🌹🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرهدوم
※ چشم براهی از پاکستان
✍️ جمعیت را که دیدم با خودم فکر کردم فرصت خوبی است که بروم و سر صحبت را باز کنم. چهره سبزه و نمکینش و چشمان محجوبش مرا به سمتش کشاند.
جلو رفتم و سلام و احوال پرسی کردم. فهمیدم اهل پاکستان است. از او پرسیدم چرا در راهپیمایی اربعین شرکت کردی؟ گفت برای ظهور...!
و من حیران از این که خودت چقدر دقیق همه چیز را جفت و جور میکنی و چقدر جانها بیتاب آمدنت شده است.
فرصت را غنیمت شمردم و از کمپین Who Is Imam Mahdi برایش گفتم. از این که چطور میتوان تو را درست شناخت و درست به دیگران شناساند تا تمام جهان تا ابد رنگ و بوی اربعین بگیرد... از این که راه رسیدن به تو از خودمان شروع میشود.
پوستری که داشتم به او دادم و از استغاثه برای بیچارگی مان در نداشتنت گفتم و نماز استغاثه را یادش دادم و بعد خداحافظی کردیم.
داشتم با خودم فکر میکردم روزی که بیایی دردهای تمام انسانهای جهان با تو تمام میشود و ما میشویم خوشبختترین انسانهای تاریخ...
#خاطراتمشّایه
#امـــامزمــــــــــــــان
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان👇
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرهسوم
※ تنها
• خانم سیاه پوستی همراه با همسرش از جلویم رد شدند، بی اختیار نگاهم به نگاهش گره خورد و لبخند زدم. چند قدمی جلوتر نرفته بودند که دست همسرش را گرفت و با هم به سمت کانتر آمدند.
• اهل ترینیداد و توباگو، کشوری کوچک از جایی دور، در حاشیه ی ونزوئلا بودند.
درباره کمپین با هم صحبت کردیم و مشتاقانه به حرف هایم گوش کرد؛ حال نوبت من بود که گوش کنم.
او گفت و گفت و لحظه لحظه مرا به باطن کمپین می برد، اینکه چطور امام دل های مؤمنین را از سرتاسر دنیا به هم جمع می کند و چقدر این جریان مهندسی، حساب شده و دقیق هست...
می گفت قدمت آشنایی کشورش با امام حسین به ۲۰۰ سال پیش بر می گردد و سال هاست مراسمات مختلف بر پا می کنند.
می گفت در اربعین از یک طرف خوشحالم که هر سال پر رونق تر می شود اما...
•ناراحتم که ۲۱ میلیون نفر به اربعین می آیند و آخر کار یک نفر هست که هنوز تنها مانده است؛مهمه که وظیفه مان را انجام بدهیم.
حرفش را تایید کردم و گفتم وظیفه ماست که همچون حضرت زینب که امام زمانش را به همه معرفی کرد ما هم با شناخت صحیح امام زمانمان؛ او را به همه جهان معرفی کنیم تا بتوانیم دست به دست هم دهیم و با دعا طلبش را داشته باشیم.
🌱حبالحسین یجمعنا الی حبالمهدی🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
#لبیکیامهدی(عج) #لبیکیاحسین(ع)
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان👇
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرهچهارم
حدود هشت سال قبل، همراه مادر و برادرم و چند نفر از اعضای خانواده، در سفر اول به نجف رفتیم و اطراف حرم مکانی برای استراحت حتی در هتل ها و مدارس پیدا نمی شد و اطراف حرم سرگردان بودیم. صبح بعد از زیارت وارد مسیر پیاده روی شدیم و نمی دانستیم که خروجی های متعددی وجود دارد و از عمود ۱۱۰ به بعد همه مسیر ها یکی می شوند. به این معنی که از جاده اصلی کربلا به نجف و یا از سایر مسیرهای داخل شهر نجف و یا از سمت کمربندی طریق الحولی وارد مسیر اصلی می شوند و تعدادی هم از طریق حرم و صورة العشرین به مسیر اصلی می آیند و عده ای هم از طریق قبرستان وادی السلام حرکت می کنند و حتی از وادی السلام هم مسیرهای متفاوتی وجود دارد و اگر افراد متوجه نباشند و از همدیگر فاصله بگیرند همدیگر را گم می کنند.
وقتی وارد جاده شدیم حدود عمود ۳۳ سرگردان شدم و خانواده خودم را گم کردم. با توجه به اینکه در آن زمان خطوط تلفن همراه ایران به خوبی آنتن دهی نداشت و جمعیت ایرانی زیادی در پیاده روی اربعین حضور نداشت، از سیم کارتهای عراقی استفاده می کردیم و حتی با تماس تلفنی هم همدیگر را پیدا نمی کردیم، یک علت هم این بود که در شروع راه عمودهای متفاوتی از عمودهای جاده نجف کربلا وجود دارد و شماره ها تفاوت دارد. خلاصه اینکه تعدادی را پیدا کردیم و تعدادی را طول کشید تا پیدا کنیم و چند روز بعد هم عده دیگری را در کربلا پیدا کردیم. در عمود ۳۳ ایستادیم تا همه مجتمع بشویم. آن زمان مراسم اربعین در زمستان بود و هوا بشدت سرد بود و تعداد موکب ها هم به اندازه این روزها نبود.به هر حال چادری پیدا کردیم که کنارش چادر خانمها هم باشد. بعد از نماز مغرب و عشا پذیرایی کردند، اخوی بنده که مداح هستند زیارت عاشورا خواندند که باعث خوشحالی خدام عراقی شد
💚حب الحسین یجمعنا الی حب المهدی💚
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#اربعیـــن
#خاطراتمشّایه
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
:#خاطرهپنجم
عنایتخاصامامحسینبه#زائــــراولی ها
به جهت حجم جمعیت پیش بینی اتفاقات و مسائل امنیتی و همراهی ها قابل پیش بینی نیست.
