🟢 راهنمای جستجوی مطالب کانال:
برای دسترسی به مطالب کافیست عبارت مورد نظر خود را در قسمت نوار جستجوی بالای کانال وارد کنید.
🔰نمونه عبارات🔰
#استوری
#پروفایل
#تصویر
#ویدیو
#نوآهنگ
#نماهنگ
#مداحی
#تم
#پادکست
#پس_زمینه
#برنامه_اندروید
#شعر
#داستان
#داستان_راستان
و...
ممنون از همراهیتون💖🍃🌷
استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات آزاد است.
سلااام🦋
امروز میخوام یه کتاب خوب رو بهتون معرفی کنم👈🏻 #داستانِ_راستان🌸
این کتاب نوشته ی شهید مطهری هست که در ۲ جلد به چاپ رسیده.داستان راستان یعنی داستان هایی که بر اساس واقعیت نوشته شدن.
این کتاب شامل ۷۵ داستان کوتاه و ساده و قابل فهم برای عموم هست که منبع همه ی اونا کتب تاریخی اسلام هست.
شاید براتون جالب باشه که عده ای ضمن تحسین استاد برای نوشتن این کتاب،از اینکه ایشون به جای کتاب های سنگین علمی به نوشتن همچین کتاب ساده ای مشغول شدند اظهار تاسف کردند.
اما بشنوید از جواب استاد مطهری به اون ها که در مقدمه ی جلد اول کتاب اومده👇🏻
《عاقبة الامر در جواب آن آقايان گفتم: اين پيشنهاد شما مرا متذکر يک بيماري اجتماعي کرد، و نه تنها از تصميم خود صرف نظر نميکنم، بلکه در مقدمه کتاب از اين پيشنهاد شما به عنوان يک #بيماري_اجتماعي نام خواهم برد.
بعد به اين فکر افتادم که حتما همانطور که عدهاي کسر شأن خود ميدانند که کتابهاي ساده- هرچند مفيد باشد- تأليف کنند، عدهاي هم خواهند بود که کسر شأن خود ميدانند که حکمت هایی که از کتاب های ساده درک می کنند به کار ببندند!》
کیا موافقن هر روز یه داستان از این کتاب رو توی کانال بذاریم؟🙃🌸
موافقا این اموجی✋🏻 رو به پی وی ادمین ارسال کنن😎
@Fotros77
خُدایِ خُوبِ ابراهیم
سلااام🦋 امروز میخوام یه کتاب خوب رو بهتون معرفی کنم👈🏻 #داستانِ_راستان🌸 این کتاب نوشته ی شهید مطهری
🦋#داستان_راستان🦋
#داستان1
🌸سلام یهود🌸
عايشه همسر رسول اکرم در حضور رسول اکرم نشسته بود که مردي يهودي وارد شد. هنگام ورود به جاي سلام عليکم گفت: «السام عليکم» يعني «مرگ بر شما». طولي نکشيد که يکي ديگر وارد شد، او هم به جاي سلام گفت «السام عليکم». معلوم بود که تصادف نيست، نقشهاي است که با زبان، رسول اکرم را آزار دهند. عايشه سخت خشمناک شد و فرياد برآورد که: «مرگ بر خود شما و ...».
رسول اکرم فرمود: «اي عايشه! ناسزا مگو. ناسزا اگر مجسم گردد بدترين و زشتترين صورتها را دارد. نرمي و ملايمت و بردباري روي هرچه گذاشته شود آن را زيبا ميکند و زينت ميدهد، و از روي هر چيزي برداشته شود از قشنگي و زيبايي آن ميکاهد. چرا عصبي و خشمگين شدي؟».
عايشه: «مگر نميبيني يا رسول اللَّه که اينها با کمال وقاحت و بيشرمي به جاي سلام چه ميگويند؟».
- چرا، من هم در جواب گفتم: «عليکم» (بر خود شما) همين قدر کافي بود.》🙃
@Khoday_khob_ebrahim🌸
خُدایِ خُوبِ ابراهیم
🦋#داستان_راستان🦋 #داستان1 🌸سلام یهود🌸 عايشه همسر رسول اکرم در حضور رسول اکرم نشسته بود که مردي يهو
🦋#داستان_راستان🦋
#داستان2
🌸همسفر حج🌸
مردي از سفر حج برگشته ، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براي امام صادق تعريف ميكرد ، مخصوصا يكي از همسفران خويش را بسيار ميستود كه ، چه مرد بزرگواري بود ، ما به معيت همچو مرد شريفي مفتخر بوديم
يكسره مشغول طاعت و عبادت بود ، همينكه در منزلي فرود مي آمديم او فورا به گوشه اي ميرفت ، و سجاده خويش را پهن ميكرد ، و به طاعت و عبادت خويش مشغول ميشد .
