فکر میکردیم چون گرفتاریم
از خدا دوریم
ولی شهدا ثابت کردند
چون از خدا دوریم، گرفتاریم :)
#شهیدبهروزعلویسخا
کوچهشهدا -!'🇵🇸
‹‹قسمتیازدھم🌱›› به سرم زد به امیر بگم نمیخوام گناه کنم. اونم چون مذهبی بود اولش قبول کرد ولی بازم
‹‹قسمتدوازدھم🌱››
بازم دلم نیومد و سین کردم و باز شروع کردیم به چت کردن.
یه چند روز گذشت گفت حس میکنم از هم خسته شدیم
گفتم چطور
گفت نمیدونم حس میکنم یه چند روز چت نکنیم شاید درست بشه.
مجازی به همین سادگیه...
گفتم باشه.
چند روز چت نکردیم.
سینا هم که دیگه کلا بیخیال شده بود و منم دیگه گذاشتمش کنار...💔
یه روز در حال خالی کردن حجم گوشیم بود که فیلمهای مذهبی که از قبل تو گوشیم بود رو دیدم...
چقدر راجعبه امام زمان داشتم...
فیلمهای جدیدم همشون عاشقانه بود...💔
چقدر عوض شده بودم...
با خدا هم درگیر بودم که چرا کمکم نمیکنی...
حالم از خودم به شدت بهم میخورد...
دوست داشتم گوشیمو نابود میکردم چون هر چی بود تو این بیصاحاب بود...
تصمیم گرفتم واقعا بیخیال همه چی بشم...
دیگه برام مهم نبود که کسی ناراحت میشه یا خودم نمیتونم...
زده بودم به سیم اخر...
امیر هم که خودش خواست پیام ندیم...
تازه فهمیدم همه یه مدت خسته میشن تو مجازی از هم...
حتی اگر به ازدواج هم بکشه بدون تعارف ایا حاضری با کسی که مجازی اومد باهات ازدواج کنی؟!
کسی که معلوم نیست تو حقیقی چجوری با کسی باشه...
معلوم نیست چقدر از حرفاش راست باشه...
من تیز بودم ولی ساده بودم...
چندبار سوتی امیر و سینا رو گرفتم...
سوتی کسایی که به حساب خودشون دوستم داشتن... خودشون متوجه سوتیشون نبودن ولی چون من یادم بود حرفاشون رو فهمیدم...
❁ ¦↫ #ࢪمان
کوچهشهدا -!'🇵🇸
‹‹قسمتدوازدھم🌱›› بازم دلم نیومد و سین کردم و باز شروع کردیم به چت کردن. یه چند روز گذشت گفت حس میک
‹‹قسمتسیزدھم🌱››
اخرین بازدید کل پیامرسانهام رو مخفی کردم.
میخواستم همه چی رو تغییر بدم. میخواستم اخرتمو بسازم...
من اخرتو فراموش کرده بودم... شایدم فراموش نکردم. ولی نمیخواستم قبول کنم که قراره بخاطر تک تک گناهام مجازات بشم...
مثل خیلی از شماها که مثل من درگیر شده بودین و درگیر هستین و نمیخوایین قبول کنین.
نمیخوایین قبول کنین که اون دنیا همین کسی که دارین چت میکنین و نامحرمین حاضر نمیشه که گناهای شما رو به دوش بکشه... میگن اون دنیا مادر هم حاضر نمیشه گناهای بچهش رو بگیره.... دیگه اینا که سهلن!
امیر هم هر چی پیام داد که دلم تنگ شده دیگه جواب ندادم...
قید همه چی رو زدم... میخواستم بشم اون نگین پاکی که بودم. نه این نگینی که...💔
گذشت گذشت و باز امیر پیام میداد و من سین نمیکردم. دیگه نداد...
بعد یه مدت شمارشو بلاک کردم... میخواستم خودم باشم و یه نگین جدیده پر تجربه رو بسازم🙂
من درگیر شدم... تویی که داری میخونی درگیر نشو...
من تا تهشو رفتم... فکر نکن اینایی که گفتم اسون بودن... نه!
چهار سال درگیر بودن کم چیزی نیست. خیلی از اتفاقها رو نگفتم تا خلاصه بشه...
من خیلییییی بیشتر از این حرفا تو مجازی گند زده بودم اینا یه جزوش بود...
من واقعا تا تهش رو رفتم...
به عبارتی مثل یه صفحه از کتاب مجازی من بود...
مجازی هیچی تهش نیست...
درگیرش نشو
تو درگیرش نشو
تو دلتو نده
تو اشتباه نکن
تو عوض نشو...
من خسارتهای بدی دیدم... که حتی الان هم قابل جبران نیست...
چیزایی دیدم که فراموش کردنش سخته...
تو اینجوری نکن.
فقط متعلق به همسرت باش...
مجازی روزی تموم میشه...
تو نکن که مثل من پشیمون نشی...
تو داخل مجازی متفاوت باش...🙂
این داستان بر اساس واقعیت بود...!
پایان!
❁ ¦↫ #ࢪمان
کوچهشهدا -!'🇵🇸
‹‹قسمتسیزدھم🌱›› اخرین بازدید کل پیامرسانهام رو مخفی کردم. میخواستم همه چی رو تغییر بدم. میخواست
مجازےهیچۍتھشنیست!
درگیرشنشو
تو،درگیرشنشو
تو،دلتونده
تو،اشتباهنکن
تو،عوضنشو...
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه چی قشنگ میشه اون لحظهی
که حواسم به تو پرت میشه.))
-میگفت..
اگرحتییککلمهدرروایت،
یکحدیثرادرجامعهرواجدهیم؛
بهامامزمانمانخدمتکردهایــموحضرت
مارافراموشنخواهندکرد(:
#استادشجاعی
Hasan Ataei - Elahi Azom Albala (128).mp3
1.72M
برسون دوای دردامونو؛
برسون خدایا آقامونو...
هدایت شده از ◇|جـوانـه🌱|◇
ولی چند ثانیه هم شده این عکسو ببین!
خودمو میگم، واسه اون موقع چی آماده کردی؟