برخی افراد قبل از ورود به این سفر از افراد دیگری که سابقه بیشتری دارند مسائلی را می پرسند، اما بعد از چند سفر متوجه می شوند ماجرای این سفر متفاوت بوده و هماهنگی های قبلی خیلی اثر ندارد.
اینکه شما تصمیم بگیرید چه موقع و با چه وسیله ای عازم بشوید و با چه کسی همسفر بشوید و کجا استراحت کنید و چه بخورید قابل پیش بینی نیست و تمام برنامه های این سفر عنایتی از طرف حضرات معصومین علیهم السلام است که این ضیافت بزرگ را مدیریت می کنند. آنچه که ما تجربه کردیم این بوده است که حضرات معصومین همیشه با کسی که اولین سفر اربعین را تجربه می کند به گونه ای برخورد می کنند که سفری به یادماندنی داشته باشد، به همین جهت همیشه سعی می کنیم در گروهی که عازم هستیم، یک نفر سفر اولی همراه ما باشد. سفر اولی ها بسیار خوش رزق و روزی هستند.
در یکی از سفرها یک روز قبل از اربعین به کربلا رسیدیم و خواهر هشت ساله من همراه ما بود
که سفر اولی بود.
البته ما از ابتدای سفر بنا نداشتیم که به هتل برویم، اما وقتی خستگی خواهر کوچک مان را دیدیم و اینکه در موکبها جایی پیدا نمی شد، تصمیم گرفتیم که حداقل برای استراحت این دختر اتاقی در هتل بگیریم.
جایی پیدا نمی کردیم ومتحیر مانده بودیم. به هتلها مراجعه کردیم و میگفتند:
جا نداریم تا اینکه در یک هتل نزدیک حرم حضرت ابالفضل علیه السلام، پذیرش هتل به ما گفت: اگر جا می خواهید باید شبی صد دلار پرداخت کنید که برای ما رقم سنگینی بود. در حال خروج از هتل بودیم که در همین حین یکی از اعراب خلیجی وارد موضوع شد و از پذیرش هتل ماجرای ما را سؤال کرد و بعد با اصرار هزینه اقامت ما را در هتل پرداخت کرد.
از این دست اتفاقات زیاد رخ می دهد و کسانی که بار اول وارد این سفر می شوند عنایات ویژه را بطور ملموس حس می کنند.
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
#لبیـــــکیامهــدی #لبیـــکیاحسیــن
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان👇
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
🕌#باخاطراتسفرعشق|
🔖#سفرنامهاربعین
✳️#خاطرهششم
چند قرن است که خرما به نخیل است و هنوز
دست های طلب از چیدن آن کوتاه اند...
خرمای مخلوط با ارده از پذیرایی های خاص خادمان کربلایی در مسیر پیادهروی اربعین است.
از دور ازدحام جمعیت را دیدم به بهانه رفع خستگی نزدیک تر رفتم، وقتی رسیدم سینی بزرگ خرمایی را دیدم که چند جوان عراقی ایستاده و با التماس میگفتند "هلا بیکم یا زواری..."
نزدیکتر که شدم دیدم مرد جوانی به احترام زایران حسینی زانو زده و آن ظرف بزرگ خرما را روی سر گرفته است، این نوع پذیرایی خیلی برایم جذاب و خاص است فکر میکنم این احترام یک حرکت کاملا عاشقانه و ارتباطی قلبی بین امام حسین علیه السلام و خادمینش در برخی موکب ها است... دست بردم تا به تبرک خرمایی بردارم که دیدم خادم موکب در حالی که زمزمه ای بر لب داشت آرام و بی صدا در حال اشک ریختن است 😭... .
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم🌹
#اربعین
#خاطراتمشّایه
#نهضتجهانیشیعه
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
: #خاطرههفتم
((دیالوگ خاص هر زائر حسینی))
جنبه های مادی و معنوی در این سفر به هم آمیخته است و هر زائری دیالوگ خاص خود را با امام دارد و امکانات و وسایل رفاهی او در سطح مورد انتظار او آماده می شود. یکی از همسفران ما معتقد است که بنده مطلقاً در صف غذا نمی ایستم و برای مکان استراحت هم دنبال مکان خاصی نمی گردم و هر چه را امام حسین(ع) نوشته باشد، روزی من می شود.
شاید باور این مطلب سخت باشد، اما از نظر نوع خورد و خوراک همیشه بهترین ها را برای او می آورند و تعارف می کنند یا بهترین مکان های استراحت برای او فراهم می شود.
((پیاده روی با پای برهنه))
یکی از مسائلی که در زیارت اربعین دیده می شود این است با توجه به وضعیت نامناسب جاده ها، برخی افراد با امام معامله ای می کنند و فاصله نجف تا کربلا را بدون کفش طی می کنند و اتفاقاً جدا از اجر معنوی که به آن می رسند، بیشترین مسائل مادی نصیب همین افراد می شود. مثلاً در یکی از سالها یکی از رفقای ما کفش را از پای خود خارج کرد و با پای برهنه مشغول پیاده روی شد.
آن سال هنوز پاسپورتهای خانوادگی وجود داشت و با توجه به شلوغی، مرز دو طرف کاملاً به هم ریخته بود.
ایشان بدون اینکه مهری به گذرنامه اش بخورد و ویزایش باطل بشود، با خانواده از مرز عبور کرده بود و برگشته بود. من ایشان را در کربلا دیدم و مشاهده کردم کف پاهای ایشان تاول زده بود و پوست کف پا کنده شده بود و با درد راه می رفت و وضعیت خاصی داشت و این وضعیت در ایران هم تا مدتی ادامه داشت. چند روز از اربعین نگذشته بود که قیمت پروازهای ایران به سمت نجف بسیار پایین آمد.
من که می دانستم ویزای ایشان هنوز اعتبار دارد با ایشان تماس گرفتم و گفتم فلانی بلیط نجف به یک ششم قیمت پیدا کرده ام، حاضری به این سفر بروی؟ ایشان قبول کرد و با بلیط ارزان قیمت به نجف رفت و در نجف هم با اینکه اربعین تمام شده بود، اسکان تقریباً رایگان برایش فراهم شد و بعد به کربلا رفت و برگشت، یعنی با فاصله کوتاه یک هفته ای از اربعین با عنایت حضرت برایش قسمت شد و به همراه خانمش با هزینه ای بسیار اندک به زیارت رفتند و برگشتند.
🌱حبّالحسین(ع)یجمعناالیحبّالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
#لبیکیامهدی💚 #لبیکیاحسین❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
:#خاطرههشتم
شب نشینی با خادمین حسینی
بعد از خاموشی من خوابم نمی برد و متوجه شدم چند نفر از خادمین عراقی به دلیل نبود جا نمی توانند استراحت کنند و بیرون اطراف آتش نشسته اند. نزد آنها رفتم و راجع به زیارت اربعین و مسائلی از این دست مشغول صحبت شدیم. آن زمان موکب های ایرانی وجود نداشت و جمعیت ایرانی ها هم خیلی کم بودند و بیشتر کاروانهای دانشجویی از بسیج دانشجویی و نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها حضور داشتند. در مرزها هم آمادگی لازم برای حضور پرشور مردم وجود نداشت و گنجایش جمعیت متراکم زوار اربعین وجود نداشت. اسامی خدام را یادم هست، یکی جوانی بنام لیث بود که می گفتند او چهار روز است که اصلاً نخوابیده است و از او سؤال کردم خسته نشده ای؟ می گفت: برای امام حسین(ع) خستگی معنا ندارد و برای هر کاری سریع داوطلب می شد و انجام می داد.در همین فاصله فردی بنام سید انمار الیاسری از موکب دیگری نزد آنها آمد و شروع به مداحی کرد و من هم گفتم: اخوی ما هم مداح است و ایشان هم قدری خواندند که این مقدمه آشنایی ما شد و شماره تماس ها را مبادله کردیم.این شد مقدمه آشنایی و رفت و آمد ما با سید انمار و بعد از حدود ۶ ماه، ایشان به ایران آمد و با ما تماس گرفت. در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها با هم قرار گذاشتیم و با هر زحمتی که بود ایشان را به منزل آوردیم با هم شامی خوردیم. ایشان از این رفتار ما خیلی خوشحال شد و بسیار تشکر کرد و فردای آن روز هم چون به سمت نجف پرواز داشت، راهی فرودگاه شد و به نجف بازگشت.سال بعد از بیست روز مانده به اربعین شروع کرد به زنگ زدن و هر چه می گفتم: جمعیت ما حدود سی یا چهل نفر است و مزاحمت ایجاد می شود اصرار کرد که حتماً باید به منزل ما بیایید. تماس سید انمار از لحظه ورود ما به عراق ادامه داشت تا اینکه به خودمان آمدیم و دیدیم یک جمعیت ۴۰ نفری مهمان این سید بزرگوار و خانواده شان هستیم. منزل سید در حاشیه شهر نجف در شارع شهید صدر (ابتدای مسیر طریق یا حسین) قرار داشت. مهمانی سید به همین جا ختم نشد و صبح روز بعد که می خواستیم پیاده روی را شروع کنیم، ایشان اجازه نمی داد و می گفت باید بیشتر اینجا بمانید تا خستگی تان در برود. همین مواجهه ساده باعث ایجاد یک دوستی عمیق و خانوادگی بین ما و سید انمار شد و سالهاست بصورت مستمر رفاقت خوبی بین خانواده هایمان بوجود آمده است.
حتی برادر کوچک ایشان بنام سید عباس که از نظرکرده های باب الحوائج است و نابینا بوده و در حرم حضرت ابالفضل شفا یافته نیز با ما رفاقتی پیدا کرده و همیشه در مناسبتهای مذهبی پیامهایی در فضای مجازی بین ما رد و بدل می شود. زیارت اربعین باعث فراهم شدن زمینه ارتباط و تعمیق روابط بین خانواده ها و ملت های ایران وعراق است.
🌺حُبُالحسینیجمعناالیحُبِالمهدی🌺
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیکیامهدی #لبیکیاحسین❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🕌 #باخاطراتسفرعشق|
🔖#سفرنامهاربعین
✅#خاطراتمشایه
✳️#خاطرهنهم|
🟢#نوکراربابــــــــ❣
#اربعین سال 1392 برای اولین بار
خداوند متعال روزیمان فرمود مشرف شدیم کربلا،🤍
پیادهروی👣 را از کنار حرم نورانی حضرت علی علیه السلام شروع کردیم🛑 (نجف-کربلا)،.
