاز جنگ تحمیلی، به مناطق مرزی اعزام و در سرکوب مزدوران وطن فروش نقش بسزایی داشت و با شرکت در عملیات های مختلف به مقام والای جانبازی نائل آمد و بر اثر حمله شیمیایی نیروهای بعث عراق به شدت مجروح شد.🌷
🌸محمد سرانجام در چهارم دیماه 1365 در منطقه عملیاتی اروند رود و در عملیات #کربلای۴ به شهادت رسید و به سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) پیوست.🌹
🌸پیکر مطهر او تا سال ها به آغوش خانواده بازنگشت تا اینکه با تلاش جستجوگران نور در فروردین سال 1376 رخ نمایان کرد و با استقبال پر شور مردم همدان در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
حاج علی اکبر مختاران پدر شهید محمد مختاران نیز پس از سال ها تحمل رنج و مشقت ناشی از مجروحیت ها و عوارض شیمیایی، در خرداد ماه سال 1394 به شهادت رسید و به فرزند شهیدش پیوست.
🌸روحشان شادویادشان گرامی🌸
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💕 #کربلای۴ یعنی عِشق و عِشق باعث شد که بر تَنم ، خورشیدی بجایِ میخِ دَر باشد....💕 🌹 #طلبه_شهیدرضاعم
🌸 #معرفی شهدا...🌸
🌸✨شهیدی که آخ نگفت...✨🌸
🌹طلبه وغواص شهید رضا #عمادی🌹
🌸" شهیدرضا #عمادی " اهل تفریجان. روحانی بزرگوار.
جایی که به سختی می توانستیم برویم و خورشیدی داشت , سیم خاردار داشت . نسبت به جاهای دیگر که بهتر می شد رد شد , ایشان مجروح شد به هر زور و بلایی بود خودش را روی خورشیدی ها انداخت.🌸
( خورشیدی میل گردهایی است که بهم جوش کرده اند با میل گردهای قطور که نوک آنها تیز است بخاطراینکه غواص و قایق نتواند از آنها عبور کند. )
بچه ها را قسم داد به جان حضرت زهرا س, که بیائید از رویم عبورکنید دارند بچه ها یکی یکی به شهادت می رسند . بیائید عبورکنید و بروید.🌸
بچه ها اولش امتنا کردند بعدا مجبور شدند از رویش رد شوند.🌹
حالا این میل گردها دارد در بدن رضا فرو می رود ولی
🌸رضا آخ نگفت...🌸
که نکند معامله اش عوض شود.🌹
یکی از بچه ها گفت: فلانی من شنیدم که استخوانهای " رضا " شکست ولی آخ نگفت...🌹
🌸راوی:آزاده جانباز سیدرضا #موسوی🌸
🌸روحش شادو یادش گرامی🌸
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃 جانانه بودن از این عشق بازیهاست ، و #تو چه زیبا #عشق را هم عاشق کردی....✨ دانشجوی رشته پزشکی #غوا
🌸 #معرفی شهدا...🌸
🌸✨ #فرمانده ای که ، فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد.✨🌸
🌹شهیدغواص #رضاساکی🌹
🌹یادی کنیم از #شهیدعلی_شمسی_پور:
علی شمسی پوری که همیشه خاطره " رضا " رو میگفت و به بچه ها میگفت : هواستان باشد ما یک رضایی داشتیم که یک همچین کاری کرد.🌹
🌸 من میگویم:رضاهایی داشتیم که این کار را کردند. رضایی که فرمانده دسته و گروهان بود, بخاطر اینکه نمیخواست بچه هاش به شهادت برسند و نمی خواست بچه هاش خدای نکرده از بین بروند, روی سیم خاردار خوابید و قسم داد بچه هایش را , که جان حضرت زهرا(س)، بیائید از روی من عبور بکنید و بروید و وارد کانال بشوید.🌸
رضاساکی خودش را روی سیم خاردار انداخت و بچه ها از رویش عبور کردند.🌹
🌸✨یعنی فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد.✨🌸
🌷هرکس هرجا میخواهد یک مثالی بزند از یک فرد نخبه و یک فردی که تمام خصوصیت ها در وجودش هست از "رضای #ساکی" نام می برد و "رضای ساکی" را بعنوان الگو قرار می دهد.
🌸راوی:آزاده جانباز #سیدرضاموسوی🌸
🌸روحش شادو یادش گرامی🌸
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدغواص فرمانده دلها ، امیر #طلایی🌹 شهادت:#کربلای۴ _ اروند... 🌸..... @Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا...🌸
🌹شهیدامیرطلایی🌹
✨اولین کسی که تیر خورد ، "امیر #طلایی" بود.
( بچه ها را با ۴لول هواپیمازن می زدند, هیچکدامشان تیرکلاش و تیر تیربار نخوردند. همه تیر دوشکا و تیر۴لول هواپیمازن خوردند.)🌷
من پشت سر ایشان بودم . گفتم: امیرآقا شما تیرخوردی بیا برگرد.