امام : " پس چه كسي كارهاي او را انجام ميداد ؟ و كه حيوان او را تيمار ميكرد ؟ " - البته افتخار اين كارها با ما بود . او فقط به كارهاي مقدس خويش مشغول بود و كاري به اين كارها نداشت .
- " بنابر اين همه شما از او برتر بوده ايد "
@Khoday_khob_ebrahim🥀
خُدایِ خُوبِ ابراهیم
🦋#داستان_راستان🦋 #داستان2 🌸همسفر حج🌸 مردي از سفر حج برگشته ، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براي
🦋#داستان_راستان🦋
#داستان3
💛در ظلّه بني ساعده💛
شب بود و هوا باراني و مرطوب. امام صادق، تنها و بيخبر از همه کسان خويش، از تاريکي شب و خلوت کوچه استفاده کرده از خانه بيرون آمد و به طرف «ظله بني ساعده» روانه شد. از قضا معلّي بن خنيس که از اصحاب و ياران نزديک امام بود و ضمنا ناظر خرج منزل امام هم بود متوجه بيرون شدن امام از خانه شد. پيش خود گفت امام را در اين تاريکي تنها نگذارم. با چند قدم فاصله که فقط شبح امام را در آن تاريکي ميديد آهسته به دنبال امام روان شد.
همينطور که آهسته به دنبال امام ميرفت ناگهان متوجه شد مثل اينکه چيزي از دوش امام به زمين افتاد و روي زمين ريخت، و آهسته صداي امام را شنيد که فرمود: «خدايا اين را به ما برگردان.».
در اين وقت معلي جلو رفت و سلام کرد. امام از صداي معلي او را شناخت و فرمود:
«تو معلي هستي؟».
- بلي معلي هستم.
بعد از آنکه جواب امام را داد، دقت کرد ببيند که چه چيز بود که به زمين افتاد، ديد مقداري نان در روي زمين ريخته است.
امام: «اينها را از روي زمين جمع کن و به من بده.».
معلي تدريجا نانها را از روي زمين جمع کرد و به دست امام داد. انبان بزرگي از نان بود که يک نفر به سختي ميتوانست آن را به دوش بکشد.
معلي: «اجازه بده اين را من به دوش بگيرم.».
امام: «خير، لازم نيست، خودم به اين کار از تو سزاوارترم.».
امام نانها را به دوش کشيد و دو نفري راه افتادند تا به ظله بني ساعده رسيدند.
آنجا مجمع فقرا و ضعفا بود. کساني که از خود خانه و مأوايي نداشتند، در آنجا به سر ميبردند. همه خواب بودند و يک نفر هم بيدار نبود. امام نانها را، يکي يکي و دو تا دو تا، در زير جامه فرد فرد گذاشت و احدي را فروگذار نکرد و عازم برگشتن شد.
معلي: «اينها که تو در اين دل شب برايشان نان آوردي شيعهاند و معتقد به امامت هستند؟».
- نه، اينها معتقد به امامت نيستند، اگر معتقد به امامت بودند نمک هم ميآوردم «1»
(1). بحارالانوار، جلد 11، چاپ کمپاني، صفحه 110. وسائل، جلد 2، چاپ اميربهادر، صفحه 49.
اللهم عجّل لِولیکَ الفَرج والعافِیهَ و العاقِبَه وَالنَصر
@Khoday_khob_ebrahim🥀
#داستان_راستان
#داستان4
🌸خواب وحشتناک🌸
خوابي که ديده بود او را سخت به وحشت انداخته بود. هر لحظه تعبيرهاي وحشتناکي به نظرش ميرسيد. هراسان آمد به حضور امام صادق و گفت: «خوابي ديدهام.».
«خواب ديدم مثل اينکه يک شبح چوبين، يا يک آدم چوبين، بر يک اسب چوبين سوار است و شمشيري در دست دارد و آن شمشير را در فضا حرکت ميدهد. من از مشاهده آن بينهايت به وحشت افتادم، و اکنون ميخواهم شما تعبير اين خواب مرا بگوييد.».