بین راه مردم عراق با اخلاص و علاقهی وصف ناپذیری از زوار امام حسین (ع) استقبال و از آنها پذیرایی میکردند
خیلی جالب بود، بین راه، شب را در یک موکب مانده و استراحت کردیم🔹
اما هوا بسیار سرد بود❄️، موکب کاملا پر از جمعیت زوار شده بود
همه زوار کنار هم به استراحت پرداختند به نحوی که جای هیچ حرکتی حتی از این پهلو به آن پهلو چرخیدن هم وجود نداشت. من در طول #شب🌗
چند بار بیدار شدم،💢
یکبار تشنه شده بودم؛ رفتم از صاحب موکب #آب خواستم
او با کمال احترام مرا به کنار تانکر آب راهنمایی کرد💧
و در حضور و جلو دیدگانم لیوان را تمیز شستشو داد و به من آب تعارف کرد (فارسی را به صورت کم صحبت میکرد لیوان آب جلو من گرفت و گفت:
# تفضل و ادامه داد شما ایرانیها میگوئید بفرمائید، گفتم نعم و از او تشکر کردم)، چند بار دیگر هم بیدار شدم
از جمله #نافله شبم را خواندم و دوباره خوابیدم،
هر موقع که بیدار میشدم میدیدم که آن بندهی خدا صاحب موکب و میزبان جلو ورودی موکب #ایستاده؛
از اول شب هنگامی که زوار شروع به استراحت نمودند .
#خاطراتمشایه
🔹منتظـرباشیــــــد
🔹#قسمتبعدی
🕌 #باخاطراتسفرعشق|
🔖 #سفرنامهاربعین
✳️#خاطرهدهم
☀️ کرامت #حضرتزینبکبری
(سلام الله علیها) در اربعینی شدنم
بسم رب شهدا رب ودود
سه ماه مونده بود به محرم .....
شرایط حاکم و اوضاع خانوادم خبر از انتظار دوباره و #فراغ از حرم رو میداد فراغ دیدن #کربلا 💔
سال هاست انتظارش رو میکشدم 😞
زندگی برام بی معنی شده بود #سرگردان و گمراه
از طرفی نتونستن و جور نشدن شرایطم برا رفتن #اربعین به کربلا
و از طرف دیگه متوجه شدم که سیل کثیری از دوستام آماده ی رفتن و باز هم تنهایی و انگار امسال هم #جاموندم
تو این چند وقت هیات های هفتگی میرفتم هر هفته سر مزار شهید گمنام میرفتم که شاید آقا جوابم رو بده شاید اون ها برام بتونن #برات_کربلا رو از اقا بگیرن 🙏
شاید اسم من رو تو زائراش بنویسه اما هر چه که به محرم نزدیک تر میشدم مشکلات برا رفتن بیشتر میشد و #نرفتن من قطعی تر
امیدم رو کامل از دست دادم
دو سه روز مونده بود به عید قربان رفتم پا بوسی آقا #امام_رضا
همه ی دوستام تو مشهد از رفتنشون به #کربلا صحبت میکردند
من و دو تا از رفیقام که احتمال رفتنمون خیلی خیلی خیلی کم بود رفتیم پیش #پنجره_فولاد هر چی تونستیم #گریه کردیم 😭و از آقا #طلب_کربلا کردیم ولی هر سه تا مون نا امید 😔
با هم این شعر رو زمزمه میکردیم در اوج نا امیدی
پنجره فولاد رضا مکه میده منا میده ...
روزها همین طور میگذشتن و من #ناامید تر میشدم
شور عجیبی برا محرم و رسیدنش داشتم
#محرم هم اومد و رفت و کار ما ردیف نشد بلکه #مشکلات ما بیشتر شد
مشکلات و اوضاع خانواده یک طرف
و فهمیدن #بیماری جسمانی و کلیوی من یک طرف
#خانواده به شدت با رفتن من #مخالفت کردن .... مخالفت اونها و سماجت من ادامه داشت تا
دو هفته مونده بود به اربعین
گوشیم زنگ خورد
یک از آشنا تماس گرفت، میدونست من نمیرم کربلا و مشکلاتم چیه
هی با من صحبت،کرد و #دلداریم میداد ولی فایده نداشت
روز های آخر دیگه افتادم به #زجه_زدن
توی یک سخنرانی از آقای #پناهیان شنیدم که میگفت هر جا کارتون گیر کرد حسین رو به خواهرش #زینب قسم بدین این کار ور کردم 😭😭
#طوفان_بود طوفان کرد و طوفان شد 🌪
#معجزه شد مشکلاتم تک تک برطرف شد 😃
با خواست خدا و تلاش و کمک آشنام کارام ردیف شد
مادر پدرم #راضی شدن اصلا خوشحال و #مشتاق بودن که برم نمیدونم چی شد ولی مادرم فقط گریه میکرد😭 میگفت برو فقط برو و مارو #دعا_کن شاید تا سال بعد مشکلاتی باشه نتونی سال بعد هم بری امسال حتما باید بری
# مادر و پدرم هم تا حالا نتونستند برن کربلا 😞
اونا تمام #داراییشون رو به من دادن تا برم #اربعین حرم آقا
پاسپورت و .... همه چی خیلی زود ردیف شد
بالاخره #عازم کربلاشدیم من و بچه ها و یکی از اون دوستام که باهم رفتیم پیش پنجره فولاد 😇
خدا کنه که سال بعد با هم همه بریم کربلا اونم #اربعین بخصوص #پیاده_روی🙏
آخ میمیرم برای مسیر امام حسین برای #چایی_عراقی برا #موکب نشینی ای حسین
برا ذکر حسین حسین تو مسیر واییییی خدای من دیوانه میکنه آدم رو حرمش حرم شاه شهیدان
امام حسین و حضرت عباس آخ میمیرم برا بین الحرمین
واقعا راسته که میگن
#شب_های_جمعه میگیرم هواتو اشک غریبی میریزم براتو
بیچاره اون که حرم رو ندیده بیچاره تر اون که دید کربلاتو
دعا کنید همه #جامونده ها همه آرزومندا بتونن برن حرم 🙏
به خصوص پدر و مادرم که تموم داراییشون رو دادن که من برم حرم
✅ راستی این رو نگفتم واقعا هر چی #پول برا رفتن به اربعین #خرج شد سه برابر حتی چهار برابر به خانوادم برگشت🙏
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
#کربلاییشدن
ـــــــــــــــــــ
#اربعین
#خاطراتمشّــایه
#خاطراتشبجمعهای
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🕌 #باخاطراتسفرعشق|
🔖 #سفرنامهاربعین
#خاطرهیازدهم| شفایِفرزند
🟢یکی از زائران جوان یزدی شرکت کننده در پیاده روی اربعین در خصوص سفر خود به #کربلا ، میگوید :
در ادامه مسیر با
سیدمحمد صلواتی یکی ازن موکب داران ایرانی 🇮🇷
که از شهرستان بافق برای خدمت به زائران حسینی به شهر کربلا آمده بود در گفت و گو کردم و حسابی از صحبت با این پیرغلام حسین لذت بردم.
حاج آقای صلواتی تمام زندگی خود را نذر حسین کرده❣
و دلیل این کارش را شفای تنها فرزندش عنوان کرد و افزود :
من یک پسر دارم به نام پیمان که بعد از شفای بیماریش به خواست خودش اسمش رو عوض کرد و به حسین تغییر داد.
وی افزود :
حسین من جوانی ۲۴ ساله بود که به دلیل ابتلا به بیماری قلبی بیش از 5 سال درگیر بیمارستان شده بود و در نهایت تمامو پزشکان از او قطع امید کردند و به من گفتند به لحاظ پزشکی هیچ کاری نمی توانند برای سلامتی فرزندم انجام دهند و در کمتر از ۱۰ روز به فوت خواهد کرد.
بعد از شنیدن این خبر دردناک که همزمان با اربعین حسینی به من رسیده بود گیج و بی هدف در خیابان قدم میزدم و از شدت ناراحتی در گوشه ای از پارک نزدیک حسینیه سیدالشهدا علیه السلام یزد نشسته و خوابم برد .😔😔
در عالم خواب پسرم را دیدم که سرحال و خوشحال با پرچمی 🏴
که به دستش بود جلو آمد و برای رفتن به پیاده روی اربعین حسینی از من اجازه گرفت، من هم با چشمانی گریان 😭 به او گفتم که به دلیل بیماری شرایطش را ندارد و او با اشاره به قد و بالایش من را در جریان سلامت جسمی و روحی خود گذاشت.
از خواب پریدم و به بیمارستان رفتم پرستاران و پزشکان زیادی بالای سر تخت پسرم بودند که همین امر استرس من را چندین برابر کرد و با عجله بر سر تخت پسرم حاضر شدم و دیدم پسرم که حدود چهار ماه بیهوش بود به هوش آمده و سراغ من را گرفته و از من اجازه رفتن به پیاده روی اربعین را می گیرد.
همان جان بود که از آقای حسین خواستم تا پیمان من را شفا بدهد تا هر سال خودم و پسرم به پیاده روی اربعین بیاییم و با راه اندازی دو موکب در نجف و کربلا به زائران حسینی خدمت کنیم .
#اربعیــن
#خاطراتمشّایه
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرهدوازدهم
عجله ممنوع!
سالهای اول تصور ما این بود که باید یکباره و به سرعت مسیر پیاده روی را طی کنیم و حدود دو روز یا دو روز و نیم مسیر نجف تا کربلا را طی می کردیم و این مسئله باعث می شد افراد سالخورده اذیت شوند و مجبور به استفاده از خودرو باشند.ضمن اینکه اگر زود به کربلا می رسیدیم باید چند روز می ماندیم تا اربعین بشود که مقداری سخت بود. اگر هم دیرتر حرکت می کردیم به دلیل شلوغی جمعیت مشکلات بیشتری برایمان پیش می آمد.
بعد از چند سفر به این نتیجه رسیدیم که این سفر به گونه ای نیست که اگر شما هر چه زودتر برسید به نفعتان باشد.
در سفرهای زیارتی و بخصوص در پیاده روی اربعین تمام لحظات پیاده روی جزو زیارت است و دلیل ندارد که سعی کنید زودتر به حرم برسید.
بنابر این در طی این سالیان تعداد روزهایی را که در سفر هستیم افزایش پیدا کرده است.
در سالهای اخیر ما معمولا از مسیر شطپ (طریق العلما) پیاده روی می کنیم. معمولا زائران مسیر شط را از مسجد سهله آغاز می کنند ولی ما از حرم حرکت می کنیم و حدود ۱۰۵ کیلومتر راه را در طی ۵ یا نهایتاً ۶ روز طی می کنیم.
سالهای قبل چند روز قبل از اربعین به کربلا و منزل رفقای کربلایی می رفتیم. اما سفرهای اخیر را شب اربعین می رسیم و اگر جا هم نباشد مشکلی نیست، چرا که همان روز یا شبی که به کربلا می رسیم زیارت اربعین را می خوانیم و بر می گردیم. علی ای حال باید دقت داشت که کل این مسیر زیارت اربعین است.
رسم ما بر این است که هر روز پیاده روی بعد از طلوع آفتاب دعای عهد و زیارت اربعین را می خوانیم.
