سلاااااممم دوباره از خونه مامانِ فروردین ماهیِ مامان اسفند ماهی😅🤪
ان شاءالله خدا همه مامان باباها رو حفظ کنه که وجودشون نعمته
بریم سراغ بقیه قدمها که کچلم کردین بس که سراغ بقیه رو گرفتین😅
قدم هفتم:
به بچهها بگین اول بازی بچههای دیگه رو نگاه کنن و بعد وارد بازی اونا بشن.
جملاتی رو بهشون یاد بدیم که با اونا بتونن ارتباط برقرار کنن.
مثلا بعد از سلام، اسم اون بچه رو بپرسه، از تعداد خواهر و برادراش بپرسه، از اینکه چه بازی هایی یا اسباب بازی های دوست داره بپرسه و ....
اینا رو تو همون نمایش با کودک تمرین کنین
قدم هشتم:
سعی کنین خانوادههای هم کلاسی بچهها رو بشناسین و اگه تا حدودی شبیه شما هستن، رفت و آمد بیرون از مدرسه تدارک ببینین
مثل رفتن به پارک یا سینما یا اگه شناختتون بیشتره، حتی دعوت به منزل
اینجوری ارتباط بچهها محکمتر میشه و شما هم دوست جدید پیدا میکنین😉
قدم نهم:
تاکید کنین که میتونن چندین دوست داشته باشن و لزومی نداره تو رابطهی دوستی که اونا رو اذیت میکنه، بمونن...
بازم تاکید میکنم که روی عزت نفس بچهها خیلی کار کنین😊
خوب قدمهای دوست یابی ما تموم شد...
یه دعایی از ذهنم گذشت...
ان شاءالله در بین الحرمین قدم بزنیم و قدمهامون موثر باشه در ظهور...
یا علی
✍مامانِ اسفند ماهی😉
#مهارت_دوستیابی
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
چهدندانهایسفیدی.mp3
9.4M
#کتاب_صوتی
📔کتاب«قصههای ایرانی۱/چه دندانهای سفیدی»
✍🏻نویسنده: محمود پوروهاب
📚نشر: عروج اندیشه
🎙️راوی: فاطمهسادات حجّت
🪧موضوع: عیبجویی
🖇️مناسب: گروه سنی «ب» و «ج»
🍬تهیه شده در واحد صوتی: ❀مجموعهی مادر و کودکِ کیدیو❀
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
امروز به نیابت از شهید
سید هاشم صفیالدین
به امام حسین علیهالسلام سلام میکنیم و ثواب مادرانههای امروزمان را به این شهید عزیز هدیه میکنیم.
#دوپینگ_مادرانه
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 این دانشآموز رو از مدرسه اخراج کنید!
"استاد پناهیان"
#تربیت_فرزند
#کلیپ
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
🤍گاهی انقد خودخواه میشم که بدون توجه به فرزندم و تواناییش و حتی احساسش، فقط میخوام به چشم بقیه خوب بنظر برسم و برای رسیدن به این منظور، از فرزندم توقعاتی دارم یا قوانینی میگزارم که حتی خودمم توان اجراشون رو ندارم...
📎از همین حالا تصمیم گرفتم، بیشتر از توانایی فرزندم ازش انتظار نداشته باشم تا او بواسطهی درخواست نابجای من، حس ناامیدی رو تجربه نکنه؛ تو مامان، با نیت من همراهی؟
#عزت_نفس
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀این بازی حتی برای بچههای شش هفت ساله هم سرگرم کننده است، به شرطی که براشون زمان بگیریم و بگیم باید توی مثلا یه دقیقه همه رو درست و سرجاشون قرار بدی😊
#بازی
#تقویت_هوش_دیداری
#تقویت_دقت_و_تمرکز
#تقویت_هوش_فضایی
#تقویت_هوش_میان_فردی
⭕️کپی فقط با ذکر منبع، مجاز است.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
#یادداشت_مامان_کتابخون مامانهای عزیز💓 📌در ادامهی مبحث #فواید_کتاب_خواندن_برای_کودکان 👇🏻 تا حالا
قسمت قبل یادداشتهای مامان کتابخون
#یادداشتهای_مامان_کتابخون
«متفاوت بودن به معنی داشتن ضعف نیست و گاهی همین تفاوتهاست که آدمها رو منحصربهفرد میکنه و به اونها قدرت میده.»
🙄جملهی بالا خیلی قشنگه؛ نه؟!