امام: «حتما يک شخص معيني است که مالي دارد
و تو در اين فکري که به هر وسيله شده مال او را از چنگش بربايي. از خدايي که تو را آفريده و تو را ميميراند بترس و از تصميم خويش منصرف شو.».
- حقا که عالم حقيقي تو هستي و علم را از معدن آن به دست آوردهاي. اعتراف ميکنم که همچو فکري در سر من بود؛ يکي از همسايگانم مزرعهاي دارد و چون احتياج به پول پيدا کرده ميخواهد بفروشد و فعلا غير از من مشتري ديگري ندارد. من اين روزها همهاش در اين فکرم که از احتياج او استفاده کنم و با پول اندکي آن مزرعه را از چنگش بيرون بياورم «1»
(1). وسائل، ج 2/ ص 582.
🔸اللهم عجّل لِولیکَ الفَرج والعافِیهَ و العاقِبَه وَالنَصر🔸
@Khoday_khob_ebrahim🥀
#داستان_راستان
#داستان5
💚امام صادق و صوفیه💚
یه نفر نزد امام صادق ع میاد می بینه ایشون لباس قشنگی پوشیدن بهشون میگه این لباس شایسته ی شما نیست شما باید زهد و تقوا پیشه کنید!
بعد امام بهشون میگه چرا این حرفو میزنی؟این کار چه عیبی داره؟درسته من این لباس رو می پوشم اما در عین حال از وقتی به بلوغ رسیدم حواسم هست تا اگر مالی به دستم می رسه اون رو به حقش برسونم.
خب این اقا حرفی نداره در مقابل این منطق امام.
چند نفر دیگه میان و میگن دوست ما نتونست دلیل بیاره اما ما باهات مباحثه میکنیم و با آیه های خود قران جوابت رو می دیم.
بعد دو آیه میارن در تایید عقاید افراطیشون.....🌸در عين اينکه خودشان در تنگدستي و زحمتند، ديگران را بر خويش مقدم ميدارند. کساني که از صفت بخل محفوظ بمانند، آنهايند رستگاران.»
🌸در جاي ديگر قرآن ميگويد: «در عين اينکه به غذا احتياج و علاقه دارند، آن را به فقير و يتيم و اسير ميخورانند.»
میگن با توجه به این دو آیه کسی که مومن هست نباید به اسباب زندگی دنیوی توجه کنه
نباید لباس خوب بپوشه
نباید غذای خوب بخوره
و.....
امام بهشون میگه شما اصلا می دونید فرق محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ چیه؟اونا میگن نه زیاد
امام هم میگن بدبختی شما هم همینه که بدون داشتن اطلاعات صحیح از قرآن به اون تمسک کردین.این آیات هیچکدوم نمیگه از موهبت های الهی استفاده نکنین فقط داره از ایثار و بخشش حرف میزنه...بهشون نمیگه این کار رو کنید حتی نمیگه این کار رو نکنید.اونا به خاطر عواطف و احساسات خودشون این کارو کردن...
اما شما به مردم میگید از نعمت های الهی استفاده نکنن و هر چی دارن انفاق کنن
در حالیکه رسول اکرم وقتی فهمیدن که یه مسلمان مرده و با وجود داشتن فرزند همه ی مالش رو انفاق کرده،گفتن کاش اینو زودتر بهم میگفتین تا اجازه نمی دادم اونو تو قبرستون مسلمونا دفن کنن
اون بچه هایی به جا گذاشته که دستشون پیش بقیه دراز باشه...
و پدرم امام باقر از رسول اکرم ص نقل کردن که
🌸 هميشه در انفاقات خود از عائله خود شروع کنيد، به ترتيب نزديکي، که هر که نزديکتر است مقدمتر است🌸
یعنی اول خانواده بعد دوستان و خویشاوندان و بعد بقیه.....
بعلاوه در ایات زیادی از قران انسان رو از زیاده روی منع کرده خدا
مثلا👇🏻سوره فرقان ۶۷
متقين کساني هستند که در مقام انفاق و بخشش نه تندروي ميکنند و نه کندروي، راه اعتدل و ميانه را پيش ميگيرند......
