enc_1681869601900520357173.mp3
3.61M
من اتاقـمُ کربلا کردم
سقفِشُ گنبدِطلا کردم🥲♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سمتتوازتمامیمردمفراریام
ایباغریبهایجهانآشناحسین🥺🫀
#شبجمعههدایتنکنمدقمیکنم:)
گاهی گفتنِ یک سخن بیجا؛
نعمتی را از انسان میگیرد..!
-امیرالمومنینعلیهمالسلام-
کوچهشهدا -!'🇵🇸
‹‹قسمتنھم🌱›› امیر وابسته من شده بود و من این موضوع رو دوست نداشتم... چیزی بهش نمیگفتم... گذشت و
‹‹قسمتدھم🌱››
حدودا یک ماه دیگه تا ۱۸ سالگی شدنم مونده بود.
دیگه واقعا از خودم خسته شده بودم.
۴ سال درگیر مجازی بودن خیلی زیاد بود...
تصمیم گرفتم یه شهید رو انتخاب کنم به عنوان برادر...
یه جا نوشته بود باید عکس شهدا رو نگاه کنیم و ببینیم کدوم جذبمون میکنه.
هر شهیدی میدیدم انگار جذب نمیشدم...
به خودم گفتم کدوم شهیدی حاضره برادر من بشه؟!
اخه شهدا هستن که ما رو به عنوان رفاقت انتخاب میکنن و ما کشیده میشیم سمتشون...
ولی هیچکس منو قبول نمیکرد💔
همینجوری یک شهید رو انتخاب کردم...
رو یه کاغذ نوشتم کمکم کن قول میدم پایبند بمونم باهات...
بازم هیچ تاثیری نداشت...
انگار کمکم نکرد...
فقط یه اتفاق افتاد و اون این بود که دیگه دوست نداشتم با کسی باشم...
به هر کی بگید متوسل شدم...
به خدا... به پیامبرا... به امامها...
به رفیق شهیدم...
روز به روز سردتر میشدم نسبت به این روابط
❁ ¦↫ #ࢪمان
کوچهشهدا -!'🇵🇸
‹‹قسمتدھم🌱›› حدودا یک ماه دیگه تا ۱۸ سالگی شدنم مونده بود. دیگه واقعا از خودم خسته شده بودم. ۴ سا
‹‹قسمتیازدھم🌱››
به سرم زد به امیر بگم نمیخوام گناه کنم. اونم چون مذهبی بود اولش قبول کرد ولی بازم فرداش پیام داد.
حدودا چند ماه درگیر این بودم که بفهمونمش که گناه داره و بازم اهمیت نمیداد.
یه روز سینا اومد پیویم و گفت کمکش کنم.
گفت عاشق دختر همسایشون شده و چیکار کنم که بفهمه دوستش داره یا نه.
اولش فکر کردم دروغ میگه
ولی کل پیامهاشون رو با دختره برام فرستاد گفت از اینا اگر میتونی بهم بگو...
حس کردم یکی قلبمو فشار داد.
بهش گفتم تو مگه نمیگفتی دوستم داری؟ مگه نمیگفتی دلت برام تنگ میشه؟!
گفت دلم برات تنگ میشد ولی مثل یه کسی که یک سال باهاش چت کردم. وابستت بودم، نه دوستت داشتم.
گریهم گرفته بود... بعد این همه مدت بازم گریهم گرفت...
بهش گفتم از کی با دختره چت میکردی؟
دقیقا زمانی رو گفت که سرد شده بود با من...
پس دلیل سرد شدنش این بود نه گرم گرفتن من با پسرا...
میگفت انتظار داشتی مجازی بیام بگیرمت؟ تو که با من بودی معلوم نیست با چندتا دیگه هم هستی...
خردم کرد... خیلی هم خردم کرد...
میگفت بجز اون خانم هیچکس به چشمش نمیاد من که دیگه هیچیم...
**
یه شب تا صبح نخوابیدم و گریه کردم که اون نگین کو؟ چرا دیگه نیستش؟ تصمیم گرفتم بیخیال همه چی شم...
پیامهای امیر رو دیر به دیر سین میزدم میگفتم زیاد انلاین نمیشم...
همینجوری گذشت و گذشت تا امیر هر چی پیام داد سین نکردم..
دیگه برام ناراحتیش مهم نبود...
به خودم گفتم این هم مثل سینا...
❁ ¦↫ #ࢪمان
هر شب جمعه که دلتنگ زیارت میشوم
میروم در گوشه ای غرق عبادت میشوم
یا سلامی میدهم از بام خانه بر حرم
چون کبوتر راهیه صحن و سرایت میشوم
با دوبال حسرتم پر میكشم تا شهر عشق
تا که مهمان تو و گنبد طلایت میشوم💔:)
#دلتنگ_کربلا