مامانی دوست داری کودک تو هم به باوری که در جملهی بالا هست برسه؟؟؟
📚کتاب «ما با هم فرق داریم» رو اگه برای فرزندت بخونی، باعث میشه که کودکت قبول کنه آدمها با هم فرق دارن و با وجود همهی این تفاوتها میتونن به راحتی در کنار هم زندگی کنن.
گاهی اوقات بچهها درکی از پذیرش تفاوتها ندارن و این تفاوتها رو بد میدونن؛ توی این کتاب با نقاشی شخصی که مو نداره، به کودک گفته میشه که اشکالی نداره متفاوت باشی و مو نداشته باشی...
اگه کودک تفاوتها رو درک کنه، حتی وقتی سؤالاتی ازتون میپرسه که جوابش مناسب سن اون نیست، میتونید بگید که این هم از تفاوتهای آدمهاست، مثلاً وقتی ناخواسته هنگام عوض کردن پوشک بچهی کوچیکتون، خواهر یا برادرش متوجه تفاوت در اندام خصوصی همدیگه میشن، شما میتونید با هدایت ذهن اونها به سمت اینکه آدمها با هم تفاوت دارن، خیلی راحت این سؤال کودک رو جواب بدین.👌🏻
🛎مامان عزیز وقتی از کودکی این موضوع در کودکت نهادینه بشه در بزرگسالی میفهمه که نباید آدمها رو قضاوت کرد و با هر آدمی با هر تفاوت و ملیت و رنگ پوست و... میشه به راحتی ارتباط برقرار کرد.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
👨👩👦 این داستان: تک فرزندی
🙂اصلا مامانهای چند فرزندی مشکل ما تک فرزندی ها را درک نمیکنند.
مثلا اینکه تک فرزندها یا همون تک دونه های ما فقط تو خوابِ که حوصله شون سر نرفته و از وقتی چشم باز میکنند تا وقتی به زور میخوابند نق میزنند و میگویند حوصله ام سر رفته، تازه از یک سنی به بعد دیگر بازی با ما را هم نمیخواهند و باید یک بچه باشد تا با آنها بازی کند و داستان پیدا کردن هم بازی از اینجا شروع میشود...
همین چند روز پیش برا حل مشکلمان رفتیم پارک تا دوست و همبازی پیدا کنیم.
علی اصغر رفت سمت سرسره و همزمان صدا زد: مامان بدو بیا سُر بخوریم.
منم که کودک درونم همیشه بیدار و فعال است، رفتم بالا و چند تا سُر هیجانی خوردیم.😉
کمی بعد از نشستن من روی نیمکت پارک، سرو صدای دعوا مانند بلند شد و صدای پسر من بود که در حالی که جلوی پلهها ایستاده بود، با فریاد میگفت: «این سُرسُره برای من است، شماها نباید بیایید بالا.»
و همزمان بعضی از بچه ها با دعوا می گفتند که اینجا برا همه هست.
بچههای کوچکتر هم گریه میکردند و یک مامان عصبانی هم آمد تا علی را دعوا کند تا که راه را باز کند و دست از این کار بردارد.
منم...👇
با عصبانیت رفتم که از آن بالا پایین بیاورمش و بهش بفهمانم سُرسُره برای همه هست ولی...
یه لحظه مکث کردم خودم را جای علی اصغر ۳ ساله گذاشتم. او قد دو تا کمد بزرگ اسباب بازی مخصوص خودش دارد و از دو طرف تک نوه هست و همیشه همه چیز تحت اختیارش، برای همین همیشه فکر میکند حتی وسایل عمومی هم مال اوست.
متوجه شدم که تقصیر او نیست و شرایط و محیط زندگیش باعث شده این رفتار از او سر بزند.
میخواستم با او صحبت کنم که سُرسُره یه وسیله مشترک است ولی دیدم اون معنی شراکت رو اصلا درک نمیکند و تجربه خاصی هم ندارد.
پس با یک بازی سازی راه را باز کردم و بچه ها وارد سرسره شدن. من...👇
رفتم کنار پله ها و با لبخند و لحن شاد و مهربان گفتم: آقا سُرسُرهایی، بلیطهای ما را بگیرید تا سوار شویم. (میدانستم این نقش را دوست دارد و نرم میشود)
اولین بلیط خیالی را دادم و گفتم این دختر خانم خوشگل مثلا نی نی من است، اولی را فرستادم بالا، بعدم یکی یکی بچه های دیگر رفتن، بعضی ها خودشان بلیط خیالی را میدادند دست علی اصغر 😅 چند تا هم که عصبانی بودند بی تفاوت از کنارش رد میشدند و من سریع میگفتم آقا بلیط اینها را من حساب میکنم...