پس انسان باید تعادل رو حفظ کنه نه اینکه هر چی داره انفاق کنه بعد دست دعا دراز کنه که خدایا کمکم کن خدا دعای این شخص رو مستجاب نمیکنه(طبق حدیث موثق از پیامبر اسلام ص...)
یه بار پیامبر یه پولی بهشون رسید و همه اش رو به فقرا دادن
بعد یکم که گذشت یکی دیگه اومد و پول خواست و پیامبر ناراحت شد
آیه نازل شد👇🏻سوره اسراء ۲۹
🌸نه دستهاي خود را به گردن خود ببند و نه تمام گشاده داشته باش که بعد تهيدست بماني و مورد ملامت فقرا واقع شوي🌸
خیر مومن تو این نیست که فقیر باشه بلکه در ایمان و عقیده ی اونه...
اگه اینطوره که شما میگید پس چرا خدا گفته زکات و خمس و...بدید؟اینا به فقرا داده میشه تا وضعشون بهتر بشه اگه زهد و تقوا به فقیر بودنه پس چرا خدا میخواد اینا از این وضع بیرون بیان؟
شما وقتی میری پیش قاضی میگه نفقه ی زنتو بده میگی من مومن و باتقوام و همشو انفاق کردم و نمیدم؟؟
این راهتون اشتباهه!
پ.ن:دوستان عزیزم این داستان خیلی طولانی بود و من سعی کردم جوری خلاصه نویسیش کنم که بتونید راحت بخونید و از متن اصلی هم فاصله ای زیادی نگیره.
#لطفا_مطالعه_کنید
🌸اللهم عجّل لِولیکَ الفَرج
والعافِیهَ و العاقِبَه وَالنَصر🌸
@Khoday_khob_ebrahim🥀
#داستان_راستان
#داستان5
💚عقيل، مهمان علي💚
عقيل در زمان خلافت برادرش اميرالمؤمنين علي عليه السلام به عنوان مهمان به خانه آن حضرت در کوفه وارد شد. علي به فرزند مهتر خويش، حسن بن علي، اشاره کرد که جامهاي به عمويت هديه کن. امام حسن يک پيراهن و يک ردا از مال شخصي خود به عموي خويش عقيل تعارف و اهداء کرد. شب فرا رسيد و هوا گرم بود. علي و عقيل روي بام دارالاماره نشسته مشغول گفتگو بودند. موقع صرف شام رسيد. عقيل که خود را مهمان دربار خلافت ميديد طبعاً انتظار سفره رنگيني داشت، ولي برخلاف انتظار وي سفره بسيار ساده و فقيرانهاي آورده شد. با کمال تعجب پرسيد:«غذا هرچه هست همين است؟».
علي: «مگر اين نعمت خدا نيست؟ من که خدا را براين نعمتها بسيار شکر ميکنم و سپاس ميگويم.».
عقيل: «پس بايد حاجت خويش را زودتر بگويم و مرخص شوم. من مقروضم و زير بار قرض ماندهام، دستور فرما هرچه زودتر قرض مرا ادا کنند و هر مقدار ميخواهي به برادرت کمک کني بکن، تا زحمت را کم کرده به خانه خويش برگردم.».
- چقدر مقروضي؟.
- صدهزار درهم.
- اوه، صدهزار درهم! چقدر زياد! متأسفم برادرجان که اين قدر ندارم که قرضهاي تو را بدهم، ولي صبر کن موقع پرداخت حقوق برسد، از سهم شخصي خودم برميدارم و به تو ميدهم و شرط مواسات و برادري را بجا خواهم آورد. اگر نه اين بود که عائله خودم خرج دارند، تمام سهم خودم را به تو ميدادم و چيزي براي خود نميگذاشتم.
- چي؟! صبر کنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟
بيت المال و خزانه کشور در دست تو است و به من ميگويي صبر کن تا موقع پرداخت سهميهها برسد و از سهم خودم به تو بدهم! تو هر اندازه بخواهي ميتواني از خزانه و بيت المال برداري، چرا مرا به رسيدن موقع پرداخت حقوق حواله ميکني؟! بعلاوه مگر تمام حقوق تو از بيت المال چقدر است؟ فرضا تمام حقوق خودت را به من بدهي چه دردي از من دوا ميکند؟.