(حالا آب سرد است دندانها دارد به هم دیگر می خورد, زمانی که وارد آب شدیم جزر آب شروع کرده بود. ۷۰کیلومتر ، سرعت جزر آب بود. یعنی هیچ کس نمی گوید برگردیم . چون هیچ کس نگفته .هیچ کس دستور عقب نشینی نداده به بچه ها. بچه ها دستوری که به آنها دادند باید عمل بکنند . می توانستند برگردند می دانستند که بخشی را رفته و عملیات لو رفته).
وقتی بعد از ۲ساعت که بچه ها فین زدند و رسیدیم آنطرف آب. وسط آب گفتم : امیرآقا بیابرگرد.
گفت: هیچی نگو , هرجا که نتوانستم بیایم هُلم بده , نکند روحیه بچه ها خراب شود.🌸 رسیدیم آنطرف آب و دیدم ایشان آخرین لحظات عمرشان هست . با ایشان هر طوری بود شروع کردم صحبت کردن.
گفتم: امیرآقا ، اَشهَدت را بگو.
(نمی دانم ایشان با کی معامله کردند.!)✨
شروع کردند اشهد گفتن: اشهد أن لا اله الاالله.
اشهد أن محمدرسول الله
و اشهد أن علیاً ولی الله... چشمش را باز کرد و نگاه کرد به آسمان که خدایا تو شاهد باش من یک جان بیشتر نداشتم در راه تو بدهم و چشمش را بست...🌹
🌸روحش شادو یادش گرامی🌸
🌸 راوی:آزاده سیدرضا #موسوی🌸
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدمسعودمحمدزاده🌹 🌸..... @Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا..🌸
✨داشتیم آماده میشدیم برای شب عملیات.
هرکسی به کاری مشغول بود . یکی داشت تجهیزاتش رو واسه شب آماده میکرد ، چندنفری داشتن وصیتنامه مینوشتند ، بعضیها باهم صحبت و خداحافظی میکردند ، دونفر ازبچه ها که خیلی باهم دوست بودند از بعدازظهر تا نزدیکیهای غروب فقط سرگذاشته بودن روی گردن هم و گریه میکردند و گریه ...
ساعتها با هم گریه کردن و صحبت و خداحافظی ، من و حاج حسین یلفانی داد زدیم بابا داره دیر میشه پس کی آماده میشید .
یواش یواش به ذهن بد من داشت خطور میکردکه دارند ریا میکنند اما به اخلاقشان نمیخورد.
خلاصه به زور از هم جداشون کردیم ، به یکباره دستورحرکت دادند اون دو نفرهرکدام دریک گروهان بودند ، حرکت کردیم برای عملیات تکمیلی کربلای پنج یعنی کربلا هشت.
شب را به صبح رساندیم فردا ظهر بعد از پایان کارخبر آمد دونفر ازبچه ها به شهادت رسیدند.🌹
همان دونفر ، خدایا مگه ممکنه ، خدایا مگه میشه فقط ازکل گردان دونفر هریک از یک گروهان اونم اون دونفر...؟
آخه خدا مگه سیدرضاجلیلی صدرعزیز و مسعود محمدزاده باهم چی گفتن؟
دست در گردن هم با خدا و همدیگه چه زمزمه ای کردن ؟ که اینچنین عارفانه وعاشقانه قبولشان کردی.
خدایا ببخش.✨🌸
🌸بچه های پاک کربلای۸ ، بی وفایی نکنید ، به ما هم راه رفتن رو نشون بدید ، بخدا اینجا خیلی سخت میگذره.
..
..
راستی از اونجاچه خبر ؟
🌸روحشان شاد و یادشان گرامی🌸
راوی:🌹جستجوگرنور
شهید علیرضاشمسی پور🌹
🌸.....
@Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا..🌸
🌹شهیدمحمدعراقچیان🌹
🌸محمد در سال ۱۳۴۶ در شهر دارالمومنین و دارالمجاهدین همدان دیده به جهان گشود عمر خود را با غم دوری از مهر مادری و سپس فوت پدر گذراند و پس از اخذ مدرک دیبلم از دبیرستان امام خمینی(ره) همدان در سال ۱۳۶۴ در دانشگاه اصفهان مشغول به تحصیل شد اما پس از مدت کوتاهی دانشگاه انسان سازی جبهه های حق علیه باطل را ترجیح داد و آن چنان عاشقانه این راه را انتخاب کرد که در چهارمین روز از زمستان سال ۱۳۶۵ و در عملیات بزرگ و غرور آفرین #کربلای۴ از این دانشگاه عظیم فارغ التحصیل شد و به فیض شهادت نائل آمد.