در زیارت اربعین مسیر موضوعیت دارد و تمام لحظاتی که در مسیر هستیم ارزشمند هستند.
✅روایتگر :
#محمدمصطفیحسینی
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
#لبیـــــکیامهــدی #لبیـــکیاحسیــن
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرهسیزدهم
✨آرامش در فضای امامزمانی✨
((خاطره ای از زیارت سامرا و کاظمین))
بنده اولین بار در سال ۱۳۸۲ به سامرا رفتم. چند سفر هم قبل از حضور داعش در عراق به سامرا رفته بودیم و بعد از ناامنی ها و بعد از آزادی جرف الصخر هم در سال ۹۳ در ایام زیارت عاشورا توفیق شد و به سامرا رفتم. سال ۹۴ برنامه ریزی کردیم که حتما به زیارت کاظمین و سامرا برویم.
در ایام اربعین آن سال با توجه به مسائل امنیتی و توصیه مقامات ایرانی به نیروهای عراقی، به اتوبوسهای ایرانی اجازه تردد نمی دادند. اما به هر ترتیب بود ما عبور کردیم و به سامرا رفتیم.
البته امروزه سامرا بسیار امن شده و تبدیل به محل حضور نیروهای نظامی شده است. بعد از زیارت کاظمین به حرم سید محمد رفتیم که ازدحام خیلی زیاد شده بود و بعد به سمت سامرا حرکت کردیم که با ترافیک ۷ کیلومتری مواجه شدیم.
با توجه به ترافیک، ماشین عراقی که اجاره کرده بودیم را مرخص کردیم و مشغول پیاده روی شدیم و خانمها را هم با یک خودرو نظامی جلوتر فرستادیم.
دو ساعت بعد حدود اذان مغرب به حرم امامین عسکریین رسیدیم.
نماز را داخل حرم خواندیم و یادم هست مراسمی هم برقرار بود. من همینطور ساک دستی ام را زیر سرم گذاشتم و خوابیدم و یکی از بهترین خوابهای عمر من بود.
حدود ساعت ۱۱ شب سایرین من را بیدار کردند و برایم غذا هم گرفته بودند. دیدم نیمه شب است و حرم هم خلوت است. تعدادی در صحن و عده ای هم در زیرزمین در حال ساخت خوابیده بودند.
در خلوتی حرم زیارت کردم و دوباره خوابیدم. خوابیدن در حیاط خانه امام زمان علیه السلام حس عجیبی دارد. بعد از آن سفر تصمیم گرفتیم برنامه سفر را به گونه ای منظم کنیم که بعد از مرز به کاظمین برویم و بعد به سامرا برویم و شب را در سامرا بمانیم و حتماً یک شب را در سامرا بیتوته کنیم.
🟢روایتگر:#محمدمصطفیحسینی
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیـــــکیامهــدی #لبیـــکیاحسیــن❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعیـن
#خاطرهچهاردهم
((دردی احساس نمی کنم!))
یکی از رفقای ما که خانمش بدلیل آسیب دیدگی زانو امکان پیاده روی نداشت آرزو داشت یک سفر همراه خانمش بیایند، سال گذشته ایشان ویلچری تهیه کرد و خانمش را آورد.
در ابتدای راه خانمش را روی ویلچر گذاشت و مقداری از راه را آمدند اما بعد ازن مدتی خانمش از ویلچر پیاده شد و وسایل را روی ویلچر گذاشت و بقیه مسیر را پیاده آمدند، این در حالی بود که ایشان در ایران نمی توانست صد متر را پیاده طی کند. از ایشان سؤال کردم جریان چیست؟ گفت اینطور نیست که جو زده شده باشم، دردی احساس نمی کنم و به راحتی مسیر را با پای پیاده طی می کنم.
این مسیر به گونه ای است که بسیاری از افراد دردشان را فراموش می کنند. سال گذشته اتفاق جالبی افتاد.
بعد از زیارت اربعین از همکاران ما چک آپی انجام شد و اکثر دوستانی که همراه ما درزیارت بودند سالم بودند که من فکر می کنم علت آن در اثر پیاده روی و مراقبت در خورد و خوراک است.
((سوژه هایی برای مستند سازی))
با توجه به اینکه بنده در دانشگاه صدا و سیما تحصیل کرده ام، با توصیه یکی از اساتید دانشگاه تصمیم گرفتم مستندی از این سفر تهیه کنم.
بنابر این دوربین هندی کمی با کیفیت مناسب تهیه کردم و از سوژه هایی که مد نظرم بود در طول مسیر تصویر می گرفتم. بعنوان مثال می خواستم برداشت فرزندم امیر حسین به عنوان یک نوجوان که این مسیر را طی می کند در طول مسیر دنبال کنم.
یکی از مسائل دیگری که به آن علاقه داشتم زوجهای جوانی بود که در این مسیر همراه هم حرکت می کردند.
چرا که این مسیر محل تلاقی دو عشق زمینی و عشق به امام حسین است که برای من جذابیت داشت. همچنین از سوژه های ناب و خاص تصاویری تهیه کردم.
✅روایتگر:
#محمدمصطفیحسینی
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیـــکیامهــدی✨ #لبیـکیاحسیــن✨❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرهپانزدهم
((کجا میری عمو حیدر؟))
یکی از سوژه ها در مورد یک بسیجی بود که ایشان در جبهه راننده تانکر بودند.