- من از پيشنهاد تو تعجب ميکنم. خزانه دولت پول دارد يا ندارد، چه ربطي به من و تو دارد؟! من و تو هم هر کدام فردي هستيم مثل ساير افراد مسلمين. راست است که تو برادر مني و من بايد تا حدود امکان از مال خودم به تو کمک و مساعدت کنم، اما از مال خودم نه از بيت المال مسلمين.
مباحثه ادامه داشت و عقيل با زبانهاي مختلف اصرار و سماجت ميکرد که «اجازه بده از بيت المال پول کافي به من بدهند، تا من دنبال کار خود بروم.».
آنجا که نشسته بودند به بازار کوفه مشرف بود. صندوقهاي پول تجار و بازاريها از آنجا ديده ميشد. در اين بين که عقيل اصرار و سماجت ميکرد، علي به عقيل فرمود: «اگر باز هم اصرار داري و سخن مرا نميپذيري، پيشنهادي به تو ميکنم، اگر عمل کني ميتواني تمام دين خويش را بپردازي و بيش از آن هم داشته باشي.».
- چه کار کنم؟.
- در اين پايين صندوقهايي است. همينکه خلوت شد و کسي در بازار نماند، از اينجا برو پايين و اين صندوقها را بشکن و هرچه دلت ميخواهد بردار!.
- صندوقها مال کيست؟.
- مال اين مردم کسبه است، اموال نقدينه خود را در آنجا ميريزند.
- عجب! به من پيشنهاد ميکني که صندوق مردم را بشکنم و مال مردم بيچارهاي که به هزار زحمت به دست آورده و در اين صندوقها ريخته و به خدا توکل کرده و رفتهاند بردارم و بروم؟.
- پس تو چطور به من پيشنهاد ميکني که صندوق بيت المال مسلمين را براي تو باز کنم؟ مگر اين مال متعلق به کيست؟ اين هم متعلق به مردمي است که خود راحت و بيخيال در خانههاي خويش خفتهاند. اکنون پيشنهاد ديگري ميکنم، اگر ميل داري اين پيشنهاد را بپذير.
- ديگر چه پيشنهادي؟.
- اگر حاضري شمشير خويش را بردار، من نيز شمشير خود را برميدارم، در اين نزديکي کوفه شهر قديم «حيره» است، در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگي هستند، شبانه دو نفري ميرويم و بر يکي از آنها شبيخون ميزنيم و ثروت کلاني بلند کرده ميآوريم.
- برادر جان! من براي دزدي نيامدهام که تو اين حرفها را ميزني. من ميگويم از بيت المال و خزانه کشور که دراختيار تو است اجازه بده پولي به من بدهند تا من قروض خود را بدهم.
- اتفاقا اگر مال يک نفر را بدزديم بهتر است از اينکه مال صدها هزار نفر مسلمان يعني مال همه مسلمين را بدزديم. چطور شد که ربودن مال يک نفر با شمشير دزدي است، ولي ربودن مال عموم مردم دزدي نيست؟ تو خيال کردهاي که دزدي فقط منحصر است به اينکه کسي به کسي حمله کند و با زور مال او را از چنگالش بيرون بياورد؟! شنيعترين اقسام دزدي همين است که تو الان به من پيشنهاد ميکني «1»
(1). بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبريز، صفحه 613.
@Khoday_khob_ebrahim🥀
راهنمای جستجوی مطالب کانال :
برای دسترسی به مطالب کافیست عبارت مورد نظر خود را در قسمت نوار جستجوی بالای کانال وارد کنید.
🔰نمونه عبارات🔰
#استوری
#پروفایل
#تصویر
#ویدیو
#نوآهنگ
#نماهنگ
#مداحی
#تم
#پادکست
#پس_زمینه
#برنامه_اندروید
#شعر
#داستان
#داستان_راستان
و...
ممنون از همراهیتون💖🍃🌷
استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات آزاد است.
راهنمای جستجوی مطالب کانال :
برای دسترسی به مطالب کافیست عبارت مورد نظر خود را در قسمت نوار جستجوی بالای کانال وارد کنید.
🔰نمونه عبارات🔰
#استوری
#پروفایل
#تصویر
#ویدیو
#کلیپ
#نوآهنگ
#نماهنگ
#مداحی
#تم
#پادکست
#پس_زمینه
#برنامه_اندروید
#شعر
#داستان
#داستان_راستان
و...
ممنون از همراهیتون💖🍃🌷
استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات آزاد است.