شما، آن سوار بی صورت سبزپوش دور از دسترس نیستید که تلویزیون هر سال نشان مان می دهد...
شما همین جائید... کنار ما... در اتوبوس و مترو و خیابان های پرغوغای این شهر بی هویت؛ سر زمین های آفت زده ی مش حسن که قرار بود نان یک سال زن و بچه اش را بدهد؛ در مغازه ی آن کاسب حبیب خدا که با غیرت جنس ایرانی می فروشد؛ در عروسی لیلا که حرام خدا حلال نمی شود؛ اطراف مدرسه ی افغانی ها؛ در تشییع مدافعان حرم؛ در تاکسی آن راننده ای که وقتی پول خرد ندارد به مسافران، شکلات و لبخند تحویل می دهد؛ در کلاس درس استادی که فیزیک را با توحید می آمیزد و به شاگردانش می آموزد؛ پای سفره ی افطاری و مهمانی پدری که حواسش به سال خمسی اش هست؛ می دانم که نگاه گرم و مهربان تان یک جایی در این شهر، با آن منتقد دلسوز برجام گره می خورد... شما همین جائید... فاصله ی ما با شما، به اندازه ی گناهان مان است... و قرابت مان به اندازه ی ایمان مان...
ما، در این کوره راه دنیا، در این دهلیز تنگ و تاریک مصائب و شدائد، دنبال قطعه ای آسمان می گردیم، آقا!
آسمان ما، در دستان شماست آقای مهربان همه ی مستضعفان عالم...
#دلم_نوای_انا_المهدی_میخواد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#جمعه
#جمعه_نوشت
#بانو_طلبه
@be_vaghte_del313