1هراس اصولگرایی.pdf
113.9K
💠هراس اصولگرایی؛ از گمگشتگی تا گمراهی
🔻نقد و انذاری بر جریان اصولگرایی در ایران
✍کیومرث اشتریان
این نوشتار در پی نقد نحوه تفکر اصولگرایی سیاسی در ایران است. اصولگرایی از یک هراس مقدس آغاز می شود؛ هراس از بر باد رفتن ارزش ها. این هراس همچون یک «موج روانی» سبب می شود که همه چیز، در ذهن و ضمیر اصولگرایان، به غلط، امنیتی شود و خطر گذار از گمگشتگی به گمراهی افزون شود. خطاب این مقاله به سران و فعالان اصولگراست تا آنچه را که بنظر می آید خطای سیاسیِ ژورنالیسم شبه امنیتی است به شرح و بیان درآورم. از این رو تصریح می کنم که برخی از تحلیل های روزنامه کیهان یک «پلتفرم ذهنیِ امنیتی» می سازد تا، خواسته یا ناخواسته، آگاه یا ناخودآگاه، سران اصولگرا را، دستگاه های امنیتی را، مردم را و مسئولان را گمراه کند.
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠 عاشورا و اربعین؛ پیوند «حماسه و رؤیا» در آوردگاه واقعیت
تاریخ به «حماسه» زنده است. و آدمی به «رؤیا»های تاریخی خویش. این دو مفهوم ما را در حیات معنا میدهند و پیش میبرند. آدمی بدون رؤیا هیچ است و تاریخ بدون حماسههایش تاریخ نیست و مشتی «رویداد» است. هر رویدادی هم «حماسه» نیست. آدمیان بدون رویداد دوام میآورند ولی بدون حماسه بیمعناترین لحظات خویش را سپری میکنند. «عاشورا» اوج حماسهایست که تاریخ به خود دیده. و انسان «تجربه» کرده. اما حماسه چیست؟ حماسه وضع صفآرایی و رویارویی مطلقِ خیر و شر است. مطلق. کدام شرّ بالاتر از یزید و کدام خیر مطلقتر از حسین (ع)؟ کدام حماسه اینچنین در تاریخ جاری شده و کدام حماسه سالانه خود را بر جهانیان عرضه کرده؟ اجتماع جهانی اربعین امتداد اصیلِ حماسهٔ «عاشورا»ست. پس حتماً حماسه است. حماسهای در دلِ روزگاری که بر ما میگذرد. حماسهای که در بطن آوردگاههای باطل جهان، ما را مجدداً به «آوردگاه کربلا» فرامیخواند. این فراخوانِ یک حماسه است. همهی جهانیان در قبال این فراخوان مسئولاند. بهراستی که حماسهٔ سالانه اربعین آدمیان را به چه فرامیخواند؟ به کدامین رؤیا؟ و کدامین لحظه؟
باید باور کنیم ما شرکتکنندگان «عادی» این حماسه نیستیم. ما پیادهروان «معمولی» اربعین نیستیم. ما مخاطبان این حماسهٔ جاری در تاریخیم. فراخوان عاشورا سالانه ما را به حضور میطلبد و ما باید پاسخی داشته باشیم. این پاسخ همان «رؤیای» ماست که مدتهاست از آن غافلیم. سالانه انتظارِ چیزی را میکشیم که خود را در قبالِ آن مسئول نمیدانیم. ما درون حماسه عاشورائیم و باید رؤیای این حماسه را با «حماسهٔ اربعین» محقق کنیم. قصدِ این نوشته شعارپردازی نیست. حماسهٔ بینالمللی اربعین اگر نتواند به «پیادهروی عظیم مقاومت» بدل شود، به حماسهٔ عاشورا وفادار نمیماند! پیادهروی، صبح اربعین نباید تمام که باید «آغاز» گردد. به سوی غرب. مرز عراق و اردن. بعد از زرقا و امان و مرز اصلی فلسطین. مسجدالأقصی. قبةالصخرة. تا انتهای مرزهای قدس شریف. مسیرِ کویر نجف تا کربلا گام اول حماسهٔ عاشورایی اربعین حسین (علیهالسلام) است. چرا گام بعدی آن عزیمت پیادهگان از عتبهٔ حسینی تا دروازهٔ شرقی بیتالمقدس نباشد؟! چرا جادههای پیادهروی تا کرانهٔ باختری رود اردن ادامه نداشته باشد؟! چرا سید علی خامنهای نمازِ شکرِ «پیروزی مقاومت» را در قدس شریف نخواند؟! چرا انضمام جغرافیایی مقاومت به نقطهٔ انتهایی خویش نرسد؟! و مگر رؤیایی غیر از اینها وجود دارد؟
پیوند حماسه و رؤیا یک «مسئولیت سیاسی» است. اینکه بارِ کدام حماسه را به کدامین رؤیا پیوند میزنی و برای تحقق آن چه «مبارزه»ای میکنی؟ اینکه میجنگی تا کدام حماسه را به سرانجام برسانی؟ و چه امتدادی در آن ایجاد کنی؟ و تو خود معنای کدام حماسهای؟ آدمی بدون حماسه و رؤیا «هیچ» است. هیچ! سراسر بذلهگویی و روزمرگی و بلاهت است. در «جمهوری اسلامی» که من میشناسم «مدیریت» رؤیای هیچ حماسهای نیست و به هیچ یک از وجوه آن نباید دلبست. ولی اجتماعاتی چون اربعین حسینی، تشییع سردار شهیدمان و شهدای غواص عین حماسه است. آرمان علیوردی حماسه است. روح الله عجمیان و مادرش و خواهرش حماسهٔ قرناند. نابودی رژیم صهیونسیتی یک رؤیای واقعی است. محسن حججی حماسه است. آزادی قدس شریف هم. بسط محور مقاومت به سراسر جهان و مسلح کردن کرانه باختری یک رؤیای عظیم است. قاسم سلیمانی حماسه است. رفع تبعیض و محرومیت از شرق کشور یک رؤیاست. متشکل کردن مستضعفین ایران و جهان هم. رفع بیخانمانی از مردمانمان یک رؤیاست. قانون اساسی جمهوری اسلامی یک حماسه و تحققش عین رؤیاست. سید علی خامنهای پیوند حماسهآفرینی و رؤیای تاریخی انسان ایرانی است. ما درون حماسهها و رؤیاهای تاریخ نفس میکشیم و زندگی میگذرانیم. غفلت از رؤیا و حماسه چیزی جز «مرگ» نیست. اسرائیل شرِّ مطلق اکنون جهان است و مقاومت حزبالله خیرِ مطلق در برابرش؛ این صفآرایی عین حماسه است و انتظار رؤیاهایی را میکشد که با اجتماع عظیم اربعین، «مقاومت جهانی» را بسط دهند تا قدس را آزاد کنند. چه رؤیایی واقعیتر از این؟ و چه حماسهای؟
✍امین حیدرلو
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠چه کربلا نرفتهها، که کربلایی شدن...
شهید محسن خیلی دوست داشتن کربلا برن، ولی بخاطر محدودیتهای امنیتی که داشت نمیتونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود.
یک بار به حاج قاسم سلیمانی گفته بود امکانش هست، اینقدر تو عراق نفوذ داری، من تا حالا حرم امام حسین(ع) نرفتم یه بار برم و بیام؛
حاج قاسم بهش گفته بود: محال نیست، اما من موافق نیستم.
چون اگر من شهيد بشم جایگزین دارم، ولی تو معادل نداری، هیچ کسی نیست که جاتو پر کنه!
✍برگرفته از روایت حاج حسین کاجی از شهید فخری زاده
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠اربعین؛ فناوری پیشرفت عراق
عراق در ابتدای دوره سازندگی خود قرار دارد. این کشور هرچند به اندازه ما کارخانه و بزرگراه و سد و پل ندارد، اما یک فناوری اجتماعی خارقالعاده در دسترس دارد که میتواند همان را زیربنای سازندگی خود قرار دهد: مردمیشدن اداره امور!
اگر این حجم از زائر (به اصطلاح گردشگر) میخواست در یک بازه زمانی کم و در یک جغرافیای محدود، در هر کشور توسعهیافتهای وارد شود، صدها میلیاردها دلار سرمایهگذاری و هزاران هتل و شرکت مدیریت تور لازم داشت.
اما این حماسه جهانی را مردم عراق با همان چادرها و موکبهای دستساز خودشان دارند به بهترین نحو انجام میدهند. این پیشرفت نیست؟!
اگر این مهندسی خودبنیاد عظیم مردمی که در عرصه دینی تجربه شده، به عرصههای اجتماعی دیگر و بویژه سازندگی سرریز کند، فتحالفتوح تشیع رخ خواهد داد.
عراق باید پیشرفت خود را از همین زیربنای محقق بدست بگیرد؛ و مبادا این سازه اجتماعی ناب را با سازه بتنی(!) سازمانهای دیوانسالار و شرکتهای رانتمدار جابجا کند.
سازه اجتماعی اربعین، برخاسته از هرچه باشد، چه عشیره چه هیئات و چه مواکب، قابلیت تعمیم و تعمیق و تسری به سایر امور اجتماعی که نیازمند تحقق فرمول *همهباهم* هست را دارد.
فناوری اربعین، بسیط نخواهد ماند؛ و همچون ذات هر فناوری، چرخه رشد خود را طی خواهد کرد. و بیش از پیش، شاهد نوآوریهای پیاپی، چه تدریجی و چه رادیکال، چه از میدان و چه از ستاد، خواهیم بود.
نقش ایران و ایرانیها در مواجهه مدبرانه با این فناوری اجتماعی نوظهور، نیز حساس و ویژه است که بعدا خواهم پرداخت.
✍ روح الله ایزدخواه
@Kolbe_Andishe_Farhang
کلبه اندیشه و فرهنگ
💠اربعین؛ فناوری پیشرفت عراق عراق در ابتدای دوره سازندگی خود قرار دارد. این کشور هرچند به اندازه ما
💠توهم دلگرم کننده
منطق حسینی (ع) تنها در محدوده ای کار می کند که تکلیفی حسینی (ع) برپاست. بنابراین، تسری به قول این برادر خوش قلب «سازه اجتماعی اربعین» به سایر امور اجتماعی ممکن نیست. کشتی نجات حسین (ع) با هیچ یک از ائمه (ع) هم قابل مقایسه نیست چه رسد به کشتی توسعه فلان فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد و سند چشم انداز بهمان نماینده پارلمان انگلستان و تجویز ساده لوحانه مهندس شریفی برای امر اجتماعی. به همین منوال، زائر اربعین حسینی (ع) که همپای زینب کبری (س) قدم برمی دارد تا خود را به مرثیه خوانی صدیقه طاهره (س) برساند با هیچ گردشگر و توریستی قابل قیاس نیست. این چیزی است که بزرگ عشیره و سینه زن هیئت و خادم موکب بهسهولت می فهمد. حالا این عزیز خوش قلب می خواهد برای تحقق سازندگی به سراغ منطق اربعین برود؛ قرار است برای مشارکت کنندگان در امر سازندگی عراق نوین روضه بخواند و حاجات شان را برآورد، می خواهد فدائیان راه سازندگی را همسنگ خونخواهان حسین (ع) قرار دهد... این توهم دلگرم کننده اگر ممکن هم باشد به صلاح اربعین و اربعینی ها نیست، بلکه چنانچه روضه سازندگی بخوانیم و توسعه گردشگری رخ ندهد، وعده شفا بدهیم و آلودگی هوا خفه مان کند، ساده لوحان گمان می کنند اصل اربعین هم دروغی بیش نبود و این چنین طرح مزبور سبب فساد خواهد شد یا لااقل گفتنش اندازه هر دهانی نیست. شاید به همین دلیل خمینی (ره) که رفت جهاد سازندگی و کمیته هم دوام نیاوردند و رفتند.
این جمله آخر البته نیازمند توضیح دو نکته است:
۱- واقعیت این است که امکانات و مقدورات رهبر بنیانگذار با رهبر دوره تثبیت متفاوت است. رهبر بنیانگذار چه پیامبر اکرم (ص) باشد چه امام خمینی (ره) امکانات و مقدوراتی انحصاری دارد؛ او به اعتبار باری از مشکلات و سختیها که (شخصاً و در دورهای که تصوری از منافع دنیایی نبود) بر دوش کشیده است و ارتباطی که با حقیقت عالم دارد نیرویی به دست میآورد که در دیگران و از جمله جانشینانش نیست.
۲- منطق و عقلانیت دوره بنیانگذار در دوره تثبیت دچار آسیب و اغتشاش میشود. مثلاً پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) دوباره منطق قبیلهگرایی بازگشت و در کنار منطق تقوا در عرصه اجتماعی نقشآفرین شد. پس از خمینی کبیر (ره) هم منطق توسعه بازگشت و دوشادوش منطق جهاد و مقاومت قرار گرفت (حالا این که توسط چه کسی یا کسانی بماند).
بنابراین، ما هنوز نمیدانیم وقتی میگوییم مردمیسازی درصدد حاکم کردن چه منطقی بر جامعه هستیم. به عنوان مثال، مشارکت مردم در دفاع مقدس (با انگیزه معنوی) با مشارکت خیرین مدرسهساز (با انگیزه فرامادی) با مردمیسازی اقتصاد (با انگیزه مادی) ذاتاً متفاوت است.
از قضا مسئولان جمهوری اسلامی درباره هر سه نوع سخن میگویند و در همه دولتها خصوصیسازی به مثابه یک سیاست راهبردی مورد نظر قرار دارد.
البته مردمیسازی به همین موارد محدود نمیشود و مثلاً حمایت از شکلگیری vodها، ngoها، استارتاپها، گروههای جهادی، احزاب سیاسی و... را هم میتوان با برخی توجیهات به عنوان صورتهایی از مردمیسازی با منطقهای گوناگون قلمداد کرد.
✍اسماعیل نوده فراهانی
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠مأموریتِ پسااربعین
#اربعین را باید مبدأ حرکت اصلی تلقی کرد و نه خط پایان. این موج نباید در کربلا فرونشیند و آرام گیرد.
نباید بگذاریم انرژی متراکمِ حاصل از مجمعِ کربلا، به سرنوشتِ حج دچار شود.
لشکر عظیم اربعین، اکنون چه مأموریتی دارد؟
کجا باید برود؟ چه باید بگوید؟ چه باید بکند؟
اتمامِ عملیات اربعین، گذر از مرز و ورود به کشور است؟ و نصب بنرهای «بازگشت عارفانهٔ کربلایی... از زیارت عتبات را تبریک میگوییم»؟
برای پسااربعین چه تدارکی داریم؟
مصائب امت اسلامی را همین لشکر باید چاره کند.
مسائل ملتِ خودمان را نیز.
اربعینیها بیآنکه گَردِ راه از خود بتکانند؛ باید بیدرنگ و با همان اندوختهٔ کربلایی، بروند سرِوقتِ #انقلاب_فروشان و #مردم_خواران و بزنند توی دهانِ آنها.
اربعین میتواند ما را نجات دهد. به شرط اینکه #عاشورا را فراموش نکنیم. و جمل را و صفین را و نهروان را.
✍روحالله رشیدی
@Kolbe_Andishe_Farhang
ویژه نامه آرمان یک طریق.pdf
17.35M
💠آرمانِ یک طریق؛ نشانیِ مسیری در امتداد راه حسین(ع)
✍ویژهنامه تبیینی تحلیلی اربعین حسینی
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠غربال يا آهن ربا
🔻نیم نگاهي به نظريه سکولاريستي “جذب” و جایگزین آرمانگرايانه اش
بخش اول
۱. استراتژي رسانههای ایران در تعامل با رسانههاي جهاني خصوصا در بخش فرهنگي استراتژي غربال است. در اين استراتژي با مشخص کردن چند معيار سلبي ميتوان هر آنچه که اتمسفر رسانهاي غرب توليد ميکند از غربال عبور داده و در فضاي ذهن و دل عامه جامعه ايراني جاري نمود.
۲. استراتژي غربال موجب شده است که حجم وسيعي از آنتن صدا و سيما و محتوای مطبوعات را اخبار و برنامههاي ورزشي اشغال کند. در اخذ و انعکاس برنامههاي ورزشي نيز هيچ معياري جز ورزش (آن گونه که در فرهنگ مدرن غرب تعريف شده) لحاظ نميشود و دقيقا آنچه که رسانههاي سرمايهداري جهاني اراده ميکنند و هر آنچه که آنها ميپسندند در آينه رسانه جلوه ميکند.
۳.جالب اينجاست که مديران و کارشناسان این رسانهها ادعا ميکنند اخباري مثل مساوي کردن تاتنهام و چارلتون يا درگيري دروازهبان مسينا با مربي اين تيم يا ... به خاطر تقاضاي مردم براي اينگونه اخبار منتشر ميشود و رسانه صرفا رافع اين نياز است و نه ايجادکننده آن.
۴. در اين مجال به دنبال نقد تفصيلي رويکرد رسانه ملي به مقوله ورزش نيستيم که خود بحثي جداگانه و مفصل را ميطلبد. اما اجمالا اشاره ميکنيم که استراتژي غربال که ميتوانست به عنوان يکي از راهبردهاي مکمل و فرعي در تامين برنامه هاي صدا و سيما مورد استفاده قرار گيرد امروز به اصلي ترين راهبرد سازمان تبديل شده است و ورودي هاي رسانه ملي را چه از داخل و چه از خارج مديريت ميکند.
۵. دليل عمده غلبه چنين راهبردي در سازمان صدا و سيما و دیگر رسانهها را ميتوان در بيآرماني و محافظهکاري مديران ارشد و مياني آنها جستجو کرد. در رويکردهاي غيرآرمانگرايانه، وضع مطلوب صرفا تعريفي در محدوده موقعيت فردي و شغلي مديران دارد.
استراتژي آهن ربا هنگاميميتواند در تحول محتوايي و شکلي رسانه ملي به کار آيد که آرمانگرايي اصالت و اعتبار جدي در سياست گذاري سازمان پيداکند. مديران آرمانگرا و انقلابي که خود را از پاسخ گويي به باندها و مراکز زر و زور و تزوير رها کرده اند چون عميقا و با تمام وجود به دنبال تحقق آرمانها هستند فضاي رسانه اي جهاني و داخلي را نه با رويکرد غربال (که يک رويکرد محافظه کارانه و غيرانقلابي است) بلکه با رويکرد آهن ربا رصد ميکنند. و چون حساسيت خود را نسبت به معروف ومنکر از دست نداده و در و خزف را ازهم باز ميشناسند از کوچکترين امکان بالقوه يا بالفعل رسانه اي که جهت گيري آرماني دارد عبور نميکنند. هرچه آهن ربا قوي تر و دغدغه هاي آرماني مديريت رسانه بالاتر باشد در شناسايي و جذب عناصر ،مضامين، مراکز و قوالب پراکنده و منتشر در سطح جهاني و داخلي موفق تر عمل خواهد کرد. راهبرد آهن ربا برخلاف راهبرد غربال يک راهبرد فعال است به اين معنا که منتظر نميشود تا کانالهاي از پيش تعيين شده صرفاً با غربالیزاسیون ورودي هاي رسانه را شکل دهند.
۶. "غربال"ها براثر فشار حجم وروديهاي رسانههاي "هل من مزيد" گو سوراخهايشان گشاد و گشادتر ميشود و مرحله به مرحله از غرباليت! خود هم دورتر ميشوند.
۷.البته در صدا و سيما بخشهاي اداري مختلفي متصدي رصد فضاي رسانه اي جهان هستند اما از آنجا که مديريت صدا و سيما تحت تاثير محافظه کاران و نه آرمان گراهاست عمده اين رصد متوجه تهديدهاست. در صدا و سيما بولتن هايي روزانه تهيه ميشود که در آن دشمنان رسانه اي جمهوري اسلاميرصد شده و کوچکترين خبرها، گزارشها و گفتگوهايشان دراين بولتن ها جمع آوري ميشود و دراختيار مديران محافظه کار صدا و سيما قرار ميگيرد تا به انفعال آنها دامن زده و از اندیشیدن شان به آرمانها و اهداف ایجابی انقلاب اسلامی دور کند اما فرق عمده محافظه کارها و آرمانگراها در نگاه به پیرامون آن است که گروه اول به تهدیدها حساس ترند و گروه دوم به فرصتها . محافظه کارها چون آرمانی پیش رو ندارند حداکثر به حفظ وضع موجود یا مقابله با خطرها می اندیشند. اما آرمانگراها که در اندیشه رشد و پیش رفتن به سوی وضع موعودند سعي ميکنند هر امکان و فرصتی را برای تحول مثبت و تمهید تحقق وضع آرمانی ؛درست و به موقع ببینند و به فعلیت در آورند.
✍وحید جلیلی، مجله راه شماره ۴۷، تیر۱۳۸۹
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠غربال يا آهن ربا
🔻نیم نگاهي به نظريه سکولاريستي “جذب” و جایگزین آرمانگرايانه اش
بخش دوم
۸.تفاوت عمده دیگر محافظه کارها و آرمانگراها در این است که آرمانگراها چون به آرمانهای بلند دل بسته اند هر گامی به سمت وضع موعود را موفقیتی شیرین می دانند؛ چون رسیدن به مقصد منوط به پیمودن راهی دراز است هر گامی در این مسیر موضوعیت دارد .هر گام هم مجردا دارای ارزش و موضوعیت است و هم از آنجا که مقدمه گام بعدی است دارای ارزشی مضاعف می شود به این ترتیب آرمان گرایی و واقع گرایی متلازم اند. اما محافظه کارها برای تلطیف ملال محافظه کاری نیازمند نوعی آرمانگرایی تخیلی و فریب کارانه هستند که در حوزه رسانه به شکل آرمانگرايی مناسبتی تجلی می کند. آنها در عمل گامی برای برهم زدن وضع موجود و پیش رفتن به سمت وضع موعود بر نمی دارند و با حاکم کردن استراتژی غربال کرختی، دنیا زدگی، دم غنیمتی و تنبلي را دامن می زنند و از سوی دیگرچون روزی خوران خوان دین و یا بر نشستگان منبر مذهب هستند نوعی آرمانگرایی مناسبتی و مناسکی را پاس می دارند که ناکجاآبادی تخیلی را ترسیم می کند. اگر تقسیم بندی کلاسیک کارکردهای رسانه به آموزش، تبلیغ، اطلاع رسانی و سرگرمی را قبول کنیم آرمانگرایی محافظه کارانه شبه دینی را می توان در کارکرد چهارم یعنی سرگرمی ارزیابی کرد. که مشابهتی تام به وضعیت دین در رسانه های نظام های سکولار و لائیک از استرالیا و کانادا گرفته تا عربستان و ترکیه دارند.
اسلام انقلابی که به تعبیر صریح حضرت امام(ره) مبنای انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن است؛ اسلام مطلوب مدیریت محافظه کار نمی تواند باشد. در گفتمان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی در افتادن با آمریکا و دیگر مستکبران عالم امتداد آرمانخواهی و ظلم ستیزی و عدالت گستری در فضای جهانی، منطقهای و ملی است و این گونه نیست که اگر امریکایی وجود نداشته باشد انقلاب به بن بست برسد بلکه آنقدر اهداف و آرمانهای ایجابی پیش رو هست که حتی لحظهای نیز آرمانگرایان از تلاش و دغدغه باز نایستند. امریکا مانعی در برابر آرمانخواهی است و به تبع آرمانخواهی استکبار ستیزی واجب میشود. اما در نگاه وارونه محافظه کاران که چالش ایران و امریکا را صرفا یک نبرد قدرت می بینند ؛عدالت خواهی و آرمانگرایی ارزشی تبعی و دست دوم دارد. یعنی چون امریکا می تواند از نارضایتی داخلی برای تهدید نظام سوء استفاده کند باید یک جریان رقیق عدالتخواهی نیز در فضای رسانه کشور وجود داشته باشد تا بتوان از آن برای کنترل افکار عمومی و امید بخشی موقتی استفاده کرد.
این عدالت خواهی البته کاملا تعریف شده و در چارچوب و بلکه چهل چوب است و خود اصالتی ندارد چراکه عدالت اصلی قرار است با ظهور منجی جهانی محقق شود و برافراشتن هر پرچمی تا پیش از ظهور باطل است. تا رسیدن به نقطه ظهور مهمترین وظیفه نگه داشتن پوسته دین و حفظ دین حداقلی است. در دین حداقلی نه فلسفه نبوت “لیقوم الناس بالقسط” است و نه فلسفه امامت “الا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم”.
✍وحید جلیلی، مجله راه شماره ۴۷، تیر۱۳۸۹
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠غربال يا آهن ربا
🔻نیم نگاهي به نظريه سکولاريستي “جذب” و جایگزین آرمانگرايانه اش
بخش سوم
۹.در این دین نه “من بات شبعان و اخوه جائع فلیس بمسلم” معنی دارد و نه “العدل حیات الاحکام” که اگر اینگونه بود اطلاع رسانی دقیق و لحظه به لحظه از نتایج مسابقه آخن و شالکه ضریبی چند برابر ضرورتهای رسانه ای انقلاب پیدا نمی کرد. آنچه که امروز در رسانه ملی و بسیاری دیگر از رسانههای دولتی و غیردولتی می بینیم تحت عنوان نظریه جذب توجیه می شود. مدیران رسانه می گویند “ابتدا باید جذب کرد و سپس پیام داد. رسانهای که مخاطب نداشته باشد هرچقدر هم شعار و پیام بدهد تاثیری در جامعه نخواهد داشت.” این نظریه که هم اکنون محوری ترین اصل رسانه ای صدا وسیما محسوب می شود خود مبتنی بر پیش فرض ناگفته ای است که هیچ گاه مفاد آن به چالش طلبیده نمی شود. دراین رویکرد دین ذاتا جذابیتی ندارد و بلکه دافعه نیز دارد. آنچه جذابیت دارد تقلید شوهای ترکیه، پمپاژ فیلمهای هالیوودی، اطلاع رسانی لحظه به لحظه از سری A ایتالیا و نمایش تجمل و رفاه طبقه متمکن و آگهی های تبلیغاتی شرکتهای چند ملیتی است. مدیران متدین رسانه باید تلاش کنند که به جایی از این شب تیره بیاویزند قبای ژنده پیامهای دینی را تا مگر به تبع جذابیت آگهیهای سامسونگ و بازارهای کیش؛ دین نیز به خانه های هفتاد میلیون ایرانی راهی بیابد!
۱۰.نظریه سکولاریستی “جذب” در قیافه ای حق به جانب و در پوشش حمایت از دین آنچنان ظریف و دقیق دین را از رسانه کنار می گذارد که بسیاری از منتقدان را نیز در هیاهوی نقدهای شبه فنی و شبه ایدئولوژیک گم می کند .این در حالی است که نقد آرمانخواهانه رسانه در عین ایدئولوژیک بودن فنی ترین و حرفه ای ترین نقدها نیز هست. در این رویکرد تا رادیو و تلوزیون که قرار است صدا و سیمای جمهوری اسلامی باشد دین انقلاب اسلامی را به رسمیت نشناسد و مخالفان و معاندان انجمن حجتیه ای، تود ه ای ، لیبرال و فرصت طلب آن را از خود دور نکند به جذابیت رسانه ای بالایی نیز دست پیدا نخواهد کرد.
۱۱.نظريه جذب در حقيقت نظريه “انجذاب” و استحاله است.
علمداران و پيشقراولان نظريه جذب بهترين و جذاب ترين بخش دين را “مباحات” ميدانند.رسانه در اين رويکرد بايد در مباح ها و منطقهالفراغ تعريف شود. آنها اگر چه دم از اين ميزنند که براي نجات دين از دست نگاه هاي سلبي و نفي و نهي و رد به ميدان آمده اند اما خود مهم ترين چيزي که از دين ميشناسند “نبايد” هاست و نه “بايد” ها.
آنها پيشنهاد ميکنند که براي فاصله گرفتن از محرمات بهترين راه غرق کردن مخاطب در مباحات است.
اين در حالي است که همين شيوه به اعلي درجه مورد استفاده کساني قرار ميگيرد که در جستجوي مفري از “بايد” هاي مسئوليت آور دين هستند.
مهم ترين درگيري متحجرين با امام و انقلاب اسلاميدر اين بود که دين منهاي مسئوليتشان را با چالش روبرو کرده بود.
ديني که در آن نميشد از واجبات اجتماعي و سیاسی به مستحبات و مباحات فردي فرار کرد و بالاتر اينکه حتي واجبات را نميشد بهانه اي براي ترک “ اوجب” ساخت.
وقتي “ ولي” که اولویتها را مشخص میکند علم “هل من ناصر” ميافراشت “چه به شراب نشسته باشي چه به نماز ايستاده باشي”.
۱۲.”نظريه جذب “ با نفي بديهي ترين اصول تشيع آغاز ميشود.انسان کامل امام “دين کامل” و حافظ مجموعه دين است و حفظ مجموعه در گرو حفظ نسبت اجزائ مجموعه با هم است وبدون “ولي” که اولويت ها را و نسبت ها را و اهم ومهم ها را مشخص ميکند ؛دين کشکولي است در دست متحجرين و سکولارها براي فرار از اولويت ها و مسئوليتها و دينداري چيزي نيست جز وقت گذراني و فرصت سوزي و مسئوليت گريزي در گلگشت مباحات و مستحبات.
۱۳.اگرچه صداوسيما به سبب ويترين عريض و طويل شبانه روزي و ديوار کوتاهش بيش از ديگران در اين نقد عيب هاي خود را هديه گرفته است!اما ماجراي سکولاريسم و نظريه جذب و غربال و آهن ربا گسترده تر از آن است
که دامن ديگر دستگاههاي فرهنگي و رسانه اي حتي خود ما که مدعي نقد آن هستيم را نگرفته باشد.
۱۴. راهبرد آهن ربا نيز مبتني بر نظريه جذب است. با اين تفاوت که "جذب" در اين نگاه جذب کردن است نه جذب شدن به بهانه جذب کردن!مغناطيس ارمان گرايي امروز در فضاي رسانهاي ايران توسط محافظهکاران غربال بدست پارازيته شده است. اما اين جدال؛ با ظهور و رشد رويشهاي نسل جديد آرمانگرايي واقعگرايانه که لااقل به اندازه رفع تهديدها به شناسايي و بهرهگيري از فرصت های ملي و منطقهاي وجهاني انقلاب اسلامي مردم ايران مي انديشند، فرجامي مبارک خواهد داشت.
✍وحید جلیلی، مجله راه شماره ۴۷، تیر۱۳۸۹
@Kolbe_Andishe_Farhang
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠وقتی پاسخ نداشته باشيم، اجازه پرسش نمی دهيم!
🎥گفتاری تأمل برانگیز از محمدرضا زائری
#بازنشر
@Kolbe_Andishe_Farhang
💠چاپلوسی در سازمان!
در محیطی که چاپلوسی وجود دارد، کارمندان غیرچاپلوس درگیر حس عدم امنیت در محل کار میشوند. آنها نگران این میشوند که نکند چاپلوسی افراد دیگر، آنها را در رقابت کاری عقب بیندازد. این حس منفی و نگرانی دائمی، حتما در راندمان کاری اثر منفی میگذارد.
برخی پژوهشها نشان میدهند میزان رضایت شغلی کارمندانی که "همکاران چاپلوس" دارند، بسته به شرایط از ۱۵ تا ۳۵ درصد پایینتر از دیگران است و بههمین میزان، بهرهوریشان پایینتر و احتمال استعفایشان بیشتر است.
هر کارمندی درصدد پیشرفت است. اگر افراد ببینند که دیگران بر اثر چاپلوسی پیشرفت میکنند و پاداش دریافت میکنند، در طول زمان به این روند خواهند پیوست و خلاقیت را کنار خواهند گذاشت. سازمان بیخلاقیت نیز موجودی محکوم به شکست خواهد بود.
فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی میگوید: هر جا چاپلوسی گسترش بیابد، کمتر میتوان در آنجا اندیشههای بلند یافت، زیرا چاپلوسی به شدت واگیر است.
چاپلوسی، نقطه مقابل "جرأت" است. اگر فرهنگ یک سازمان، چاپلوسمحور باشد، جرأت از آن حذف میشود. یکی از پیامدهای حذف جرأت نیز، حذف نقد درونسازمانی است. نقد درونسازمانی، ساز و کاری است که در آن، اعضای یک سازمان خود را بخشی از بدنه مجموعه میدانند و هرگونه اشکالی را گزارش و نقد میکنند و اگر بتوانند راهکار هم میدهند. این ساز وکار را میتوان با سیستم دفاعی بدن مشابه دانست که مراقب ناکاستیها و میکروبهای بدن است و با آنها مقابله میکند.
مدیران وقتی مورد چاپلوسی قرار میگیرند در واقع در حال قربانیشدن هستند چرا که خود را از موهبتی به نام "نقد شدن" و "پیبردن به خطاها" محروم میکنند. نیچه در این باره میگوید: "بهزحمت میتوان در جاییکه همه چاپلوسی یک فرد را میکنند، جز در وصف بزرگی او سخنی گفت و برخلاف مسیر آب شنا کرد."
مدیری که عادت میکند مدام تملق بشنود، اگر با کارمندی منتقد مواجه شود که نقدی واقعی درباره سازمان دارد، احتمالا او را بیادب و گستاخ خواهد دانست. مدیر تملقپذیر، بیآنکه بداند، سازمان را بهسمت سقوط هدایت میکند.
@Kolbe_Andishe_Farhang