من در مسیر دیدم پیرمردی کفنی پوشیده که روی آن نوشته شده است: «کجا میری عمو حیدر؟ دارم میرم کربلا» از خودم پرسیدم این چه معنایی دارد؟ یکی از افرادی که کنار من حرکت می کرد گفت عمو حیدر در ایام دفاع مقدس مسئول تانکر حمل آب بود و این جمله را پشت تانکر آب نوشته بود و از آن زمان تا به حال به دلایل متعددی نتوانسته بود به کربلا بیاید و این سفر اول کربلای ایشان است. من سرعت گرفتم و شروع به فیلمبرداری از ایشان کردم.
یکباره ایشان را صدا کردم و گفتم عمو حیدر؟ گفت جانم! گفتم کجا داری می ری؟ گریه کرد و مشغول صحبت درباره کربلا شد که سوژه نابی شد.
البته برای ضبط تصاویر وسایل مختلف تصویربرداری مثل سه پایه و وسیله ضبط صدا و غیره را به همراه داشتم.
در طول مسیر وسایل فیلمبرداری را که شاید چند ده میلیون قیمت داشت و بعضی از آنها امانی بود را کنار خودم می گذاشتم و می خوابیدم و به خواست خدا کسی هم نگاه چپ به آنها نکرد.
🟢روایتگر:
#محمدمصطفیحسینی
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیـــکیامهــدی✨ ✨#لبیـکیاحسیــن❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعیــن
#خاطرهشانزدهم
((جلوههای برادری در پذیرایی خادمان عراقی))
در سفر اخیر به شهر طویریج رفتیم. از طویریج از سمت #طریقالعلما حرکت کردیم و وارد مسیر پیاده روی حله شدیم و حدود ۲۰ کیلومتر تا کربلا باقی مانده بود و شب شد.
خانه ای مناسب را کنار جاده دیدیم و یکی از همراهان با صاحب خانه صحبت کرد و آقایان را آنجا فرستادیم و خانمها را هم در منزل کناری جا دادیم.
درون خانه سالنی به عرض ۱۵ و طول ۲۰ متر داشت که مملو از زائران عراقی بود.
با همه روبوسی کردیم و نشستیم و متوجه شدیم جا خیلی کم شد و شرمنده شدیم.
صاحب خانه همینطور که در تقلای پذیرایی بود متوجه مسئله شد و بعد از هماهنگی هایی با اهالی منزل زائران عراقی را به داخل منزل برد و این اتاق را به ما اختصاص داد.
بعد از نماز هم زیارت عاشورا و روضه خواندیم و صاحب خانه که پیرمردی نازنین بود خیلی گریه کرد.
ایشان تعریف می کرد که من در جنگ ایران و عراق حضور داشتم و خیلی از این جنگ ناراحت بودم و تمام تلاشم این بود که کسی از رزمندگان ایرانی به دست من کشته نشود.
از او سؤال کردم چیزی هم از روضه فارسی متوجه شدید؟
گفت: خیر، اما سوز ایرانی ها در مداحی و روضه را خیلی دوست دارم.
موقع شام سفره را پهن کردند.
مقداری نان و آب و سبزی آوردند.
پذیرایی آنها به این صورت بود که ظرف های بزرگی را که وسط آن مقداری گود بود را مملو از گوشت برای سه یا چهار نفر را آوردند و گمان کردم هر ظرف برای چهار نفر است اما با کمال تعجب مشاهده کردم این غذا برای یک نفر است.
مجدداً سینی های بزرگی آوردند که در هر کدام ۲۰ تکه کباب بود که برای هر دو نفر در نظر گرفته بودند. خیلی تعجب کردیم.
بنده خدا هم کلی معذرت خواهی کرد که اینها در شأن شما نیست و اخوی بنده که ملبس هستند از ایشان تشکر زیادی کردند.
عراقی ها رسمی دارند که بیشتر در حاشیه شهرها رعایت می شود که اگر مهمان دارند خودشان در سفره حضور ندارند و می ایستند تا اگر مهمان ها چیزی نیاز دارند سریع تهیه کنند.
اخوی بنده گفتند: ما اینطور غذا نمی خوریم و تا شما همراه ما نشوید ما غذا نمی خوریم که صحنه عجیبی بود و صاحبخانه خیلی گریه کرد و می گفت ما خدمتگزار شما هستیم و قبول نمی کرد و خیلی گریه کردیم.
🟢روایتگر:
#محمدمصطفیحسینی
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیـــکیامهــدی✨✨#لبیـــکیاحسیــن❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفـرنامهاربعیـــن
#خاطرههفدهم
(( 🌴خرمای خارک در طریقالعلما ))
واقعیت این است که در عراق هر کسی هر چیزی دارد را می آورد و اگر کسی توان مالی کمی دارد در حد خودش پذیرایی می کند. روستائیانی که در مسیر «طریق العلما» حضور دارند وضع مالی خوبی ندارند.
در این فصل در عراق خرمای خارک در حال رسیدن است و برخی خانواده ها همین خرماها را بصورت خوشه ای می آوردند و بچه ها از آنها خرما می گرفتند که باعث خوشحالی زائد الوصف عراقی ها می شد.
در جایی مقداری نان کعک و خرما آوردند که بچه ها با مقداری آب مشغول خوردن آنها شدند که میزبانان روستایی خیلی خوشحال شدند و یک سینی نان دیگر آوردند. بعضی بچه ها هم روی زمین نشسته بودند.
واقعیت این است که زمانی که شما به سفر اربعین می روید می دانید و احساس می کنید که شخص دیگری برنامه ریز این پذیرایی است، احساس می کنید اکرام ابا عبدالله به این است که شما از دست کودکی که وضعیت مالی بالایی ندارد پذیرایی بشوید که همین مسائل باعث خوشحالی شما و آنها می شود.
