🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرهنوزدهم
((به کربلا نمیآیم))
اولینبار او را در حال آشپزی در محوطه مدرسه یرموک در شهر کربلا دیدم، سر از پا نمیشناخت جنبوجوش عجیبی داشت، تقریبا در همهجای موکب صاحبالزمان سیرجان در کربلا حضور داشت.
همواره لبخند میزد و البته در آشپزخانه امام خمینی سیرجان هم زبانزد خاص و عام بود.
آقا رحیم کریمی مهربان را میگویم، هم او که از شش سال پیش، جلوتر از همه در پی جمعآوری تیم آشپزی و تجهیزات و اقلام موردنیاز موکب برای عزیمت به عراق بود.
او دو فرزند دختر و پسر داشت و عاشقانه دوستشان داشت.
آقا رحیمِ آشپز به گفته دوستش مهدی صادقی، تا نام امام حسین(ع) را میشنید اشکش جاری میشد و هر جا که آشپزی به نام و برای امام حسین(ع) داشت حتی یک ریال هم درخواست نمیکرد و خود را نوکر امام حسین میدانست.
گرچه آقا رحیم در سالهای پایانی عمرش دیسک کمر داشت اما در موکب هیچ کاری را بر زمین نمیگذاشت و دردهایش را فراموش میکرد.
عبدالله احمدی، دیگر دوست آقا رحیم میگوید: سال گذشته درحالیکه در موکب کربلا آشپزی میکردیم آقا رحیم به من رو کرد و گفت بچهها من سال آینده به کربلا نمیآیم و دیگر نیستم! ما از این حرفش تعجب کردیم اما او نیامدنش را پیشبینی کرده بود.
احمدی در ادامه به روایت تلخ روز تصادف آقا رحیم اشاره میکند و با بغض میگوید: من بهاتفاق حاجمحمد احمدی بهمحض اطلاع از حادثه به محل سانحه در جاده سیرجان به بافت رفتیم و در کمال تأسف آنجا با جسم بیجان دوست قدیمیمان روبهرو شدیم و اینگونه بود که او به کربلا نیامد.
✳️روایتگر:
#حسینشهابی
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیـــکیامهــدی✨✨#لبیـــکیاحسیــن❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD