eitaa logo
کلبه اندیشه و فرهنگ
551 دنبال‌کننده
240 عکس
785 ویدیو
153 فایل
تاملات و یادداشت های تحلیلی در حوزه فرهنگ، سیاست و حکمرانی @Kolbe_Andishe_Farhang ارتباط باما @mohsenmohammadi63
مشاهده در ایتا
دانلود
💠تحجر جاده صاف کن غرب زدگی جوانان امام خمینی استفاده از فضای آزاد کشور پس از انقلاب توسط جوانان و بیان اندیشه های شان را خوش بینانه تحلیل و بخاطر تپیدن دل آنها برای اسلام می شمارد و از انگ زنی به آنها (التقاطی و منحرف خواندن) منع می کند. تصحیح انحرافات احتمالی آنها باید توسط روحانیت با الفت و پدری کردن و دوری از پرخاشگری و کنار زدن آنها باشد. حتی اگر قبول نکردند، هم مایوس نشوند و از خطاها و اشتباهات کوچک آنها بگذرند. یکبار یکی از فقهای شورای نگهبان یکی از همین جوانان را کمونیست خواند، امام نه برای او، بلکه برای کل شورای نگهبان نامه زد و این کار را مغایر شأن شورای نگهبان خواند و از منبری پرخاشگوی شدن آقایان حذر داد.۱ https://t.me/ghanbrian_rasane/31 امام رعایت نکردن این تذکر از سوی علماء و روحانیون را موجب اتفاقی بدتر از التقاط می داند: افتادن در دام لیبرالها و ملی گراها و یا چپ و منافقین! اگر درصدی از جوانان مان به دام غربزدگی افتادند حق نداریم بپرسیم سهم پرخاشگری برخی روحانیون تریبون دار و مناصب خاص در کنار زدن و انگ زدن چقدر است؟! وقتی رسانه های معاند برخی تعابیر ناسزا و غیر دقیق را ضریب داده از برخی علماء، منبری پرخاشگوی به جامعه معرفی کرده و شکاف با جوانان را می افزاید؛ آیا نباید تذکرات (حتی از متعلقین به بیت رهبری) در تصحیح رویه ها اثر کند؟! ۱.https://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh-imam-khomeini/vol/21/page/612 ✍محسن قنبریان @Kolbe_Andishe_Farhang
💠تخصص یک وزیر بخش۲ سوم- تخصص سیاسی: منظور من از تخصص سیاسی، داشتن مدرک دکترای علوم سیاسی یا سیاست گذاری عمومی نیست؛ بلکه مقصود این است که مدیریت در بخش دولتی در واقع اعمال قدرت سیاسی در محیطی پر از تزاحم منافع است. سیاست اساسا دانش قدرت، اعمال قدرت و نفوذ و اداره است. عرصه دولت و درون آن عرصه ای است که قدرت های گوناگون اجتماعی در آن به تجلی می رسند. توان ایجاد تفاهم، اجماع سازی، کسب رضایت نسبی، متقاعد سازی فردی و اجتماعی، هماهنگ سازی قدرت ها و شکل دهی اراده سیاسی، از مهم ترین کارکردهای دولت هاست که از سوی سیاست مداران حرفه ای محقق می شود. درواقع اصلی ترین مشخصه های کارآمدی یک دولت، توان آن در شکل دهی و شکل گیری اراده سیاسی است. در غیراین صورت، نیروهای متکثر درون دولت و حکومت که به واگرایی گرایش دارند، دولت را به اضمحلال می کشانند. «تخصص سیاسی» یک فن و هنر است که متاسفانه به دلیل نبود دانش و خودآگاهی کافی نسبت به آن، بسیاری را دچار انحراف و اعوجاج کرده است. متاسفانه برخی، سیاست ورزی یک وزیر را به منزله توان فریبکاری، باج دهی به این وآن، نفاق، چندچهرگی و... گرفته اند. یکی از مشکلات که به ویژه در دو دهه اخیر جامعه ایران بروز بیشتری یافته است، این است که سیاست ورزی را با فریبکاری، دریدگی، دغل بازی و ناجوانمردی، یکسان تلقی کرده و این، تبدیل به الگوی فعالیت سیاسی برخی جوانان شده است. فراموش نکنیم صداقت بهترین سیاست است و سیاست ورزی، توانایی ها و مهارت های حرفه ای خود را می طلبد. نتیجه سخن آنکه، اولا، ضروری است یک وزیر توان استفاده از نظریه و مدل در حوزه زیرمجموعه خویش را داشته باشد؛ البته این به آن معنا نیست که وزیر نظریه پرداز دانش مدیریت یا سیاست گذاری باشد. ثانیا، یک وزیر باید همان گونه که منابع مالی و اداری را مدیریت می کند، باید بتواند دانش سازمانی و غیرسازمانی را نیز برای تحقق مقاصد سیاستی مدیریت کند. و ثالثا، یک وزیر باید کفایت لازم را برای ایجاد اجماع سیاسی داشته باشد. البته فهرست این تخصص ها به این سه موضوع محدود نمی شود. جامعه سیاسی نیازمند بحث و گفت وگو در این باره است. ✍کیومرث اشتریان @Kolbe_Andishe_Farhang
💠چرا حسین (ع) نیست؟ دیشب یکی از دوستان دست اندر‌کار و مشاور یکی از معروف‌ترین هیئت‌های تهران دأشت در مورد پروداکشن فلان مجموعه عزاداری صحبت می‌کرد. از حدود صد نور تخصصی و یک‌ماه تست نورپردازی، سی دوربین ثابت و چند کواد کوپر، ده‌ها سیستم صوتی به هم‌ پيوند خورده و ده‌ها ویدئو وال و بزرگترین استیج طراحی شده توسط فلان نهاد برای این هیئت و حدود صد میلیارد تومان فقط هزینه پروداکشن سخت افزاری برای ده شب هیئت داری و ... گفت و گفت و من مات و مبهوت مانده بودم! اول در فکر اینهمه عزادار که به یک میلیون تومان این هزینه‌ها هم محتاج هستند و شاید خیلی‌های شان حاضر باشند سفره یومیه‌شان خالی باشد اما مجلس امام حسین رونق داشته باشد (یکی‌اش خودم) بعد اما با خودم گفتم اینهمه لاکچری‌بازی چه تناسبی با روح بلند آن امام و اهداف بزرگ‌ آن قیام و حزن خرابه‌ی شام و نداری و صبر زینبی خاندان اهل بیت دارد؟ و مگر نه این‌که بین عزاداری ما و اهداف دین (برقراری قسط و عدل و اعتدال) باید تناسبی باشد؟ و به قول آقا مرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم: 《مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند؛ تا در مقتل کربلای عشق، آسان تر بریده شوند!》و مگر نه این‌که شیعه یعنی کسی که پای جای پای مولای خود می‌گذارد؟ تاریخ شیعه مگر از همان ابتدا چه پشت بازوی سخت افزاری و پول و سپاه و سکه داشته است؟ یک باغ فدک بود که آن را هم گرفتند. هر چه بود مرام بود و معرفت بود و‌ قصه بود و داستان بود و اشک بود و سادگی بود و نرم افزار... بچه‌های جبهه و‌ جنگ و شهدای هشت سال دفاع مقدس مگر با آمپلی فایر آنچنانی معرفتی یافتند و زیر بیگ استیج سعودی کور کن سینه زدند که آنطور با نام‌حسین (ع)‌ عاشق شدند و سر و جان باختند؟ منبر مرحوم کافی مگر چند پله داشت و از چه چوبی ساخته شده‌ بود و‌ حتی بعد وفاتش نوارهای کاست او که توده‌ی مخاطبان را مسلم ‌و مؤمن کرد چه خرج و‌ مخارجی داشت؟ راست گفته‌اند که بلندی صدا را فاصله‌ها مشخص می‌کند. ما هم همینگونه هستیم. هر چقدر که در این سالها از معارف حسینی فاصله گرفتیم صدای طبل و بلندگوی‌مان بلندتر و‌مردم آزار‌تر شد. این عناصر سخیف چیست که عادت و‌ افتخار ما شده‌؟ بلندترین بیرق، بزرگ‌ترین موکب، بیشترین غذا، هزاران وات صوت، اصرار بر تجمیع ده‌ها هزار نفر گردهمایی دشمن کور کن، تقابل سازی بین آب زمزم با آب فرات، چشم و هم چشمی جمعیت اربعین با جمعیت حج، دوگانه سازی بین کربلا و مکه، مقایسه اشتباه امام حسین با انبیای الهی، طولانی ترین ساعات سینه زنی، اولویت امامت بر توحید، مسابقه‌ی راه اندازی طولانی‌ترین کارناوال‌ها و... و ... اینها واقعا به ارتباط ما با مکتب امام حسین(ع) کمکی می‌کند؟ یادش بخیر مجالس ساده دهه پنجاه و شصت و حتی هفتاد و هشتاد چقدر هم روح و هم روان و هم افزا و‌ انسانی بود... مجالسی عمدتا رهایی بخش که سعی داشت انسان‌هایی بسازد که تناسب خود را با کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا معلوم کنند. درست هم از آب درآمد. بعدها از آن نسلی که با این معارف تربیت شد یکی خلبان جنگنده‌‌ای شد که آسمان ایران را ارض کربلا می‌دانست و یکی جانبازی که روز عملیات رمضان را یوم عاشورا... باری این از غفلت و بیچارگی ماست از فراموش کردن معنی و شیفتگی به میل ماست. این شرایط حاصل انسداد محتواست که بازی بی حاصل و بی پایان با فرم در آن آغاز می‌شود... نتیجه اینکه از اسباب و علل و غذا و سياه پوش و بلندگو و خدم و‌ حشم همه حضور داشته و همه چیز در حد اشباع باشد اما از حسین (ع) و سیره و‌ افکار و منش و‌ روش او خبری در میان نباشد! راست گفته‌اند که وقتی حضرت ظهور کند ابتدا به سراغ تخریب برخی مساجد خواهد رفت (و شاید تعطیلی بعضی هیئت‌ها) ✍یاسر عرب @Kolbe_Andishe_Farhang
💠کوچک زیباست: باید به هیات محلات بازگردیم 🔹 اگرچه جامعه شناسان کارکردهای مناسک مذهبی و دینی را معمولا در قالب انسجام و نظم و ثبات اجتماعی جستجو می‌کنند اما برخلاف بسیاری از مناسکهای ادیان و مذاهب، ویژگی مناسک عاشورایی این بوده که علاوه بر وجه ثبات و انسجام بخش اجتماعی، به دلیل برجسته کردن مفاهیمی چون عدالت، شجاعت و ظلم ستیزی کارکردی انقلابی و تحول گرایانه نیز داراست. اگر تاریخ چندصدساله ایران را نگاه کنیم یادِ عاشورا در شکل گیری قیام ها، جنبش‌ها و انقلاب‌های بزرگ معاصر ایران نقش مستقیمی داشته. بسیج مردمی که عامل اصلی شتاب انقلاب اسلامی شد مرهون مراسم‌های چله شهدا در حسینیه‌ها و تکایای شهرهای قم و یزد و تبریز بود و شبکه محله‌ای مساجد و هیات ها نقش اساسی در بسیج نیرو و تولید روحیه حماسی در دفاع مقدس هشت ساله داشتند. 🔹بخش عمده ای از سیاه کوبی ها،‌ مجالس عزاداری و آیین‌های عاشورایی در محلات برگزار می شود و هیات نقش موثری در تقویم پیوند اجتماعی مردم محله و هویت محله ای دارد. مردم طی ایام محرم انواع مختلف یاریگری ها و مشارکت های منسجم محله ای از نذری تا عزاداری را در مساجد و تکایا و خانه هاشان تجربه می‌کنند. در یک جمله مناسک محرم در پیوند با محله باعث تقویت هویت محله‌ای در ایران بوده است. 🔹گسترش آسیب‌های اجتماعی در دهه‌های گذشته ارتباط مستقیمی با محله زدایی دارد. هدم خاطرات و حافظه محلی محلات و به تبع ان تخریب ارتباطات و پیوندها و سرمایه اجتماعی محلی لازم برای زندگی اجتماعی سالم و پایدار توسط توسعه وحشیانه سرمایه سالارانه شهری، ازدیاد آسیب‌های اجتماعی از طلاق، اعتیاد و فساد اخلاقی تا معضلات روانی را تسهیل یا تشدید کرده است. تضعیف روابط محلی، تخریب حافظه تاریخی محلات و طرد اجتماعی فرودستان به حاشیه‌ها از تبعات اصلی محله زدایی در توسعه کلانشهری بوده است. 🔹صدا و سیما و برخی نهادهای فرهنگی اصرار دارند که برخی مداحی‌ها یا حسینیه و هیات‌های شلوغ را برجسته کنند و با این بازنمایی ها دوباره جمعیت‌ها را از محلات به سمت آنها می‌کشانند. گویا عظمت حسینی را در گردآوری و بازنمایی جمعیت‌های بزرگ جستجو می‌کنند. اما هیات فلان مداح و بهمان دانشگاه تهی از هویت محله‌ای و کارکرد اجتماعی اند و مخاطبانی که از محلات گوناگون به آنها سرازیر می‌شوند دوباره به محله زندگی خود برمی‌گردند و مهمترین فرصت پیوند اجتماعی با محله‌شان را از دست می‌دهند. 🔹حتی اگر علقه مذهبی نداریم باید نقش آیین‌های محرم در حفظ محلات را پاس بداریم و اگر هیاتی هستیم به هیات‌های محلات بازگردیم. ✍میثم مهدیار @Kolbe_Andishe_Farhang
💠نفوذی‌ها کجایند؟ "نفوذی‌" در بسترهای پرمایه رشد می‌کند. همچون گیاهی است که سخت به ریشه می‌چسبد و به شکل گیاه اصلی در می‌آید آن‌چنان که گویی که هردو یک‌ پیکرند. از همان ریشه تغذیه می‌کند و حتی بیش از اصل رشد می‌کند! نفوذ در سیستم های‌"فُرم‌گرا" دشوار نیست. در آن‌جا که نشانه‌های "شکلی" و کنش‌های "روبنایی"، ملاک‌ گزینش و پیشرفت‌اند،‌ در فضاهای احساسی و "همیشه‌ درگیر"، که فُحش به رقیب، ملاک"وفاداری" است. در مدیریت‌های قبیلگی، طبقاتی و "صنف محور"، که گزینش و پیشرفت وابسته به "اتصال" است نه "اصالت".در دربارهای چاپلوس پرور که دلخوشی‌های جناب‌رئیس، حرف آخر را بزند و در فضاهای بسته‌ که تنها خودمانی‌ها "خودی‌" باشند. آری اگر چنین باشد، در سخت‌گیرانه‌ترین سازمان‌ها نیز، آسان‌ترین نفوذ‌ها رخ‌ می‌دهد. اما در مدیریتِ "شایسته سالار"، نفوذ بسی دشوار است. وفاداری نیز در دل "شایستگی" است. شایستگی تنها و تنها با "آزمون" اثبات می‌شود. آزمونی تک‌چشم و بی‌عاطفه که از هیچ معیار‌ تعصبی وحاشیه‌ای پیروی نکند. نفوذها در "اعتمادهای بی آزمون" شکل می‌گیرند. ✍سیدزین‌العابدین‌صفوی، ۹۹/۹/۸ @Kolbe_Andishe_Farhang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠قصیده زیبای "نماز بالا سر" به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر بلندمرتبه پیڪر، بلندبالا سر 🎥 سید حمیدضا برقعی هدیه به شهید بی‌سر محسن حججی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠مرجع تقلید استاد شریعتی چه کسی بود؟ استاد رحیم پور ازغدی خاطره های زیادی می گوید از اینکه آن زمان که در رساله ها حتی جرات نمی کردند نام امام خمینی را بیاورند و به اختصار « خ » می نوشتند دکتر شریعتی اعلام کرد که مقلد امام خمینی است.[۱] ردپای این ارادت مرحوم شریعتی به امام فقط منحصر به خاطره ها نیست. در بین آثار مرحوم شریعتی هم مصادیق جالبی را می توان یافت. استاد شریعتی در کتاب «خودسازی انقلابی» از آن قِسم دوم و انحرافی تشیع نام می‌برد و به آن حمله می‌کند و از سکوت در برابر قتل عام فلسطینی‌ها و از غیر مسلمان خواندن مجاهدان و مبارزان فلسطینی گلایه می کند و از اشغال بیت المقدس توسط صهیونیزم می‌گوید. سپس از تخصیص ندادن سهم امام می‌گوید و از یک مرجع انقلابی تجلیل می‌کند: «وقتی بیت المقدس را صهیونیزم اشغال می‌کند و برای آزادی آن چهره یک اسقف کاتولیک را در میان مبارزان می‌بینیم اما جز یک تن -یعنی به استثنای آیت‌الله خمینی که خود پیشتاز مبارزه ی ضد اسرائیلی است- هم‌دردی لفظی مراجع خویش را هم نمی شناسیم.»[۲] ایشان در «تولد دوباره اسلام» هم وقتی از روحانیت اصیل تشیع می‌گوید و از روح حاکم بر حوزه انتقاد می‌کند چرا که از سیاست کناره‌گیری کرده است و از اسلام ناب که سیاستش آمیخته‌ی دیانت است جدا شده، چندین نفر از پیش‌گامان جهاد و مبارزه چون سید جمال‌ها و میرزای شیرازی‌ها را مستثنی می‌کند و در این بین از یک نفر با تجلیل بیشتری یاد می‌کند: «آیت‌الله خمینی – که مرجع بزرگ عصر ما هستند- نماینده ی روح حاکم بر حوزه نیست.»[۳] جالب اینکه بسیاری از شبه روشنفکران معاصر که شریعتی را به باد انتقاد جدی گرفته اند همچون اکبرگنجی معتقدند شریعتی پیش از آنکه سخنرانی انتظارمذهب اعتراض را انجام بدهد ولایت فقیه امام را خوانده و کاملا متاثر از او بوده است. دکتر شریعتی هم‌چنین چندین دست‌نوشته یکی دو صفحه‌ای با نام های «ربا»، «عدل و قسط»، «پراکسیس» و… دارد که مختص به چند روایت و چند خط توضیح است، ظاهرا طرح کلی بحث‌هایی بوده که انجام شده یا می خواسته اند انجام بدهند. جالب این‌که یکی از این دست‌نوشته ها به نام «حکومت، حکومت علما» است. در این دست‌نوشته استاد ۶ حدیث در تأیید ولایت فقیه نقل می‌کند که با شرحی که در مقابل هریک می‌نویسد ماخذ نقل عبارات مشخص می‌شود. استاد در برابر هر حدیث چندخطی نوشته که مثلا نظر روح الله در خصوص این حدیث چنین است. یک‌جا می‌گوید روح الله این را تایید کرده، یک‌جا می‌نویسد از نظر روح الله شاید صحیح نباشد، یک‌جا می نویسد به تصریح روح الله رجال همگی ثقه اند و… . جالب‌تر این‌که در آخرین حدیث حتی استاد شریعتی پاورقی می‌زند و آدرس حدیث را از ولایت فقیه صفحه فلان ذکر می کند.[۴] ۱. سخنرانی اردیبهشت سال88 ۲. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۸۱ ۳. همان، ج۲۷، ص۲۴۵ ۴. همان، ج۱۰، صص ۱۸۶-۱۸۷ ✍وحید اشتری @Kolbe_Andishe_Farhang
💠 عاشورا و اربعین؛ پیوند «حماسه و‌ رؤیا» در آوردگاه واقعیت تاریخ به «حماسه» زنده است. و آدمی به «رؤیا»های تاریخی خویش. این دو مفهوم ما را در حیات معنا می‌دهند و پیش‌ می‌برند. آدمی بدون رؤیا هیچ است و تاریخ بدون حماسه‌هایش تاریخ نیست و مشتی «رویداد» است. هر رویدادی هم «حماسه» نیست. آدمیان بدون رویداد دوام می‌آورند ولی بدون حماسه بی‌معناترین‌ لحظات خویش را سپری می‌کنند. «عاشورا» اوج حماسه‌ای‌ست که تاریخ به خود دیده‌. و انسان «تجربه» کرده. اما حماسه چیست؟ حماسه وضع صف‌آرایی و رویارویی مطلقِ خیر و شر است. مطلق. کدام شرّ بالاتر از یزید و کدام خیر مطلق‌تر از حسین (ع)؟ کدام حماسه این‌چنین در تاریخ جاری شده و کدام حماسه سالانه خود را بر جهانیان عرضه کرده؟ اجتماع جهانی اربعین امتداد اصیلِ حماسهٔ «عاشورا»ست. پس حتماً حماسه است. حماسه‌ای در دلِ روزگاری که بر ما می‌گذرد. حماسه‌ای که در بطن آوردگاه‌های باطل جهان، ما را مجدداً به «آوردگاه کربلا» فرامی‌خواند. این فراخوانِ یک حماسه‌ است. همه‌ی جهانیان در قبال این فراخوان مسئول‌اند. به‌راستی که حماسهٔ سالانه اربعین آدمیان را به چه فرامی‌خواند؟ به کدامین رؤیا؟ و کدامین لحظه؟ باید باور کنیم ما شرکت‌کنندگان «عادی» این حماسه نیستیم. ما پیاده‌روان «معمولی» اربعین نیستیم. ما مخاطبان این حماسهٔ جاری در تاریخیم. فراخوان عاشورا سالانه ما را به حضور می‌‌طلبد و ما باید پاسخی داشته باشیم. این پاسخ همان «رؤیای» ماست که مدت‌هاست از آن غافلیم. سالانه انتظارِ چیزی را می‌کشیم که خود را در قبالِ آن مسئول نمی‌دانیم. ما درون حماسه عاشورائیم و باید رؤیای این حماسه را با «حماسهٔ اربعین» محقق کنیم. قصدِ این نوشته شعارپردازی نیست. حماسهٔ بین‌المللی اربعین اگر نتواند به «پیاده‌روی عظیم مقاومت» بدل شود، به حماسهٔ عاشورا وفادار نمی‌ماند! پیاده‌روی، صبح اربعین نباید تمام که باید «آغاز» گردد. به سوی غرب. مرز عراق و اردن. بعد از زرقا و امان و مرز اصلی فلسطین. مسجدالأقصی. قبة‌الصخرة. تا انتهای مرزهای قدس شریف. مسیرِ کویر نجف تا کربلا گام اول حماسهٔ عاشورایی اربعین حسین‌ (علیه‌السلام) است. چرا گام‌ بعدی آن عزیمت پیاده‌گان از عتبهٔ حسینی تا دروازهٔ شرقی بیت‌المقدس نباشد؟! چرا جاده‌های پیاده‌روی تا کرانهٔ باختری رود اردن ادامه نداشته باشد؟! چرا سید علی خامنه‌ای نمازِ شکرِ «پیروزی مقاومت» را در قدس شریف نخواند؟! چرا انضمام جغرافیایی مقاومت به نقطهٔ انتهایی خویش نرسد؟! و مگر رؤیایی غیر از این‌ها وجود دارد؟ پیوند حماسه و رؤیا یک «مسئولیت سیاسی» است. این‌که بارِ کدام حماسه را به کدامین رؤیا پیوند می‌زنی و برای تحقق آن چه «مبارزه»ای می‌کنی؟ این‌که می‌جنگی تا کدام حماسه‌ را به سرانجام برسانی؟ و چه امتدادی در آن ایجاد کنی؟ و تو خود معنای کدام حماسه‌ای؟ آدمی بدون حماسه و رؤیا «هیچ» است. هیچ! سراسر بذله‌گویی و روزمرگی و بلاهت است. در «جمهوری اسلامی» که من می‌شناسم «مدیریت» رؤیای هیچ حماسه‌ای نیست و به هیچ ‌یک از وجوه آن نباید دل‌‌بست. ولی اجتماعاتی چون اربعین حسینی، تشییع سردار شهیدمان و شهدای غواص عین حماسه است. آرمان علی‌وردی حماسه است. روح الله عجمیان و مادرش و خواهرش حماسهٔ قرن‌اند. نابودی رژیم صهیونسیتی یک رؤیای واقعی است. محسن حججی حماسه است. آزادی قدس شریف هم. بسط محور مقاومت به سراسر جهان و مسلح کردن کرانه باختری یک رؤیای عظیم است. قاسم سلیمانی حماسه است. رفع تبعیض و محرومیت از شرق کشور یک رؤیاست. متشکل کردن مستضعفین ایران و جهان هم. رفع بی‌خانمانی از مردمان‌مان یک رؤیاست. قانون اساسی جمهوری اسلامی یک حماسه و تحققش عین رؤیاست. سید علی خامنه‌ای پیوند حماسه‌آفرینی و رؤیای تاریخی انسان ایرانی است. ما درون حماسه‌ها و رؤیاهای تاریخ نفس می‌کشیم و زندگی می‌گذرانیم. غفلت از رؤیا و حماسه چیزی جز «مرگ» نیست. اسرائیل شرِّ مطلق اکنون جهان است و مقاومت حزب‌الله خیرِ مطلق در برابرش؛ این صف‌آرایی عین حماسه است و انتظار رؤیاهایی را می‌کشد که با اجتماع عظیم اربعین، «مقاومت جهانی» را بسط دهند تا قدس را آزاد کنند. چه رؤیایی واقعی‌تر از این؟ و چه حماسه‌ای؟ ✍امین حیدرلو @Kolbe_Andishe_Farhang
💠از یک سوراخ بارها گزیده میشویم‌! ‏وقتی آبان نودوهشت را اینگونه روایت میکنیم که با مردم صحبت نکردند، یارانه را اول نریختند و با خنده گفتند ما خواب بودیم و بعدا خبردار شدیم، آنتی‌تزش میشود با مردم صحبت کنیم و یارانه را اول بریزیم، بدون انکه مسئله اصلی حل شود. اینگونه مجبور میشویم از یک سوراخ هزاربار گزیده بشویم‌. ‏آبان نودوهشت مثل فتنه هشتادوهشت در حصار روایتها گرفتار شده، روایتهای درست اما ناقصِ تک‌چشمی و روایتهای بعضا غلط و خلاف واقع دارد ما را به درس نگرفتن و تکرار گذشته وامیدارد. روایت امنیتی صرفا برنامه دشمن و دست خارجی را میبیند و از برنامه چندساله برای ایجاد اشوب در نودوهشت میگوید. ‏روایت سیاسی مشکل را صرفا در دولت وقت میبیند و امضای سایر سران قوا را نادیده میگیرد. رویکرد رسانه‌ای تخاطب نکردن با مردم و برخورد رییس دولت وقت که من هم خواب بودم و... میبیند که اگر گفتگو شده بود... حالا اگر رییس‌جمهوری باشد کاریزما داشته باشد و با مردم هم صحبت کند مشکل حل است.‏ روایت حقوق‌بشری صرفا برخورد و کشته‌ها را می‌بیند و نظام و نیروهای حافظ نظم را متهم میکند. روایت سیاست‌گذارانه ضعفهای صورت گرفته در مدیریت ماجرا را میبیند، مثلا تدبیرهای صورت‌گرفته در گام اول هدفمندی یارانه‌ها را با ماجرای آبان نودوهشت مقایسه میکند.‏ اما با نگاه اجتماعی که ببینیم با چند لایه مسئله مواجه میشویم. 1⃣یکسو سیاستهای سرمایه‌سالارانه و شوک‌درمانی است که راه‌حل مشکلاتی مثل کسری بودجه را ریاضت و فشار وارد کردن به توده مردم بی‌صدا و برخورد با معترضان با مشت آهنین میبیند. حالا چه با اعلام به مردم چه بدون اعلام قبلی. ‏بسیاری اصلاحات اقتصادی ممکن برای کسری بودجه وجود دارد که منافع گروه‌های خاص و سرمایه‌داری نه توده مردم مستضعف را طرف قرار می‌دهد و اورده‌ای بیش از چهل همت آبان نودوهشت برای نظام دارد، اما وابستگی گروههای قدرت به انها مانع دست‌گذاشتن روی آنها است. چراکه جناحها به انها وابسته‌اند. 2⃣‏دوم چاره‌جویی نکردن برای اعتراض مسالمت‌امیز و به رسمیت نشناختن و محدودکردنش در قانون مدنی و احزاب، خلاف قانون اساسی است. مخصوصا وقتی رویکرد محافظه‌کارانه بر تریبونهای رسمی مثل صداوسیما(در مقایسه با بازتاب فعال هک بنزینی)، خبرگزاریها، نمازجمعه، مجلس، تریبونهای دینی و...حاکم باشد. 3⃣‏سوم بی‌اعتمادی مردم نسبت به مسئولان است که علاوه بر بستن اعتراض، حاصل تبعیضها و ندیدن تدبیر واقعی و رویکردهای نمایشی است. در نتیجه این دو مردم خود را بی‌پشتوانه می‌بینند و به‌ناچار فریاد دادخواهی مظلوم و اعتراض حالت انفجاری می‌یابد. خیلی جاها حتی حزب‌اللهی‌ها خود معترض بودند. 4⃣‏در تداوم دو مورد قبل، در نظر نگرفتن جمهوریت در اطلاع‌رسانی، تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و اجرای خط‌مشی‌ است‌‌. سازوکارهای معیوب و ناشفافی مثل جلسه سران که فرصت دور زدن جمهوریت را برای مسئولین بی‌پاسخگویی و شفافیت فراهم میکند. بعد هم رهبری و نظام را سپر توجیه‌های محافظه‌کارانه میکنند. 5⃣‏پنجم سازوکار معیوب تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی است که یک‌چشمی و ناقص به مسئله نگاه میکند و بدون درنظر گرفتن عوامل مختلف، عواقب اجتماعی و سازوکار جبرانی تصمیم‌گیری می‌کند و نظام را در شرایطی قرار میدهد که مجبور به پرداخت هزینه‌های تصمیمات غلط شود، نظیر خرج کردن از رهبری در ماجرای ابان. ‏حالا اسم دولت وقت را با دولتهای دیگر جابجا کنید(کمااینکه همه سران قوا با اجرای ان موافقت ولو مشروط کرده بودند)، بنزین را هم به نحوه تصمیگیری در مورد کسری بودجه، ارز، حاملهای انرژی، اینترنت، خانواده و... تسری دهید. قبل سیاست‌گذاری رویکرد باید تغییر کند.‏ رویکردی که عدالت، جمهوریت و آزادی را هم ببیند. خودش برآمده از ذی‌نفعان تبعیض نباشد. جای نمایش، تدبیر ملموس انجام دهد و اصل برایش ملموس بودن نتیجه کار برای مردم باشد. تصمیم‌گیری مرحله بعد از این اصلاح رویه است، با صرف سرزدن، حضور در بین مردم، رسانه‌، سخنرانی و...هم حل نمی‌شود.‏ ‌ مسئله صرفا شخص و جناح نبود کمااینکه بقیه هم دخیل بودند، این رویه مردم را ناراضی کرد و راه را برای سوءاستفاده دشمن، غبارالوده شدن فضا، انفجار اعتراض و برخوردهای قهری و... باز کرد. ✍محمدصادق شهبازی @Kolbe_Andishe_Farhang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حزبی یا باندی؟! 🎥عبدالحسین خسروپناه، برنامه شیوه 🔹حکومت‌داری ما دست دو قبیله اصولگرایی و اصلاح‌طلبی است. حزب ولو حزب کمونیستی باشد بهتر از باندهای سیاسی است. @Kolbe_Andishe_Farhang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠باید به مساله خودمان فکر کنیم 🎥مسعود کوثری، برنامه شیوه 🔹شترگاو پلنگ شده‌ایم و هر کجا دوست داریم به غرب استناد می‌کنیم و هر کجا دوست نداریم نه. باید به مساله خودمان فکر کنیم. @Kolbe_Andishe_Farhang
💠جنگی که بود، جنگی که هست! آن روزها كه در جبهه هر زيارت عاشورا مقدمة عملياتي بود كه خون قلب بسيجيها را به خود مي‌خواند، ضد انقلابهاي مذهبي هزار هزار بار ذكر گفتند و توسل پيدا كردند و اشك ريختند و خون از دماغ هيچ‌كدامشان نيامد. ضد انقلابهاي مذهبي دوست داشتند براي حسيني گريه كنند كه به تاريخ پيوسته است و به حماسه‌اي دخيل ببندند كه تمام شده باشد. و اين روزها چه بسيار ضد انقلابهاي انقلابي كه مي‌خواهند همان بلايي را كه ضد انقلابهاي مذهبي بر سر بزرگ‌ترين حماسة تاريخ آوردند در مورد پژواك ايراني آن كه «هشت سال دفاع مقدس» مي‌نامندش تكرار كنند. مي‌خواهند در سوگ «جنگي كه بود» ، «جنگي كه هست» را بپوشانند و بفراموشانند. جنگي دوست‌داشتني. كه مي‌توان از آن خاطره‌هاي راست و دروغ تعريف كرد مي‌توان برايش جلوي انواع و اقسام دوربينها و ميكروفنها آه كشيد. جنگي براي صلح. جنگي براي دفاع از وطن. جنگي در تراز جنگ ويتنام يا كره يا كوبا يا... «ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر كرده‌ايم. ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت كرده‌ايم. ما در جنگ پرده از چهرة تزوير جهان‌خواران كنار زديم. ما در جنگ به اين نتيجه رسيده‌ايم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم. ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم. "و از همة اينها" مهم‌تر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت." "اسلام انقلابي" كه امام مهم‌ترين بركت جنگش مي‌داند چيست؟ و چه جايگاهي در مجموعه برنامه‌ها و مراسمهاي هفتة دفاع مقدس و مناسبتهاي مشابه دارد؟ به احترام خون شهدا خواهرم حجابت، برادرم نگاهت و ديگر هيچ! شده است كه در كنار ده هاهزار تابلو و پوستر و ... كه چنين شعاري رادر ‌خود جاي داده‌اند حتي يك‌بار ببينيد كه مخاطبان را براي ارزش و آرمان ديگري به خون شهدا قسم داده باشند؟ مثل اينكه: به احترام خون شهدا بيت‌المال را غارت نكنيد. به احترام خون شهدا كوخ ‌نشينها را دريابيد. به احترام خون شهدا در برخورد با مفسدين اقتصادي اين همه استخاره نكنيد. به احترام خون شهدا مبارزه با فقر و فساد و تبعيض را به رسميت بشناسيد. به احترام خون شهدا "سرمايه‌داري + 17 ركعت" را اسلام انقلاب معرفي نكنيد. به احترام خون شهدا.... برگزاري مراسمهاي خنثي و يادبودهاي نوستالژيك براي هشت سال جهاد جانانه فرزندان خميني به چه نتيجه‌اي در گسترش رفتار علوي، مبارزه با فقر و فساد و تبعيض، رسيدگي به محرومان و مستضعفان و كاهش اختلاف طبقاتي و ... انجاميده است؟ اصلاً قرار بوده است كه چنين رويكردي در كار فرهنگي براي دفاع مقدس غالب شود يا برعكس قرار بر اين است كه به جامعه يادآوري كنيم كه مي‌توان از شهدا حرف زد و اهل مبارزه هم نبود. آيا در عمل بايد به ملت تفهيم كرد كه نسبت شهادت و عدالتخواهي تباين است و اين دو مفهوم در قاموس اسلام ناب آمريكايي هيچ ربطي با هم ندارند و قرار نيست بعد از هر ياد و ذكري از شهدا موتور آرمانخواهي در جامعه جا بگيرد و با استناد به سلوك و سيرة شهدا و بسيجيان واقعي دست مطالبة مردم يقة اصحاب قدرت را براي وفا به عدالت در عرصه‌هاي فردي و اجتماعي بچسبد و چرخة ثروت ـ قدرت را با مشكل مواجه كند؟ قرار نيست مفهوم و پيام و آرمان دفاع مقدس در ميدان جنگ فقر‌و‌غنا، جنگ پابرهنه‌ها و مرفهين بي‌درد مرور شود و به نتايج خطرناك و حركت‌آفرين برسد؟! قرار نيست كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا باشد و هر زميني و هر زمينه‌اي كار حسيني بطلبد؟! ✍وحید جلیلی @Kolbe_Andishe_Farhang
کلبه اندیشه و فرهنگ
💠 ج. اسلامی و دوگانه انتقام یا آتش بس! اوضاع منطقه و جنگ جاری میان محور مقاومت و اسرائیل پس از ترو
💠 ج. اسلامی و دوگانه انتقام یا آتش بس! اوضاع منطقه و جنگ جاری میان محور مقاومت و اسرائیل پس از ترور شهید شکر در بیروت و شهید هنیه در قلب تهران وارد مرحله تازه ای شده است. این دو اقدام به علاوه نمایش حمله اسرائیل به الحدیده یمن، آثار تازه ای به بار آوره و معادلات منطقه را تغییر داده. اولین تغییر، بهبود جایگاه نتانياهو در جامعه اسرائیل است. نتانیاهو یا این سه اقدام توانسته است حجم زیادی از انتقادات به خودش را در جامعه اسرائیل تعدیل نماید و تیغ تیز جریان های اپوزیسیون را کند نماید. ترور هنیه و شکر، نتانیاهو را به عملی ساختن وعده هایی که پس از شروع اقدام نظامی علیه حماس، مبنی بر حذف فرماندهان و چهره های موثر دخیل در طوفان الاقصی داده بود نزدیکتر ساخته است. از سوی دیگر ترور هنیه در تهران، سبب آشکار شدن ضعف نهادهای امنیتی در ج. اسلامی از سویی و قدرت نفوذ شبکه های امنیتی موساد در ایران از سوی دیگر، بیش از قبل آشکار کرد. رویه ای که در حوادث بسیاری از جمله ترور دانشمندان هسته ای از جمله فخری زاده و سرقت اسناد سری هسته ای در تورقوزآباد، حمله به سایت های موشکی و هسته ای، هک سامانه های سوخت و... به خوبی آشکار شده بود اما ج. اسلامی هنوز نتوانسته این نقیصه بزرگ و خطرناک را ترمیم نماید. از آن مهم‌تر آنکه ترور هنیه سبب به محاق رفتن بازدارندگی ناشی از عملیات وعد الصادق شده است. حال اما مقامات ج. اسلامی و دیگر رهبران جبهه مقاومت از جمله حزب الله لبنان و حوثی های یمن، وعده تلافی این اقدامات را در سطحی وسیع داده اند تا بتوانند از تثبیت معادله تازه اسرائیل ممانعت به عمل آورند. وعده ای که از طرف اسرائیل و آمریکا جدی گرفته شده و سبب بروز ترس و وحشت در جامعه اسرائیلی شده است. از سوی دیگر اما، فشارهای دیپلماتیک برای منصرف کردن ج. اسلامی از پاسخ با ابزار چماق و هویج اوج گرفته است. امریکا از سویی با تهدید ج. اسلامی بر شیوع یک جنگ منطقه ای که اقتصاد ایران را تضعیف می کند، و از سوی دیگر با فرستادن پیام های دیپلماتیک با واسطه قرار دادن کشورهای منطقه، سعی داد ج. اسلامی را از پاسخ محکم منصرف یا به یک پاسخ نمادین راضی نماید. آخرین اقدام آمریکا، دعوت از حماس و اسرائیل به پیگیری مذاکرات صلح در روزهای آتی در دوحه است. آمریکا با این اقدام در سدد است نشان دهد اقدام تلافی جویانه ایران، می تواند مذاکرات صلح را به شکست بکشاند. و این امر سبب شده است تصمیم گیران در یک دو راهی قرار گیرند. اگر پاسخ ندهند، معادله بازدارندگی تازه با محوریت صهیونیست ها تثبیت می شود و اگر پاسخ دهند، آتش بس شکست می خورد. در انتخاب در این دوراهی باید به این سوال پاسخ داد که اصولا چه چیزی سبب می شود نتانیاهو به مذاکرات آتش بس به صورت جدی تن دهد؟ قطع یقین اینکه اگر نتانیاهو خودش را پیروز جنگ بداند، و یقین کند در حال تحقق وعده های جنگی خودش است، محال است آتش بس را بپذیرد. همانطور که تا به حال تمامی مذاکرات آتش بس را شخص نتانیاهو، بیشتر برای منافع شخصی اش به شکست کشانده است. آتش بس تنها وقتی در دسترس است که نتانیاهو و جامعه شکننده اسرائیل تحت فشار و تهدید قرار گیرد و این نتیجه در ذهن تصمیم گیران تثبیت شود که ادامه جنگ و یا گسترش آن، نه تنها منافع را تامین نمی کند بلکه بر عمق بحران اسرائیل می افزاید. از سوی دیگر ج. اسلامی باید در مسئله ترور هنیه، از خلط موضوع با جنگ حماس با اسرائیل اجتناب کند. این ترور به نحو تحقیرآمیز، موقعیت امنیتی ج. اسلامی را در منطقه زیر سوال برده و حتی اگر جنگی هم نبود، نباید از کنار آن ساده و بی پاسخ عبور کرد. نتیجه آنکه، تصور اینکه با عدم پاسخ یا دادن یک پاسخ نمایشی، نتانیاهو به آتش بس راضی می شود، نه تنها غلط است، بلکه اتفاقا او را به آدامه آتش افروزی و کشتار برای نیل به اهدافش تشویق می کند. تجربه دهه گذشته نشان داده اگر اسرائیل، هزینه اقداماتش را ندهد، دفعه بعد، سیبل هدفش را یک نقطه بالاتر قرار می دهد. از ترور احمدی روشن تا ترور  هنیه، می شود یک خط صعودی ترسیم کرد که انتهای آن نامشخص است. وقتی یک سگ به شما حمله می کند، بدترین کار فرار است چرا که ترس شما سبب تشجیع حیوان و آسیب   قطعی می شود. اما به محض اینکه سرجایتان بایستید و با او چشم در چشم شوید، می بینید که حیوان، در محاسبات خود تجدید نظر می کند. پس اگر می خواهید سفت نخورید، باید سفت بزنید. دادن یک پاسخ حساب شده، چنان که معتبر باشد، با لحاظ کردن محاسباتی که منجر به جنگ منطقه نیز نشود، و همزمان پیگیری مذاکرات آتش بس، بهترین راه برای آتش بس و توقف خشونت در منطقه است. دقیقا همین کاری که اسرائیل دارد الان انجام می دهد. در این دو راهی، انتخاب یک راه غلط است و باید همزمان وارد هر دو راه شد. پاسخ محکم و تشویق به صلح! ✍سلمان کدیور @Kolbe_Andishe_Farhang
💠گذر از فساد سیستماتیک یکی از موانع جدی جهش تولید، فساد اقتصادی است. هر چقدر فساد گسترده‌تر باشد، توسعه امکان ناپذیرتر خواهد شد. شاید بتوان گفت، مهمترین مانع توسعه برای کشورهایی نظیر ما همین فساد است. فساد از سطوح مختلفی برخوردار است که شامل فساد فردی، فساد سازمان یافته، فساد سیستماتیک، فساد ساختاری و در نهایت فساد سیستمی می شود. فساد به ویژه در دوران معاصر، سازمان یافته است که به صورت باندی هماهنگ، انجام می شود. وقتی در مواجهه با فساد سازمان یافته، برخورد لازم صورت نگیرد، این باندها گسترش می یابند و در سطح کشور سایه خود را پهن می کنند. در این صورت بستر فساد سیتماتیک فراهم شده است. در فساد سیستماتیک، دیگر بحث از باندهای سازمان یافته و فاسد نیست. در این نوع فساد،  سیستم دچار کارکرد معیوب شده و به صورت خودکار نمی تواند فساد را از میان بردارد. از این رو، فساد در حال انتشار و گسترش خواهد بود، به گونه ای که مواجهه با آن، به صورت فردی ممکن نبوده و باید عزمی استوار از سوی نظام، در برخورد با آن صورت گیرد. فساد سیستماتیک چهار نشانه دارد. اول، تکرار دائمی فساد؛ دوم، جابجایی دائمی فساد از جایی به جایی دیگر یا از زمانی به زمان دیگر یعنی فساد را در سازمان ها و در زمانهای مختلف می توان مشاهده کرد؛ سوم، بروز فساد در کل سیستم بدون مشاهده آن در تک تک افراد. این امر بدین معناست که هنوز فساد به اکثر یا تمامی سیستم سرایت نکرده است و انسانهای سالم در سیستم وجود دارند. چهارم، فقدان سازوکار خوداصلاحی در سیستم و به جای آن، مبارزه با فساد در شکل برخورد با فرد رسواشده خود را نشان می دهد. هر گاه نظام اراده جدی برای مبارزه با فساد سیستماتیک نداشته باشد، فساد از این مرحله عبور کرده و مبارزه با آن بسیار سخت تر و خطرناک تر می شود. دادگاه های غیر علنی، اطلاعات غیرشفاف و قطره چکانی از دادگاه ها، عدم تمایل به شفافیت در توزیع قدرت و ثروت در جامعه، حکایت از عدم عزم برای مبارزه با فساد می کند. نورث به مرحله ای از فساد اشاره می کند که به آن فساد ساختاری می گوید. در این مرحله، فساد به یک نهاد تبدیل شده و قواعد بازی سیاست، آلوده شده است. رشوه جزیی لاینفک از نظام اداری می شود. شرط ارتقاء و ورود به عرصه سیاست؛ آلودگی، وابستگی و حامیگری است. در این مرحله لایه های مختلف حکومت از گروههای فاسد حمایت کرده و چشمان خود را بر آنان می بندد. آخرین نوع فساد، فساد سیستمی است که علاوه بر سازوکارها، آدمها هم فاسد می شوند. ما در کدام مرحله قرار داریم؟ هر چند برخی مقامات منکرند، اما مدتی است که نشانه های فساد سیستماتیک در ایران آشکار شده است. از آنجا که متاسفانه هیچ اراده و عزمی در مبارزه با آن حس نشده و نمی شود. اکنون، نشانه های گذر از فساد سیتماتیک نیز ظاهر شده و ایران در حال گذر از این نوع فساد است. مصاحبه برخی نمایندگان از درخواست رشوه برای تایید صلاحیت گرفته تا پیشنهاد 150 تا 200 میلیاردی جهت انجام یک مصاحبه برای توقف اتومبیل های وارداتی، اتهام های فساد مالی افراد شاخص سیاسی و عدم انکار و پیگیری قضایی و.... حکایت از عبور می کند. بی حسی نظام قدرت نسبت به پدیده فساد نیز نشانه دیگری است. کافی است به مواردی مانند نحوه مواجهه با جریان موسوم به سیسمونی، موسسات خیریه و عمومی رانت خوار، فولاد مبارکه، دبش، و همین مورد اخیر ازگل و موارد مشابه نگاهی شود و نحوه واکنش حکومت به آن مورد توجه و تامل قرار گیرد. دیگر نمی توان نام این را فساد سیستماتیک گذارد، این ورود به مرحله پسا فساد سیتماتیک است و نشانه آن بی حسی و بی اهمیتی فسادهای آشکار شده برای حاکمیت است. بی حسی نشانگر دنیای متفاوت و ارزشهای جابجا شده در میان مقامات نسبت به مردم است. مبارزه با فساد یک فرایند چند مرحله ای است. یکی از مهمترین سیاست گذاری ها در این زمینه، ایجاد شفافیت در تمامی عرصه ها  که مهمترین آنها، شفافیت در جریان تخصیص منابع ثروت و قدرت در کشور است. ✍محمدرضا یوسفی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠تفاوت فساد با فساد مردم  فساد گسترده حکومت را می بینند و با توجه به ادعای حکومت دینی، از دلیل عدم الگو گرفتن از حکومت حضرت امیر المومنین علیه‌السلام می پرسند. بر این اساس، چند سالی است که گروهی از روحانیون در برابر این سوال و در مقام دفاع از عملکرد جمهوری اسلامی، می گویند مردم تصویر واقعی از حکومت حضرت ندارند و در آنجا نیز فساد وجود داشته،  یک روحانی برای عادی جلوه دادن فساد بیان کرده که یک سوم نهج البلاغه در مورد فساد است. نتیجۀ این سخنان که در دفاع از حکومت بیان شده، تخریب حکومت حضرت امیر آن هم به شکل تحریف آمیز است. آنان نگاه درستی به مسئلۀ فساد ندارند. فساد سطوح متعددی دارد. اولین مورد آن فساد فردی است که گاه در رشوه های کوچک یا دزدی ها تا برخی سوء استفاده های مالی، خود را نشان می دهد. نوع دوم فساد سازمان یافته بوده که معمول‌ترین نوع فساد است و به صورت شبکه ای رخ می دهد.  باندهای ارتشاء، اختلاس و... از مظاهر آن است. نوع سوم فساد سیستماتیک است که سیستم در شکل پویای خود دچار کارکرد معیوب شده و به صورت خودکار نمی تواند این عیب را بر طرف کند از این رو این فساد در حال انتشار و گسترش است به گونه ای که مواجهۀ با آن به صورت فردی ممکن نبوده و باید عزمی راسخ در برخورد با آن صورت گیرد. نوع دیگر فساد را اصطلاحا فساد ساختاری گویند که نورث بر آن تاکید کرده است  فساد در اینجا به یک نهاد تبدیل شده و در اینجا قواعد بازی سیاست، آلوده شده است. مثلا رشوه جزیی لاینفک از نظام اداری شده و یا  شرط ارتقاء، آلودگی و وابستگی و حامیگری است. البته فساد ساختاری با فساد سیستماتیک هم‌پوشانی هایی دارند. آخرین نوع فساد این است که علاوه بر سازوکار ها، آدمها نیز فاسد شوند. فساد سیستماتیک به معنای فاسد بودن همۀ دست اندرکاران حکومتی نیست بلکه بدین مفهوم است که ساز و کار های معیوب در مدیریت کشور وجود دارد و خود اصلاحی نیز دیده نمیشود. از این رو، به صور مختلف و در سازمان های متعدد، مسئولیت های متفاوت و با روش های متعدد صورت می پذیرد. نشانه های چنین وضعیتی، عبارت است از: اول، تکرار دائمی فساد؛ دوم، جابجایی دائمی آن از جایی به جای دیگر یا از زمانی به زمان دیگر؛ سوم، بروز فساد در کل سیستم بدون مشاهدۀ آن در تک تک افراد. باید توجه داشت که همۀ حکومتها در معرض فساد هستند. زیرا دولتمردان دسترسی به منابع داشته و زمینه سوء استفاده همواره وجود دارد. بجز معصومان همۀ انسانها در معرض این وسوسه قرار می گیرند. از این رو وقوع فساد فردی، امری طبیعی است که در هر حکومتی ممکن است. مهم این است که حکومت با آن چگونه برخورد می کند.  آنچه که در حکومت حضرت امیر و حکومت های با شاخصه حکمرانی خوب رخ می دهد، فسادهای فردی و در مواردی نیز فسادهای سازمان یافته است. نشانۀ آن اینکه مکانیزم‌ها سالمند و خود را باز تعریف می کنند اما این وسوسه های فردی است که موجب تخلف می شوند. آنچه در حکومت حضرت امیر رخ می داده از این قبیل بوده است. حضرت برای مواجهه با فساد به پنج اصل متکی بودند: اول شایسته سالاری. دوم، شفافیت. سوم، نظارت حکومت بر کارگزاران. چهارم، نظارت‌های مردمی و پنجم, مجازات خاطی است. نامه های حضرت از این توجه حکایت می کند. حضرت با این اقدامات، میزان فسادها را در سطح فردی و حداقل ممکن نگه داشت که در آن نامه ها انعکاس یافته است که در مقایسۀ با وسعت جغرافیایی حکومت حضرت در آن زمان که از ایران امروز بسیار بیشتر بوده است و تعداد اندک افراد خاطی که در نامه ها آمده است نشان می دهد که ایشان در امر مبارزه با فساد کاملا موفق بوده است. فساد در کشور ما سیستماتیک است. زیرا ساز و کارهای معیوب وجود دارد و خود اصلاحی نیز دیده نمیشود و در نتیجه، سه نشانۀ یادشده در نظام مشهود است. علاقه مندی به نظام این نیست که صورت مسئله را پاک کرده و به تخریب چهرۀ حکومت نمونۀ حضرت امیر بپردازیم و فساد فردی در یک حکومت را با فساد سیستماتیک حکومت دیگر یکسان تلقی کنیم که در خوش بینانه ترین حالت، عدم درک عمق این تفاوت است. بلکه باید این هشدارها را جدی گرفت تا نه تنها فساد سیستماتیک به فساد ساختاری تبدیل نشود، بلکه فساد به سطوح فردی تقلیل یابد.  مبارزه با فساد سیستماتیک بسیار سخت تر از فسادهای سازمان یافته در سطح خرد است. عزمی جدی می طلبد. اولین نشانۀ این عزم، شناخت مجاری فساد، سازوکار آن، شفافیت در عرصۀ سیاسی و اقتصادی، نظارت بر کارگزاران و نظارت نهادهای مدنی برآنان و در مرحلۀ آخر، شناخت و مجازات عاملان است. تاکنون تنها به مرحلۀ آخر توجه شده که در عمل نیز اطلاعات قطره چکانی در برخورد با  عاملان گزارش شده است. ✍محمدرضا یوسفی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠 فساد در ایران، چه سیستمی باشد چه نباشد، مبارزه با آن سیستماتیک نیست! اینکه اسم این فسادها، ‎فساد سیستماتیک است یا فسادسیستمی یا فسادسازماندهی شده یا مافیا یا مملکت هزار فامیل یا هرچه؛ مهم نیست. اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید. اینکه یک عده بگویند کل سیستم فاسد است و در مقابل عده‌ای بگویند نه نظام سالم است؛ دو قطبی غلطی است. هرچه میخواهید بگوئید!‏ اما مسئله اصلی این است که مبارزه با فساد، سیستماتیک و همه جانبه و عمیق و موثر و عبرت‌آموز نیست. سیستم دستگاه‌های نظارتی و دیده‌بان و نهادهایی که وظیفه کشف و برخورد عبرت آموز با فساد را دارند، هستند. سازمان بازرسی، دیوان محاسبات، وزارت اطلاعات و سایرین که مسئولند. از طرفی گزارش‌‌های این نهادها که گاهی اوقات تخلفات را زودتر هم اعلام می‌کنند، ضمانت پیگیری و برخورد ازسوی قوه قضا ندارد و پرونده‌هایی هم که تشکیل می‌شود نتیجه دلچسب و موثری ندارد. نه برای سایرین عبرت آموز است نه برای مردم خوشحال‌کننده؛ وقتی مشمول زمان می‌شود و در نهایت تخفیف می‌خورد! مبارزه سیستماتیک با فساد یعنی کل سیستم بصورت یکپارچه روی فساد و تخلف حساس است و در کسری از زمان، هرگونه تخلف کشف شده و بدون اینکه مشمول زمان شود ابعاد شبکه‌های فساد روشن شده و سریعاً وارد فاز قضایی شده و جلوی تخلفات و فسادها گرفته می‌شود! مبارزه سیستماتیک یعنی بستن گلوگاه‌ها! یکی از این گلوگاه‌ها، بانک‌های خصوصی‌اند. بانک‌هایی که اعتبار دروغین می‌زایند و از قِبل این اعتبارات، وام های کلان به خودشان می‌دهند و بازار مسکن و طلا و سکه و ارز را بدست می‌گیرند! یکی از این گلوگاه‌ها، سیستم‌ها و صنایع ارز‌آور است. یکی گمرکات و بنادر است که کاملاً رهاست و الی آخر! خلاصه؛ این دعواها که فساد سیستمی است یا نیست؛ ارزشی ندارد. هرچه هست مبارزه با فساد، سیستمی وسیستماتیک وهمه جانبه و موثر و عبرت آموز نیست. فساد پشت فساد، یعنی سیستم سوراخ دارد آن هم سوراخ‌های بزرگ! شبکه‌های فساد در هر نهاد و دستگاهی، ضعیف یا قوی، وجود دارند. این را حل باید کرد. @Kolbe_Andishe_Farhang
💠 فساد چرا و چگونه مساله منبر شد؟! 🔹اینکه منبری های خوب انقلابی هم در نوبتهای مکرر به فساد می پردازند و یکبار حکومت علوی را "الگو" گرفته، مثل برخورد با ابن هرمه را مطالبه و یکبار در صدد رفع شبهه مسری فساد به مشروعیت نظام افتاده با فسادهای درون حکومت علوی "مقایسه" می کنند؛ مبتنی بر یک درک و محاسبه پیشینی است: مردم و حتی گروه های حزب اللهی درباره "میزان فساد"، ذهنیت منفی دارند و گله مند و منتقدند! 🔹از قضا پیمایش های علمی همین درک را تایید می کند. در آخرین پیمایش توسط مرکز تحلیل اجتماعی متا، از ۵بلوک جامعه، بلوک "وفاداران راسخ" -که در عمده مسائل همراه با نظام اسلامی هستند- در مساله فاصله خیلی زیادی با عموم مردم ندارند!   ۵۱درصد شان قائل هستند فساد در ایران بیشتر از کشورهای دیگر است و ...۱ تا اینجا معلوم است محاسبه و درک این منبری ها از مساله مخاطبانِ خود با واقعیت و پیمایش ها مطابق است و نمره خوب مساله یابی دارند. 🔹اما ؛ چقدر در مقایسه با حکومت علوی است؟! اینجا در مقام مناقشه صغروی در مستندات مقایسه نیستم. به نظر می رسد اگر باز درک درستی از میدان و "نسبت ذهنیت و عینیت" باشد راه حل های بهتر و موثرتری انتخاب شود. 🔹در بین شاخص های اندازه گیری فساد، "شاخص ادراک فساد" هم شایع است و معمولا همین، منشأ رتبه بندی فساد کشورها می شود. به این شاخص اشکالات متعددی وارد است از جمله اینکه ادراک (ذهنیت) همیشه مطابق با واقعیت (عینیت) نیست. شایعات و جوسازی رسانه ای، ابهام و خروجی های نامطلوب و... همه میتواند ادراک فساد را افزایش دهد. به حسب برخی پیمایش ها نسبت "ادراک فساد" به "تجربه و مشاهده فساد" در ایران ۷به۱ می باشد!۲ یعنی ۷برابر از درک مستند فساد، ادراک و باور به آن -بدون مستند و دلیلی خاص- بین مردم شایع است. 🔹با این وضعیت اگر گویندگان نتوانند خود را از حباب این تفاوت خارج کنند، احتمالا دنبال فهرست بلندی از فساد در حکومت علوی می گردند تا نتیجه مقایسه با جمهوری اسلامی حفظ شود! برای مثال نمونه هایی که در نگاه سخت گیرانه علی(ع) توبیخ، استیضاح و دستور بازرسی بوده اما هرگز در قوانین ما فساد تلقی نمی شود -بلکه بعضی رویه هم هست- در آن فهرست فساد، شمارش می شود! از مهمان شدن استاندار بصره بر یک سفره که فقرا در آن نبودند(نامه۴۵) تا تذکر گرفتن شریح برای خانه ۸۰دیناری اش (نامه۳)! و... گوینده ای مجبور میشود زیادبن ابیهِ دوره معاویه را به حساب زیادبن ابیه دوره علی(ع) -و حتی دوره امام حسن(ع)- بگذارد تا نمونه های فاسد در حکومت علوی را هم زیاد کند!۳ دیگری مجبور میشود "دوره حملات تروریستی و الغارات" بعد از صفین و خوارج -که به تصریح امام جز کوفه برایش نماند- را مثل "دوره استقرار و بسط ید امام در ولایات" بگیرد و از فرار استاندار بصره با بیت المال، نمونه از فساد در دوره علوی بگیرد؛ و حتی به خط و نشان نامه۴۱ -که تهدید به ذوالفقار است اما همزمان از عدم بسط ید امام خبر می دهد- اشاره نکند! 🔹ظاهراً وقتی مشکل نه "رخ دادن فساد" در حکومت اسلامی بلکه "ضریب خوردن ادراک آن" و "درک سستی در برخورد با آن" است؛ تصحیح دید مردم از راه دیگری می گذرد. مثل: 1⃣مطالبه نظام اداری (انحصارات، امتیازات، واگذاری ها، مزایا و...) برای رصد واقعی فساد، بجای معیار کردن ذهنیت ها و برساخت های رسانه ای و دشمن ساز. 2⃣ درست در جهت پاره کردن حباب های کاذب در اذهان و واقعی کردن نسبت ها. رهبر انقلاب هم در دیدار امسال تصریح کردند: قوه قضائیه تصویر رسانه ای خوبی ندارد! 3⃣ برخورد فوری و کامل و غیر مبهم  دستگاه قضایی با مفسدان و گزارش درست و به موقع به مردم. این سه در سیره حضرت امیر(ع) نمونه ها دارد و البته برخی از آن منبری ها هم از این حل ها گفته و می گویند. 🔗پ.ن: ۱. همه نتایج این پیمایش انتشار عمومی نیافته است لکن در پیمایش های مشابه میتوانید نتایج  در مردم و جوانان را ببینید: https://shoaresal.ir/fa/news/118575 ۲. این هم شنیده از مقامات مسئول است! ۳. ممکن است به حسب "صفات فاعلی" زیاد بن ابیه را کارگزار ترازی برای حکومت علوی ندانیم اما در دوره ایشان "قبح فعلی" از او گزارش نشده و تا صلح امام مجتبی(ع) هم به او وفادار مانده. ✍محسن قنبریان @Kolbe_Andishe_Farhang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بروید سراغ متهمان اصلی! 🎥 محمدمهدی میرباقری 🔹اصل منکر اقامه‌ی منکر است؛ بعد از آن، اشاعه‌ی منکر و در آخر ارتکاب منکر است. 🔹نمی‌شود شما با ارتکاب منکر درگیر شوی ولی با شبکه‌ی اقامه‌کننده و اشاعه دهنده آن مواجه نشوی! این یک درگیری ناموفق است. 🔹کسانی که ۴دهه با سیاست‌های غلط اقتصادی، الگوهای را در کشور پیش بردند، اقامه‌کننده‌ی بی‌عفتی در جامعه هستند، ولی به آنها لقب کارشناس، و مدال افتخار می‌دهیم؛ از آن طرف هم به خانمی که مرتکب یکی از لوازم این الگوی توسعه می‌شود لقب عامل منکر می‌دهیم. 🔗پ.ن: در امر به معروف و نهی از منکر خودش نوعی منکر است! @Kolbe_Andishe_Farhang
💠ابعاد فقهی و اجتماعی حجاب 🔹باید بین دو بعد اجتماعی و فقهی حجاب تفکیک انجام شود، بعد فقهی، کار فقیهانه است و فقه در معنای مصطلح یک واقعیت معرفتی و علمی در حوزه‌های علمیه ما است که یک حوزه زنده معرفتی است و یک مرجعیتی در جامعه دارند و بر اساس همین مرجعیت عمل‌ می‌کنند. 🔹یک‌زمان، بحث مدیریت اجتماعی و اجرای فقه است، اجرای فقه گاهی در حوزه زندگی شخصی است و در هنگام اجرا تزاحم‌ها و اولویت‌هایی وجود دارد و خود فرد، موضوع را تشخیص‌ می‌دهد و مدیریت‌ می‌کند. 🔹گاهی حوزه زندگی اجتماعی است و در قلمرو زندگی اجتماعی تحقق عمل فقهی مسائل و احکام متناسب و متناظر با خود را دارد و آن احکام از نوع احکام فقهی نیست بلکه احکام حکومتی است. مدیریت اجرای فقه کاملاً قواعد، مسیر و ضوابط مربوط به خود را دارد، اگر بخواهیم تفاوت احکام این دو حوزه را مشخص کنیم چیزی شبیه تفاوت میان فقه و قانون است. 🔹امربه‌معروف و نهی از منکر تا جایی در حوزه فردی اعمال شود که اثر منفی نداشته باشد؛ یعنی تا جایی که‌ می‌شود باید اجرا کرد، در حوزه اجتماعی نیز همین است و شناخت این‌که کجا قابلیت اجرا دارد یک شناخت فقهی نیست. حوزه اجرا نیاز به روانشناسی اجتماعی و جستجو کردن عوامل دیگر دارد، جامعه و رسانه باید بتوانند بین این دو قلمرو تفکیک قائل شوند، در این صورت متدینان و متشرعین هم وظیفه خود را‌ می‌دانند. 📎متن کامل: https://b2n.ir/f09727 ✍حمید پارسانیا @Kolbe_Andishe_Farhang
💠در بازار، حجاب نمی فروشند! 🔹 به یک مثال! توجه بفرمایید: در فاصله‌ی یک دهه، از سال ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰، تعداد مدارس بیش از ۱۰۰ درصد رشد داشته است؛ بیش از ۱۶ درصد مجموع مدارس کشور و بیش از دو میلیون نفر دانش‌آموز! 🔹 معنای دقیق و ساده‌ی این حرف این است که دولت دارد با سرعت عجیب، فکر و فرهنگ و تعلیم و تربیت را به دست می‌سپارد. آن‌هم آگاهانه و قاطعانه! 🔹 ناگفته پیداست که این وضعیت، فاصله‌ی چندانی با فروپاشی نهاد ندارد. از روند سیاستگذاری هم چنین برمی‌آید که نه تنها قرار نیست این حرکت تخریبی متوقف شود، که بر تداوم آن اصرار می‌شود. فرقی هم بین چپ و راست در این اصرار تخریبی وجود نداشته تا امروز. 🔹 جالب اینکه دولت، آثار و پیامدهای این بازاری‌سازی را در کوتاه‌مدت می‌بیند و بر وضعیتی که خود، عالمانه و عامدانه ساخته، مرثیه می‌سراید. گروهی از محافظه‌کاران نیز با او همنوا می‌شوند و مردم و فرزندانشان را به باد ملامت می‌گیرند که «چرا شماها این‌جوری هستید پس! حجابتان کو؟». ملامت می‌کند مردم را، اما خودش خوب می‌داند که در بازار، هر چیزی هم بفروشند، نمی‌فروشند! 🔹 با هر معیار و مبنایی (شرع، عقل، عرف و...) اگر از مشاهده‌ی آشفتگی‌های فرهنگی و اخلاقی دردمان می‌گیرد اما وضعیت نهاد (بازار) تعلیم و تربیت کشور، هیچ اعتراض و غصه‌ای در ما برنمی‌‌انگیزد، در دستگاه محاسباتی‌مان شک کنیم. این که در آن دست‌وپا می‌زنیم، ظرفیت‌های بسیار بیشتر از اینی که می‌بینیم برای ایجاد آشفتگی و بحران در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و اعتقادی دارد. 🔹 جریان زبان‌دارِ سیاسی، با تمرکز تعمدی بر پاره‌ای موضوعات و برجسته‌سازی هیجانی آن‌ها، مسائل اصلی را از اعتبار ساقط می‌کند و انرژی‌ها را در مسیری غیر ضروری هرز می‌برد. 🔗پی‌نوشت: آیا فقط، مدرسه را بازار کرده‌ایم؟ نه. این فقط یکی از بازارهایی‌ست که ساخته‌ایم. همه‌جا بازار است. ✍روح الله رشیدی @Kolbe_Andishe_Farhang