🌸روحش شادو یادش گرامی🌸
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
مثل بوی گلیاس دیوانه کننده است، نگاهت...♥️🦋 #شهیدغواصرضاساکی
🌸 #معرفی شهدا..🌸
🌸 نیمنگاهیبهزندگی #شهیدغواص (داریوش) #رضاساکی 🌸
🍃 #داریوش(رضا) یکی دیگر از دلاور مردان ایران زمین بود که عازم میادین نبرد حق علیه باطل گشت تا ثابت کند رهروان حسین (ع) از مرگ هراسی ندارند💫
#رضا در سال ۱۳۶۴ در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد اما گویی تقدیر بر آن بود که پس از اولین حضورش در جبهه ها که حدود ۹ ماه به طول انجامید به عنوان مسئول آموزش گروه غواصی لشکر انصار الحسین (ع) و در تاریخ ۶۵/۱۰/۴ در عملیات #کربلای۴ در کنار اروندرود عاشقانه به سوی ابدیت بال بگشاید و پیکر پاک و مطهرش یازده سال در آبهای خروشان اروند بماند و روح پاکش همیشه حاضر وناظر برگذر ایام ما باشد..💫🌸
🌸رضا اولین فرزند و تک پسر خانواده و بسیار خوش برخورد وخوشرو بود..🌸
🌾 در جبهه دوستانش بخاطر خوبی و پاکیش او را "رضا پاکی" صدا میکردند..
نامش داریوش بود اما در جبهه در شب میلاد امام رضا(ع) تصمیم میگیرد که نامش را "رضا" بگذارد..
رضا فرمانده دسته غواصی شد و تمام تلاشش خدمت و رسیدن به معبودش بود. وبعد از یازده سال عاشقی به میهن بازگشت ودر قطعه شهدا آرام گرفت..🌸
🌸روحش شاد و یادش گرامی🌸
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
از راست شهیدان: #محمدحسناکبری #رضاساکی #امیرطلایی شهادت هرسه: #کربلای۴🕊 ⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکرب
🌸 #معرفی شهدا..🌸
🌸 نیمنگاهیبهزندگی #شهیدغواص (داریوش) #رضاساکی 🌸
🍃 #داریوش(رضا) یکی دیگر از دلاور مردان ایران زمین بود که عازم میادین نبرد حق علیه باطل گشت تا ثابت کند رهروان حسین (ع) از مرگ هراسی ندارند💫
#رضا در سال ۱۳۶۴ در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد اما گویی تقدیر بر آن بود که پس از اولین حضورش در جبهه ها که حدود ۹ ماه به طول انجامید به عنوان مسئول آموزش گروه غواصی لشکر انصار الحسین (ع) و در تاریخ ۶۵/۱۰/۴ در عملیات #کربلای۴ در کنار اروندرود عاشقانه به سوی ابدیت بال بگشاید و پیکر پاک و مطهرش یازده سال در آبهای خروشان اروند بماند و روح پاکش همیشه حاضر وناظر برگذر ایام ما باشد..💫🌸
🌸رضا اولین فرزند و تک پسر خانواده و بسیار خوش برخورد وخوشرو بود..🌸
🌾 در جبهه دوستانش بخاطر خوبی و پاکیش او را "رضا پاکی" صدا میکردند..
نامش داریوش بود اما در جبهه در شب میلاد امام رضا(ع) تصمیم میگیرد که نامش را "رضا" بگذارد..
رضا فرمانده دسته غواصی شد و تمام تلاشش خدمت و رسیدن به معبودش بود. وبعد از یازده سال عاشقی به میهن بازگشت ودر قطعه شهدا آرام گرفت..🌸
🌸روحش شاد و یادش گرامی🌸
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌸 #معرفی شهدا..🌸
🌸 نیمنگاهیبهزندگی #شهیدغواص (داریوش) #رضاساکی 🌸
🍃 #داریوش(رضا) یکی دیگر از دلاور مردان ایران زمین بود که عازم میادین نبرد حق علیه باطل گشت تا ثابت کند رهروان حسین (ع) از مرگ هراسی ندارند💫
#رضا در سال ۱۳۶۴ در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد اما گویی تقدیر بر آن بود که پس از اولین حضورش در جبهه ها که حدود ۹ ماه به طول انجامید به عنوان مسئول آموزش گروه غواصی لشکر انصار الحسین (ع) و در تاریخ ۶۵/۱۰/۴ در عملیات #کربلای۴ در کنار اروندرود عاشقانه به سوی ابدیت بال بگشاید و پیکر پاک و مطهرش یازده سال در آبهای خروشان اروند بماند و روح پاکش همیشه حاضر وناظر برگذر ایام ما باشد..💫🌸
🌸رضا اولین فرزند و تک پسر خانواده و بسیار خوش برخورد وخوشرو بود..🌸
🌾 در جبهه دوستانش بخاطر خوبی و پاکیش او را "رضا پاکی" صدا میکردند..
نامش داریوش بود اما در جبهه در شب میلاد امام رضا(ع) تصمیم میگیرد که نامش را "رضا" بگذارد..
رضا فرمانده دسته غواصی شد و تمام تلاشش خدمت و رسیدن به معبودش بود. وبعد از یازده سال عاشقی به میهن بازگشت ودر قطعه شهدا آرام گرفت..🌸
🌸روحش شاد و یادش گرامی🌸
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