eitaa logo
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
22.7هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
25 فایل
✍🏻اینجا قراره تکنیک های مؤثر فرزندپروری رو مرور کنیم و آنچه والدین برای روزمره ای شاد لازم دارن رو بهشون پیشنهاد بدیم😊 #نکات_تربیتی #تجربه_های_والدین #قصه ⛔استفاده از محتوا فقط با ذکر لینک مجاز است 🆔ادمین @Kidiyo_admin تبلیغات: @ResponseTeam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیاماتون رو خوندم، چقدر تونستم درکتون کنم... اما نگران نباشین، با این روشی که قراره بگم، ان شاءالله تا حد زیادی از ترس‌های کوچولوها تون از بین می‌ره😊
قدم اول: توی یه فضای صمیمی با بچه‌تون صحبت کنین. بهتره موقع نقاشی کشیدن کوچولوتون باشه... کنارش بشینین و یه کم راجع به نقاشی که می‌کشه حرف بزنین و بعد ازش بپرسین: راستی می‌دونستی من از .... می‌ترسم؟ توی جای خالی هر چیزی که واقعا ازش می‌ترسین رو بگین. به کوچولوتون بگین ترسیدن اصلا عیب نیست و هر آدمی با هر سنی، بالاخره از یه چیزی می‌ترسه
قدم دوم: حالا ازش بپرسین: خودت از چیا میترسی؟ بزارین بگه و خالی بشه، ❌یادتون باشه اصلا و اصلا بهش نگین اینکه ترس نداره بلکه باهاش همدلی کنین و بگین حتما اذیت میشی وقتی اونو میبینی یا حس می‌کنی یا حرف‌های این شکلی...
قدم سوم: اگه کوچولوتون از چند تا چیز میترسه، اول برین سراغ اون ترس اصلی و بزرگه... بهش بگین موافقی اونو نقاشی کنی؟ بزارین اون چیزی رو که ازش میترسه، هر جوری که دوست داره، بکشه
قدم چهارم: حالا اون نقاشی رو تبدیل کنین به یه چیز دوست داشتنی، مثلا اگه سوسک کشیده، شما میتونین اونو به کاکائو یا لواشک تبدیل کنین. اگه نمیدونستی باید به چی تبدیل کنی، من اینجا هستم، عکس نقاشی میوه‌دلت رو برام بفرست تا با هم یه کاریش کنیم😉 @P_saeidiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. قصه‌ی امشب:«سعید و قندی؛ بزغاله کوچولو» ماجرا از این قراره که آقا سعید قصه‌مون، مسئول نگهداری از ی بزغاله کوچولو می‌شه؛ اما... دوست داری بدونی چی‌ می‌شه؟ قصه‌ی شیرین سعید و بزغاله کوچولو رو با هم گوش بدیم؟😍👇🏻 .
کیدیو.mp3
10.91M
🐐«سعید و قندی؛ بزغاله کوچولو» 🪧با محوریت موضوع مسئولیت‌پذیری 🎵با صدای فاطمه‌سادات حجت ✍🏻نوشته‌ی خانم الف 🖇️مناسب: گروه سنی «ب» ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🖇️ 🔹قصه‌ی امشبم با هم شنیدیم؛ نظر فرزندتون راجع به قصه چی بود؟ ازش بپرسین اون اگه جای سعید بود، چطوری حواسشو جمع می‌کرد؟ شما برای تقویت عزت‌نفس فرزندتون، چه مسئولیت‌هایی بهش محول می‌کنین؟ فرزندتون دلش می‌خواد نگهداری از یک حیوون خونگی مثل جوجه رو تجربه کنه؟ حتماً باهاش گفت‌وگو کنین و لذت ببرین.☺️ 📎نظر خودتون و دلبندانتون، نقاشی بچه‌ها از قصه و هر چیزی که دلتون می‌خواد رو در رابطه با قصه‌ها و کتابها اینجا👈🏻 @kidiyo_admin برامون بفرستین.😊 بی‌صبرانه منتظر دریافت پیام‌های قشنگ‌تونم.😍 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن امروز به نیابت از شهید سیدجعفر مظفری به امام حسین علیه‌السلام سلام می‌کنیم و ثواب مادرانه‌های امروزمان را به این شهید عزیز هدیه می‌کنیم. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