همچنین سالی در سفر اربعین یک عرب فقیر را دیدم که مقدار کمی خرما و چای داشت و مشخص بود که وضعیت مالی مناسبی ندارد و به ایشان هم زیاد توجه نمی شد که ما به ایشان مراجعه کردیم. متوجه شدیم که پیرزنی کنار جاده ایستاده و کودکی شش یا هفت ساله دارد و مقداری خرما به او داده بود و از دور مراقب او بود تا از زوار پذیرایی کند.
این لطف ابا عبدالله و معجزه ای است که باعث می شود قلوب مردم عراق در این مسیر متحول می شود.
✅روایتگر :
#محمدمصطفیحسینی
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیـــکیامهــدی✨✨#لبیـــکیاحسیــن❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان👇
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرههجدهم
((موکبداری عاشقانه در عمارت ماری خانم ))
ماری پیر والکمن، اسلامشناس و محقق فرانسوی و پژوهشگر مؤسسه ملی زبانها و تمدنهای شرقی است.
او در پاریس از دنیا رفت اما پیکرش را بر اساس وصیتش در مسیر پیادهروی اربعین در نجف به کربلا دفن کردند و حالا عمارت ساده و بیریای او در عراق به موکب بقیهالله شهربابک اختصاص دارد تا عاشقانههایشان را برای خدمت به زائران پیاده آقا اباعبدالله الحسین(ع) به نمایش بگذارند.
ماری پیر والکمن ۱۸ ساله بود که به دین اسلام گروید و پس از تأمل در باب اسلام به مذهب شیعه روی آورد.
ماری بعد از سفر به سوریه با ناظم ابوالذهب آشنا شد و با او ازدواج کرد و نام زهرا ابوالذهب را بر خود نهاد.
او سفرهای متعددی به عراق و شهرهای نجف و کربلا داشت و در نهایت هم وصیت کرد پیکرش را پس از فوت در مسیر پیادهروی اربعین دفن کنند.
وقتی ماری در روز اول نوامبر سال ۲۰۱۷ در منطقه پانزدهم پاریس فوت کرد، پیکرش را به عراق منتقل کردند و در مسیر پیادهروی زائران آقا سیدالشهدا(ع) به خاک سپردند.
عمارتی که ماری در آن دفن شده، در عمود 172 و در مسیر نجف به کربلا قرار دارد، این مکان در پیادهروی اربعین امسال به موکب بقیه الله شهرستان شهربابک اختصاص داده شده است و بسیاری از بچههای ایرانی و عراقی به این موکب رفتوآمد دارند و از برنامههای فرهنگی و سرگرمی استفاده میکنند.
✳️روایتگر:
#مهساحقانیت
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیـــکیامهــدی✨✨#لبیـــکیاحسیــن❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان👇
💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🌹بــِسْــمِ رَبــــِـّ عَــلــي🌹🌹
#باخاطراتسفرعشق|
#سفرنامهاربعین
#خاطرهنوزدهم
((به کربلا نمیآیم))
اولینبار او را در حال آشپزی در محوطه مدرسه یرموک در شهر کربلا دیدم، سر از پا نمیشناخت جنبوجوش عجیبی داشت، تقریبا در همهجای موکب صاحبالزمان سیرجان در کربلا حضور داشت.
همواره لبخند میزد و البته در آشپزخانه امام خمینی سیرجان هم زبانزد خاص و عام بود.
آقا رحیم کریمی مهربان را میگویم، هم او که از شش سال پیش، جلوتر از همه در پی جمعآوری تیم آشپزی و تجهیزات و اقلام موردنیاز موکب برای عزیمت به عراق بود.
او دو فرزند دختر و پسر داشت و عاشقانه دوستشان داشت.
آقا رحیمِ آشپز به گفته دوستش مهدی صادقی، تا نام امام حسین(ع) را میشنید اشکش جاری میشد و هر جا که آشپزی به نام و برای امام حسین(ع) داشت حتی یک ریال هم درخواست نمیکرد و خود را نوکر امام حسین میدانست.
گرچه آقا رحیم در سالهای پایانی عمرش دیسک کمر داشت اما در موکب هیچ کاری را بر زمین نمیگذاشت و دردهایش را فراموش میکرد.
عبدالله احمدی، دیگر دوست آقا رحیم میگوید: سال گذشته درحالیکه در موکب کربلا آشپزی میکردیم آقا رحیم به من رو کرد و گفت بچهها من سال آینده به کربلا نمیآیم و دیگر نیستم! ما از این حرفش تعجب کردیم اما او نیامدنش را پیشبینی کرده بود.
احمدی در ادامه به روایت تلخ روز تصادف آقا رحیم اشاره میکند و با بغض میگوید: من بهاتفاق حاجمحمد احمدی بهمحض اطلاع از حادثه به محل سانحه در جاده سیرجان به بافت رفتیم و در کمال تأسف آنجا با جسم بیجان دوست قدیمیمان روبهرو شدیم و اینگونه بود که او به کربلا نیامد.
✳️روایتگر:
#حسینشهابی
🌱حبالحسین(ع)یجمعناالیحبالمهدی(ع)🌱
Labbaik ya hossein should change to labbaik ya mahdi
#امـــــامزمـــــــــــان
#خاطراتمشّایه
#اربعیــــن
💚#لبیـــکیامهــدی✨✨#لبیـــکیاحسیــن❤️
💠#کمیته_خادمین_شهدا_استان_همدان
💠@Khademin_Shohada_B_HMD