حدود نیم ساعتی روی پا ایستادمو تند تند بچه ها سُر میخوردند و برمیگشتند و من هم بلیط بچههایی که حوصله این بازی را نداشتند حساب میکردم.😉
بعضی از بچه ها هم خوب سرگرم شدند تا جایی که میخواستند جای علی اصغر بایستند و حتی بعضیها به جایگاه من علاقمند شده بودند. 😅
این بود که جایم را دادم به یکی از آنها، آخیشی گفتم و نشستم کنار مادرها و از تماشای بازی بچه ها لذت بردم. 😅😅
✍مامان فاطمه
#عزت_نفس
#نکات_تربیتی
#وایسا_مکث_کن_برو
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
امروز به نیابت از شهید
آرمان علی وردی
به امام حسین علیهالسلام سلام میکنیم و ثواب مادرانههای امروزمان را به این شهید عزیز هدیه میکنیم.
#دوپینگ_مادرانه
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
جمعه ۴ آبان ماه.mp3
2.05M
#جمعه_دوست_داشتنی
چالش این هفته:
«این جمعه، آخرین جمعه باشه یا بازم ادامه پیدا کنه؟»
جمله انگیزشی هفتهی پیشِ رو:
«اگر می خواهی دیگران تو و توانایی هایت را باور کنند، تنها یک راه وجود دارد:
باید خودت را عمیقا باور داشته باشی.»
منتظر پیامهای دلنشین شما هستم☺️👇
@kidiyo_admin
✍مامانِ اسفند ماهی😉
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
#معرفی_کتاب_نامناسب
🔻کتابِ «چرا از من میپرسی؟» اثر جان کلاسن
این کتاب برای رده سنی ب (۶ تا ۸ سال) نوشته شده؛ اما از من بپرسی میگویم این کتابِ ظاهراً کودکانه، بیشتر مناسب بزرگسالان است.
🔸داستان کتاب، دربارهی یک خرس است که کلاهش را گم کرده و به دنبال آن میگردد. خرس به طور مؤدبانه از حیوانات مختلف میپرسد که آیا کلاهش را دیدهاند، و حیوانات همگی پاسخ منفی میدهند. در نهایت، خرس متوجه میشود که خرگوشی که قبلاً با او صحبت کرده بود، کلاه را بر سر دارد؛ در حالی که خرگوش این موضوع را انکار کرده بود!(دروغگویی)
پایان کتاب هم به قول بچههای امروزی کاملاً دارک است.(خرگوش توسط خرس خورده میشود!)
▪️ترویج دروغگویی
▪️طنز تلخ
▪️ترویج خشونت و انتقام
▪️و مبهمگویی
از ویژگی های منفی این کتاب است.
◽️تنها ویژگی مثبت کتاب، به نظرم تصویرسازی زیبای آن است.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
شروع مدرسه و چالش جدید ما؛
-:مامان چرا رعنا قدش انقد بلنده؟ منم دوست دارم مثل رعنا قدم خیلی بلند باشه...
-:مامان جامدادی جدید زینب رو ندیدی! انقده خوششششششگلههههه... کاش منم اون مدلی رو پیدا میکردم!
-:مامان وقتی خانوم بهم میگن از روی درس بخون، صدای خودمو دوست ندارم؛ صدای زهرا خیلی قشنگه، کاش صدام مثل صدای زهرا بود...
-:مامان سوگل ی خوراکیهایی میاره که نمیدونی! چرا شما برای من از اون خوراکیها نمیزاری؟
-:مامان چرا چشم من ضعیفه و باید عینک بزنم؟!
🔺اینا نمونهای از دهها مقایسهای هست که هر روز تو ذهن دختر هشت سالهی من شکل میگیره و باهاش درگیره. طوریکه من رو هم حسابی به فکر برده؛ امروز تصمیم گرفتم سری به شهر کتاب بزنم تا شاید بتونم چارهی این مشکلو، بین کتابها پیدا کنم.
🔻خانمی که اونجا راهنما بودن، کتاب دختری با ذهن قدرتمند و کتاب ما با هم فرق داریم و مجموعهی زمزمههای مثبت ذهنی رو معرفی کردن و گفتن روی بالا بردن عزت نفسش تمرکز کنم؛ امیدوارم این کتابهای خوب کمکمون کنن تا کار به جاهای باریک نکشه.
📎شما تجربهی مشابهی دارین؟
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