سلااااااااممممم به روی ماه تک تک شما مامانای مهربون و دوست‌داشتنی خوبین؟ چه خبر از صحبتای دیروز؟ بعضی دوستان پیام دادن که هنوز فرصت نکردن در مورد ترس‌های بچه‌ها باهاشون صحبت کنن... از همینجا به همه شما مهربونا میگم که تا آخر هفته منتظر نقاشی‌های کوچولوهای شما هستم...☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامان مهربون با انجام این بازی با کلی هیجان و نشاط رو به خودت و دلبندت تزریق کن😅😍 برای 3⃣سال به بالا 🥳این بازی رو میشه چند مدل انجام داد که اونو هیجان انگیز تر کنه: ☝️یه زمان مشخص در نظر بگیر و میوه‌ی دلت تمام عکس‌ها رو باید توی اون زمان مشخص انجام بده، یا زمان رو بیشتر کن و بگو یه بار از بالا به پایین و یه بار از پایین به بالا انجام بده ✌️کنار هر عکس، یه تصویر از میوه(سیب) یا حیوون(آهو) بچسبون. بعد کوچولوتون اون عکسی رو باید انجام بده که شما اسم چیزی رو که چسبوندی(سیب یا آهو) می یاری این بازی باعث: «تقویت نیم کره راست و چپ» و «افزایش دقت و تمرکز» میشه😇 پس زودتر دست به کار شو.✊🖐 🦋مامان چهارفرزندے🦋 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
من امروز یه زنگ تو مدرسه پسرم، مهمون کلاسشون بودم... بعد از سال‌ها دوری از تدریس، رفتن به کلاس درس، اونم کلاس اولی‌های فسقلی‌ تجربه خوبی برام بود☺️ مخصوصا اینکه داداش کوچیکه هم حضور فعال داشتن😅
میگم تا حالا فکر کردین چه جوری به بچه‌ها بگیم اگه از همکلاسی‌هاشون حرف بد شنیدن، اونا نباید تکرار کنن؟
اگه موافقین شب بیام و راجع به این دغدغه حرف بزنیم، یه 🌹 بفرستین اینجا👇 @kidiyo_admin
📝 پیمایش اجتماعی در خصوص جمعه نصر ⏱ لطفا کمتر از 2 دقیقه وقت خود را به ما اختصاص دهید و ما در این پژوهش یاری نمایید. برای شرکت در این نظر سنجی به لینک زیر مراجعه نمائید👇👇 https://panel.metriq.ir/questionnaire/afbd908c-6cbb-4a46-89d4-0036a114b5e0/answer-page
🎂 این داستان: تولد مامان وقتی مهمان داریم، آن هم از آن رودربایستی دارها، از یک هفته قبل باید کارهایم را ردیف کنم. هر روز یک قسمتی را تمیز و مرتب کنم و مراقب باشم کاشف کوچولوی خانه‌ی ما، آنجا را کشف نکند و او را سرگرم چیزهای دیگر نگه دارم. آن روز چیزی به آمدن مهمان‌ها نمانده بود و همه چیز مرتب و منظم بود. چای، غذا و سالاد همه آماده بودند. حدود نیم ساعتی که مشغول کار بودم، صدایی از پسرم نشنیدم. کنجکاو شدم و به سمت اتاقش رفتم در را که باز کردم دیدم کف اتاق پر از کاغذهای ریز شده است😨 انگار از مغزم دود بلند شد 🤯، سرم سوت کشید، می‌خواستم چنان فریادی بزنم که در و دیوار خانه بلرزند.😤 که ناگاه نگاهم در نگاه معصومانه و هیجان‌زده پسرم گره خورد، او با دستان کوچکش گل سرخی را که بارها کشیده بود تا زیباترین گل بشود و سپس کج و معوج دور بری کرده بود را به من هدیه داد. 🌹 و همزمان با لحن سرخوش و کودکانه اش گفت: 😃جی جی جی جینگ مااماان تولدت مبارررک برات تولد گرفتم سوپرایز شدی؟؟ فریاد که تا پشت دندانهایم آمده بود و داشت به زور دهانم را باز می‌کرد را نگه داشتم...👇