💠جمهوری اسلامی و قبض و بسط پراگماتیک شریعت(۱) مسأله حجاب در شرایطی که وقوع یک رخداد ناگوار یا تنش‏ زا مانند مرگ مهسا امینی جامعه را به سوی یک دوقطبی پیش می‏ برد، عمدتاً طبقه متوسط فعال در شبکه‏ های اجتماعی با همراهی رسانه ‏های خارجی چهره‏ های سرشناس و از آن طریق عموم مردم را وامی‏ دارند تا موضع سیاسی خود در حمایت یا رد واقعه اعلام کنند. این اتفاقی طبیعی است اما آنچه در این میان از دست می‏ رود مجالی برای فهم شرایطی است که امکان وقوع چنین رخدادی را پدید می ‏آورد و البته این فهم نیز نه موضعی بی‏ طرف یا خنثی بلکه درکی عمیق ‏تر، همه‏ جانبه ‏تر و با فاصله ‏ای مناسب از صحنه رخداد است که راه بردن به آن ممکن است در لحظه تصمیم یاری‏ رسان ما باشد. اگر چه با تعریفی که آگامبن از وضعیت استثنایی ارائه می ‏دهد باید تمامی سال‏ های پس از تأسیس جمهوری اسلامی را مشمولِ حقیقی ‏ترین وضعیت استثنایی تاریخ معاصر جهان برای یک ملت دانست اما به هرحال پس از پایان جنگ در میان طیفی از سیاسیون تصوری از امکان بازگشت به شرایط عادی و پذیرش ایران در جامعه جهانی و نظام تقسیم کار آن پدید آمد. پیدایش این تصور ناشی از عدم فهم تفاوت‏هایی بود که میان اقتضائات دولت و حکمرانی مدرن با نحوه حکومت‏ داری پیش از آشنایی با تجدد بود. می‏ توان راجع به حدود قلمرو دولت، بازار و جامعه مدنی که اکنون دهه‏ هاست در جوامع مدرن در حال تغییر است سخن گفت اما آنچه با وجود تمام این تفاوت‏ها درباره دولت مدرن قابل بیان است آن است که این دولت به مثابه تجلی اراده جمعی برای تعیین سرنوشت، عهده‏ دار اداره امور عمومی اعم از آموزش، بهداشت، امنیت و رفاه اولیه یعنی خوراک، پوشاک و مسکن برای یک ملت است. برعهده گرفتن این وظایف گسترده، زمینه ‏ای است برای ورود حداکثری دولت به شئون و ساحات مختلف زندگی شهروندان در تمامی دوران حیات هر یک از آنها. وقتی یک دولت مرکزی که به وسیله یک شخصیت سیاسی یا جریان و حزب سیاسی با چنین دایره شمولی از تعامل با شهروندان اداره می ‏شود دیگر به دشواری می ‏توان مسئولیت تصمیمات و اقدامات دولت را از یکدیگر تفکیک کرده و فی‏ المثل گفت آنچه دولت در زمینه مسکن انجام داده با آنچه درباره سیاستگذاری هنر به انجام رسانده ارتباطی با هم ندارند. در واقع شهروندان مصدر تمامی امور را دولت مرکزی می‏ دانند. در این میان دشواری جمهوری اسلامی دوچندان شده چرا که هم مسئولیت اجرای احکام شرع را برعهده دارد و هم اداره امور عمومی که ساختار دولت مدرن از آغاز برای تأمین این اهداف خود را محتاج تکیه بر دین نمی‏ دانسته است. فراتر از این، قبول چنین مسئولیت‏های سترگی در شرایطی رخ داده که نظم اقتصادی-سیاسی جهان خروج کشوری مانند ایران -با این موقعیت ژئوپلیتیک و این میزان منابع انرژی و معدنی- را از دایره شمول مدیریت خویش برنمی ‏تابد. فارغ از بحث‏هایی که می ‏شود درباره نسبت و رابطه این دو دسته از مسئولیت‏های جمهوری اسلامی با یکدیگر داشت که باید در مجال دیگری به تفصیل بدان پرداخت، ایستادن و قبول این مسئولیت‏ها در شرایط تحت فشار شدید بیرونی کاری بسیار دشوار است. تحقق انقلاب و هشت سال مقاومت در برابر جنگ تحمیلی پس از تأسیس جمهوری اسلامی در این شرایط دشوار امری بود که تنها با ایمان و امید مردم به آینده شدنی بود. اما با پایان جنگ صحنه‏ ای که در آن مردم مهیای جان باختن بر سر آرمان خویش بودند به تدریج برچیده شد اما در عین حال میدانی تازه گشوده نشد؛ معرکه ‏ای که مردم دوباره در آن شخصیت پیدا کنند و به واقع بتوان در آن ایستادن انسان را به نظاره نشست. آن امید و آرمان ساختن ایران بود؛ ساختن ایران چونان نمادی از ایستادن انسان. اگرچه سال‏ های پس از جنگ دولت «سازندگی» بر سر کار آمد اما در حقیقت ما محتاج ملت سازندگی بودیم. ساختن ایران به دست مردم بیش از آن که معنایی اقتصادی داشته باشد یا هدف اولیه آن تأمین معیشت باشد معنایی سیاسی داشت که غایت آن تقویم شخصیت انسان ایرانی بود. اما در جهان اکونومیزه کنونی این طرح از سیاست لاجرم در بستری از یک فرم خاص اقتصاد سیاسی تعین می ‏یابد. در این چارچوب فهم تأکید چندین ساله رهبر انقلاب بر اقتصاد مقاومتی و مسأله تولید چندان دشوار نیست و روشن می ‏سازد که او چگونه ورای تأمین معیشت مردم زایش سیاست برای تداوم راه جمهوری اسلامی را هدف گرفته است. ✍علیرضا بلیغ @Kolbe_Andishe_Farhang
💠جمهوری اسلامی و قبض و بسط پراگماتیک شریعت(۲) مسأله حجاب تجربه گرانبهای جنگ برای ما در وهله نخست ساخته شدن یک جامعه و شخصیت یافتن یک ملت بود و هر امر دیگری که به عنوان دستاورد جنگ از آن یاد کنیم فرع بر این مسأله است. پس از جنگ، دولت مردم چونان معادن و ذخائرش را با ذخائر انرژی جایگزین کرد. نتیجه این تغییر، شکل گیری یک اقتصاد سیاسی رانتیر به جای یک اقتصاد سیاسی مولد بود که می توانست محمل اصلی و راهبردی حضور مردم در سیاست باشد. متعاقباً پدید آمدن یک اقتصاد نفتی به معنای فقدان یک ریزبافت اقتصادی مردمی و تبدیل ایران به یک کشور نرمال و غیرسیاسی است. در واقع وابستگی اقتصاد ایران به درآمد نفت به جای درآمد حاصل از کار و تولید مردم نتیجه ای جز شکاف میان اهداف سیاسی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی با فرم حکمرانی و توان واقعی اقتصادی- سیاسی آن نداشت. خام فروشی در نظام تقسیم کار جهانی دامنه کنش سیاسی هر کشوری را محدود می کند زیرا به واسطه محدود و متعین بودن بازار خرید و فروش مواد خام افزایش اقتدار سیاسی از طریق افزایش توانمندی اقتصادی ناممکن می شود. در این تحول و چرخش مردمانی که حاملان این آرمان های سیاسی بوده و آنها را بدل به نیروهایی دگرگون کننده می کردند در خوش بینانه ترین صورت خویش ذیل استعاره «دولت خدمتگزار» بدل به عائله دولت شدند. تبدیل مردم از یک نیروی سیاسی و شریک در اداره کشور به شهروند مخدوم و سربار دولت پیامدهایی داشته که شایسته است درباره هریک از آنها یادداشتی مستقل نگاشته شود که به شرط حیات خواهم نوشت. مهم ترین رخداد این صحنه مرگ امر سیاسی، تبدیل فرهنگ به امر نوستالژیک و در پی آنها جایگزینی امید به آینده با فانتزی است. سیاست یا امر سیاسی لحظه ظهور فرهنگ چونان یک نیروی زایا و زاینده و شکننده شالوده وضع موجود به سوی آینده است. هنگامی که ضربان این قلب تپنده فرهنگ بیفتد، فرهنگ به مثابه تعین ایستادن انسان و اهتزاز روح بی معنا شده و دیگر پوسته‏ای خشک و میان‏تهی است به یادگارمانده از گذشتگان که تنها می توان به آن افتخار کرد یا در فقدانش آهی از سر حسرت کشید. سرنوشت خوابیدن در باد افتخار به چنین فرهنگی همانی است که وضع اکنون اروپا را در قبال امریکا پدید آورده است؛ اروپایی ملعبه دست امریکا که دیگر فاقد هر طرحی از سیاست برای بازیافتن فرهنگی زنده در اکنونِ خویش است. همین شمایل به ظاهر دل‏فریب از فرهنگ اروپایی ما را به جای تمرکز بر جنگ اراده‏ها گرفتار گفتگوی تمدن‏ها ساخت. ما با انقلاب سیاست را از نو یافتیم و این مقارن با مردم پیدا کردن ایران بود اما در پایان جنگ بود که مردم دوباره از کفمان رفت اما نه آنچنان که چیزی از سیاست جمهوری اسلامی باقی نماند و نه آن گونه که بتوان گام های بزرگ برای برهم زدن قواعد متصلب حاکم بر نظم جهانی برداشت. در سال‏های پس از جنگ مردم را بیشتر می شد در صحنه هایی که اسماً به معرکه سیاست شناخته می شدند جستجو کرد یعنی انتخابات، تظاهرات، فتنه‏ها و آشوب‏ها. این به منزله کمرنگ شدن حوزه عمومی و کاهش سهم مشارکت مردم در برپاداشتن ایران بود. احیاء امر سیاسی در انقلاب و شکستن قواعد نظم سرمایه داری و ایجاد وضعی نامتقارن در منطقه و جهان ما را در معرض فشار واقعیتی قرار می‏داد که پس از رویارویی با آن بر آن شوریده بودیم. فشار این واقعیت در شرایطی به ما تحمیل می شد که جمهوری اسلامی نه به منزله قرار گرفتن در حاشیه جهان مدرن بود و نه همچون نگرش های سلفی سودای نابودی آن را در سر می پروراند بلکه راهی بود از میانه تجدد به سوی آینده ای ورای آن. فشار واقعیت به هنگامه عبور از این میانه بود که مسائلی تازه را یک به یک پیش روی ما می گذاشت. تحت این فشار خرد سیاسی برای فهم و پاسخ به این مسائل پرورده می شد یا به عبارت دیگر علم شأن حقیقی خویش در نسبت با سیاست را می یافت. اما با شکاف میان سیاست اعلامی یا ایدئولوژی رسمی با مناسبات اقتصادی جامعه، علم نیز دیگر آنچنان از عهده روایت، نقد و حل مسائل ایران برنمی آمد. ✍علیرضا بلیغ @Kolbe_Andishe_Farhang
💠جمهوری اسلامی و قبض و بسط پراگماتیک شریعت(۳) مسأله حجاب در حقیقت جمهوری اسلامی در آغاز با چالش قبض و بسط پراگماتیک شریعت رو به رو شد اما پس از جنگ و طرح مسأله بازسازی کشور به جای مقاومت در نقطه فشار و قوام بخشی به آن خرد سیاسی ترجیح داد حفظ و ارتقاء یک دولت ملی و مستقل را وانهاده و با قبول قواعد توسعه برون زا تجددمآبی پیشه کرده یا به تعبیری به دنبال خام فروشی برای خرید تجدد از سوپرمارکت غرب بیفتد. اینجاست که به جای تأمل در مناسبات شریعت و سیاست در میدان واقعیت و عمل در دام قبض و بسط تئوریک شریعت افتاد. این زمینه ای بود برای آن که غالب حوزویون متوسل به ادبیات کلامی برای دفاع از ساحت دین شوند و کثیری از اهالی علوم انسانی در پی طرح مسأله قبض و بسط سرگرم یافتن راهکارهای عصری کردن دین باشند. عالمان اهل دیانت به جای رفتن بر سر چشمه جوشان سیاست-با همان تعریف که بدان اشاره شد- خشاب دفاع از فرهنگ و سنت را – آن هم چنان که گفته شد- پر می کردند. اگرچه درافتادن با این مسأله برای برخی اهل علم منزلت و فضیلتی به بار آورد اما تا سال‏ها زمینه های همکاری و گفتگوی واقعی میان علم و سیاست را به حاشیه برد. از منظری دیگر در تجربه سال‏های پس از جنگ این مفهوم «کار» بود که بی حیثیت شد. اگر فعالیت علمی را نتوان به راحتی وظیفه عموم مردم دانست اما کار همچون دفاع وظیفه ای همگانی است. چنان که گفته شد کار پیش از آن که امری اقتصادی باشد سیاسی است و کار مولد مردم اولاً به منزله استحکام سیاست از مجرای مشارکت مردم در ساخت ایران است. پذیرش فشار واقعیت در صحنه تولید و کار حتی اگر علم نیز در آغاز پا به پای آن پیش نمی آمد می توانست آن را به دنبال خویش بکشد و از این طریق سازمان تولید و در شکل کلی آن چارچوب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی را طراحی کند. اما با نگاهی به ساختار نامولد اقتصاد تهران -که آن را بیش از هر چیز تبدیل به شهری پر از کارمند کرده که مابقی ساکنان شهر نیز مشغول دادن «خدمات» به آنها هستند- می شود فهمید این شهر به مثابه مهم ترین منبع پمپاژ پول در اقتصاد ایران چگونه به الگویی تکثیرشونده برای تمام شهرهای بزرگ و کوچک کشور تبدیل شده است. این وضع رخوتناک چنان در تاروپود نهاد سیاست تنیده شده که حتی زمانی که مردم در واقعه ای همچون شهادت حاج قاسم امکان دوباره خیزش سیاست و تغییر اساسی معادلات منطقه و جهان را در اختیار حاکمیت قرار می دهند و حتی عموم آنها آماده پذیرش جنگ با امریکا برای انتقام بودند تصمیم گیران ما این فرصت را از خود و مردم ایران دریغ کردند و چه بسا تاوان کفران نعمت آن سردار بی مثال همان بود که با سقوط هواپیمای اوکراینی بر ما رفت. درک فانتزی از معنای توسعه پس از جنگ و وجود موهبت نفت برای تحقق این خیال پردازی شکست و پیروزی حقیقی را برای ما به تعویق انداخت و حتی معنای آن را تغییر داد. اما به هرحال جمهوری اسلامی برای نشان دادن این که میراث دار سیاستی است که با انقلاب ظهور کرده می بایست اعمال حاکمیت کند که مع‏الاسف در این شکل نامولد از اقتصاد نقاط زیادی برای تأمین چنین مقصودی وجود نداشت. اگرچه در میدان دفاع یا برخی فناوری ها یا صحنه منطقه ای و... چشم در چشم شدن با خطر ما را به ضرورت اعمال حاکمیت واقف کرد و به همین سبب نیز به توفیقات بزرگی دست یافتیم اما در عرصه مدنی و اجتماعی به هر دلیل بر مسائل چندانی دست نگذاشتیم. در این میان به دلیل فشار غرب در مسأله آزادی های جنسی «حجاب» تبدیل به نقطه اعمال حاکمیت نظام شد. با وقوع انقلاب حجاب با محفوظ داشتن جاذبه های طبیعی زن زمینه تجلی انسانی و فعالیت سیاسی و اجتماعی زن را بیشتر مهیا نمود اما تبدیل شدن حجاب به نقطه اعمال حاکمیت آن هم در شرایط ناهمتراز ایدئولوژی رسمی و ساختار اقتصادی سبب شد تا امکان طراحی ساختارهای متناسب برای بقا و بهبود فعالیت سیاسی و اجتماعی زن به محاق رفته و انگاره زن در فرهنگ سنتی دوباره در ذهن حاکمیت غالب شود. در این موقعیت ناهمتراز سطح تحصیلات زنان افزایش یافت، معماری و شهرسازی خانواده محور از میان رفت و... و همزمان انتظار از زن به عنوان مادر و رکن اصلی آرامش خانواده و منبع عاطفه و احساس و... پابرجا ماند. در این ناهمترازی ها حجاب دیگر نه فرصتی برای مشارکت خاص زنان در قوام جمهوری اسلامی – که دیگر به هیچ یک از دو الگوی زن مدرن و تصویر زن در سنت شباهت کامل نداشت- بلکه نقطه ضربه پذیر نظام بود چرا که جمهوری اسلامی آن را نقطه اعلام حضور خود به عنوان حکمران کرده بود. بنابراین نباید تعجب کرد که چرا در مسأله‏ای مانند اعتراض به برخورد نیروی انتظامی با مهسا امینی و مرگ او این موضوع به سرعت می تواند به سمت شعارها و اقدامات ساختارشکنانه علیه کلیت نظام حرکت کند و از همین طریق هر برنامه ریزی و کنش داخلی و خارجی برای براندازی نظام با آن همراهی کند. ✍علیرضا بلیغ @Kolbe_Andishe_Farhang
💠جمهوری اسلامی و قبض و بسط پراگماتیک شریعت(۴) مسأله حجاب در چنین شرایطی توضیح حقوقی قانون حجاب و موجه بودن برخورد پلیس با بی حجابان کمکی به رفع بحران نمی کند بلکه تنها آن را به تعویق خواهد انداخت زیرا در مواجهه پدیدارشناختی با ماجرا می توان دریافت که آن شکاف و ناهمترازی قانون حجاب را دست کم در شرایط فعلی به امری قابل پذیرش برای جامعه تبدیل نمی کند. اگر به مسأله از این زاویه نگریسته شود فهم این مسأله هم دشوار نیست که عموم جامعه ایران درگیر یک چالش دینی و عقیدتی با مسأله حجاب نیستند بلکه آن را محمل پاسخ سیاسی خویش به نحوه حکمرانی جمهوری اسلامی قلمداد می کنند. در شرایط کنونی عدم توجه به این بنیان‏هایی که زمینه بحرانی شدن حجاب در ایران شده و به تعویق انداختن مواجهه اصولی با آن معلوم نیست دیگر زمانی را در اختیار ما قرار دهد و از این پس باید منتظر بود تا این اقدامات ساختارشکنانه دیگر نه مانند 76، 88 و 98 هر ده سال یک بار بلکه هرچند ماه یک بار به وقوع بپیوندد. ✍علیرضا بلیغ @Kolbe_Andishe_Farhang
💠از نامسأله‌ی «حجاب شرعی» تا مسأله‌ی «حجاب سیاسی» در جمهوری اسلامی بخش اول احتمالا شما هم این روزها چشم و گوشتان پر شده است از جدال‌‌ها پیرامون وضعیت حجاب. اگر جای کسانی باشید که به هر دلیل معتقد به حجاب نیستند می‌پرسید چرا باید به چیزی واداشته شوم که اعتقادی به آن ندارم؟ چرا باید تبدیل به قانون بشود که عده‌ی زیادی از مردم به آن پایبند نیستند؟ در مقابل اگر جای متولیان دینی و فرهنگی باشید به ولوله خواهید افتاد که این چه وضع حجاب است؟ چرا با اینها برخورد نمی‌شود؟ چرا قانون رعایت نمی‌شود؟ این‌ها سوالاتی است که درگیری‌های این روزهای کف جامعه را شکل می‌دهد. درگیری‌هایی که قصد دارم در این نوشته، آن را خُرد و سطحی و غیر مهم معرفی کنم. من نمی‌خواهم بگویم چون حجاب رعایت نمی‌شود از قانون دست بکشیم؛ یا چون حجاب قانون است، با قانون‌شکنی‌ها برخورد کنیم. من فلسفه‌ می‌خوانم و سعی دارم قبل از هر چیز «چرایی» را در مساله پیدا کنم. در استوری‌های تفسیر حجاب در اینستاگرامم(هایلایت شده) به بخشی از چرایی این مساله اشاره کردم و نوشتم ترویج معنای غلط از حجاب(تفسیر مَردمحور از حجاب) باعث شده زنان بطور وجدانی پذیرای حجاب نباشند و با آن احساس بیگانگی کنند. آن تفسیر یک معنای فکری-فرهنگی از مساله حجاب بود. اما امروز می‌خواهم به «چراییِ» دیگری در مساله حجاب اشاره کنم و معنای سیاسی-عملیاتی آن را توضیح بدهم. اینکه بگوییم حجاب سیاسی شده است و برای ترویج حجاب باید از آن سیاست‌زدایی کرد، یک راهبرد موهوم است که راه به جایی نمی‌برد. حجاب یک امر سیاسی است و باید سیاسی بماند‌. اما نه سیاست به معنای بازی‌های سیاسی و دولتی، که مثلا ورود زنان به ورزشگاه را آزاد بشود یا نشود، به زنان بی‌حجاب خدمات اجتماعی بدهند یا ندهند و مثل این مساله‌های دسته‌چندم. امروز ۱۲ فروردین است و ۴۴ سال از رأی «آری» اکثریت به نظام جمهوری اسلامی می‌گذرد. اگر عکس‌ها و فیلم‌های آن‌ دوران را ببینید عده‌ای از زنان بی‌حجاب را میان این جمعیت مشاهده خواهید کرد. اما چرا کسانی که به حجاب اعتقادی نداشتند به جمهوری اسلامی آری گفتند؟ چرا برخی از اینان حتی حاضر بودند با عدم اعتقاد به حجاب، آن را بخاطر جمهوری اسلامی رعایت کنند؟ آن سیاستی که با حجاب گره خورده است از همینجا ریشه می‌گیرد. آیا انقلاب ۵۷ برای حفظ حجاب بود؟ آیا اینطور که برخی با فریاد وااسلاما و واانقلابا می‌گویند، با کشف حجاب عده‌ای، انقلاب استحاله شد؟ اسلام از دست رفت؟ خون شهدا پایمال شد؟ بیایید مساله را از نگاه آقای خامنه‌ای ببینیم. اگر قرار به از دست رفتن اسلام و انقلاب باشد، او باید جلودارِ فریاد واانقلابا باشد. اما او منظر دیگری دارد. او همچنان از قدرت انقلاب اسلامی در جهان حرف می‌زند. از منظر او مساله‌ی حجاب در سطح یک ناهنجاری دینی اساسا یک مساله‌ی فرعی است. او وقتی از درگیری‌های اجتماعی در مساله حجاب حرف می‌زند، از تعابیری چون مساله‌ی زیرِ نصاب اهمیت، اولویت دهم، گناه کوچک، مساله‌ی فرعی و... استفاده می‌کند. اما چرا؟ مگر او یک فقیه دینی نیست که قاعدتا برای او گناه کوچک با بزرگ در گناه بودنش نباید تفاوت داشته باشد؟ خیر! او بالاتر از یک فقیه دینی، یک رهبر سیاسی است. او محل نزاع را جای دیگری می‌بیند. جایی که اساس انقلاب و جمهوری اسلامی روی آن بنا شده و هر تزلزلی در این ناحیه است که نیاز به وااسلاما و واانقلابا دارد. و آن چیزی نیست جز «قد علم کردن در مقابل امپریالیسم». «مقابله با امپریالیسم» ایده‌ی مشترکی بود که  سال ۵۷ توانست گروه‌های مختلف و متفاوت فکری و عقیدتی و حتی بی‌حجاب‌ها را ذیل پرچم واحد جمع کند. در مقایسه با این امر بزرگ و محل درگیری اصلی، همه‌ی درگیری‌های دیگر خُرد و فرعی محسوب می‌شوند و به میزان نسبت‌شان با این امر اصلی دارای اهمیت می‌شوند. آقای خامنه‌ای، دیگریِ مقابلِ جمهوری اسلامی را اژدهای عظیم امپریالیسم می‌داند؛ نه تعدادی دختر که کشف حجاب می‌کنند. ایده‌ی محوری انقلاب اسلامی «مقابله با امپریالیسم» است و هر ایده‌ی دیگری در جمهوری اسلامی باید با همین معیار تراز بشود و محک بخورد. ایده‌ی وحدت  شیعه و سنی را از همین منظر ببینید. همکاری‌های منطقه‌ای و جهانی ایران با کشورهایی نظیر چین، عربستان، روسیه و... را با وجود اختلافات فراوان، از همین منظر تحلیل کنید. ✍️فاطمه داداشی @Kolbe_Andishe_Farhang