لحظه ای مکث کردم. خودم را جای پسرم گذاشتم.با تمام امید و آرزو برای من تولد گرفته بود. میان فریاد زدن و بغل کردنش مانده بودم. فریاد داشت به زور دهان من را باز می‌کرد. اما پسر سه ساله من چه می‌دانست که در مهمانی باید همه جا پاکیزه باشد و اصلاً چه می‌دانست مرتب بودن یعنی چه. یادم است وقتی دو سالش بود پیش من آمد و با صدای کودکانه اش گفت: تمیز کردم بیا تمیز کردم بیا😃 وقتی به اتاقش رفتم دیدم همه ی کشوها را ریخته بیرون و می‌گوید مامان ببین تمیز کردم. معنی تمیز کردن در ذهن پسرم همین بود. همه این فکرها در کسری از ثانیه از ذهنم گذشت. فریاد مانده در دهانم را قورت دادم و روی زمین زانو زدم و او را در آغوش کشیدم و بوسه بر گونه‌ها و دستهایش نشاندم و گفتم: بله مامان جان، خیلی خیلی زیباست. همزمان زنگ در به صدا درآمد و مهمان‌ها رسیدند. نگاهی به اتاقش انداختم که پر از کاغذهای ریز شده بود. با خودم گفتم:« لازم نیست این همه کمال گرا باشم. چه اشکالی دارد مگر مهمانی خراب می‌شود؟ پسرم برایم تولد گرفته است. اصلا خانه ی بچه داری همین است دیگر... خدا را شکر کن برای بودنش...😊» علی را بغل کردم و دوتایی به استقبال مهمان‌ها رفتیم.... ✍مامان فاطمه ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن امروز به نیابت از شهید علیرضا اسدزاده به امام حسین علیه‌السلام سلام می‌کنیم و ثواب مادرانه‌های امروزمان را به این شهید عزیز هدیه می‌کنیم. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
همه‌ی زندگیم فدای شما اى‌همه‌ى‌زندگى‌امام‌رضـا(علیه‌السلام)…💔 سلااااامممم از روز رحلت شهادت‌گونه‌ی خانم حضرت معصومه... واقعا قم تکه‌ای از بهشته... ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
اگه موافقین شب بیام و راجع به این دغدغه حرف بزنیم، یه 🌹 بفرستین اینجا👇 @kidiyo_admin
میبینم که تعداد 🌹ها زیاد شده😊😉 پس الوعده وفا 🤝 راستش من پارسال که پسرم پیش‌دبستانی می‌رفت، خیلی درگیر تکرار حرف‌های نامتعارفی بودم که همکلاسی‌هاس می‌گفتن... اوایل سخت بود که یه دفعه یه حرف ناجور به داداشش می‌گفت و مطمئن بودم که اونو تو مدرسه یاد گرفته.
من قبل از چهار سالگی علیرضا، یعنی از زمانی که تسهیلگری شرکت کردم، مرتب روی تفاوت‌ها کار کرده بودم... مثلا وقتایی که به محمدحسین شیر می‌دادم یا میخواستم بخوابونمش، بهش میگفتم بیا بازی... بعد میگفتم بیا ببینیم که مبل و فرش چه تفاوتی دارن یا لوستر و تابلو یا تخت و کمد و هر چیزی که میدید این بازی رو خیلی دوست داشت و من هم اون وسطا یه چیزایی میگفتم که کلی میخندید، مثلا میگفتم فکر کن اگه قرار بود تابلو رو به سقف بزنیم چی می‌شد... و همین طور این بازی رو با محمدحسین هم انجام میدم و حتی گاهی سه تایی انجام میدیم...
پس از تفاوت‌ها شروع کردم... گفتم: یادته با هم صحبت کردیم که آدما با هم فرق دارن؟ حالا میگم خانواده‌ها هم با هم فرق دارن، شاید این حرفی که شما امروز زدی و از دوستت شنیدی، از نظر خانواده دوستت، حرف بدی نباشه، اما تو خانواده‌ی ما، این حرف بده و ما اونو نمی‌گیم...
نمیگم مثل تو قصه‌ها بعد از آن روز، دیگر علیرضا هیچ حرف بدی را به زبان نیاورد و همه چیز گل و بلبل ماند و مامان پروین بی نهایت احساس خوشبختی و موفقیت داشت...🤪 نه...😅 اما بعد از اون روز وقتی حرفی رو میزنه که نباید، من و محمدحسین میگیم: خانواده‌ها با هم فرق دارن...
حالا اگه شما در مورد تفاوت‌ها هنوز با بچتون صحبت نکردین، یکی دو هفته در این مورد با هم حرف بزنین... تفاوت فصل‌ها غذاها حتی آدما و توانمندی‌هاشون بعد در مورد تفاوت خانواده‌ها و تربیت‌ها