eitaa logo
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
2.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
530 فایل
👼 کودکان آمر 🇮🇷 🧕🤵واحد کودک و نوجوان موسسه موعود مرکز تخصصی امر به معروف و نهی از منکر تحت اشراف علمی #استاد_علی_تقوی 💎 ایدی ثبت نام کودکان و ارتباطات👇 @vajeb_koodakan 💎 ایدی چالش و مسابقات 👇 @vajeb_mosabeghe
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🌷🕊سوره ناس🕊🌷 👼🏻 داستان سوره ناس رو برای بچه ها بگید❤️ با این داستان خیلی خوب میتونن مفهوم سوره ناس رو بفهمند😊 روزی روزگاری در زمانهای بسیار دور جمعیت زیادی از مردم در سرزمین زیبا زندگی میکردن این مردم خیلی باهم خوب و مهربون بودن پیامبر خوبی داشتن که اونهارو به سمت خدای احد دعوت میکرد و کارهای خوبی بهشون یاد میداد که نباید پشت سر مردم حرف بدی بزنند نباید دروغ بگن، یتیمان رو دوست داشته باشن....☺️ روزی از روزها یه آدمی به اسم خناس وارد شهر شد..خناس دید مردم این شهر چقد باهم خوبن😍 سعی کرد بره و کارهای بد رو به اونها یاد بده و اونها رو وسوسه کنه «الذی یوسوس فی صدور ناس» بخاطر همین خناس رفت پیش سعید. سعید پسر خوبی بود و داشت با توپش بازی میکرد خناس بدجنس در گوشش زمزمه کرد: «چقدر خوب داری بازی میکنی !!! ولی من که نمی فهمم شوت تو چقدر قویه. اگه بتونی بزنی به اون شیشه و اونو بشکنی، میفهمم قوی هستی» بچه ها یه لحظه سعید حواسش پرت شد و وسوسه خناس کارگر شد توپ رو پرتاپ کردو شیشه رو شکست. ای وای صدای خرد شدن شیشه اومد.... سعید به خودش اومد و توپشو برداشت و دوید یه گوشه قایم شد... وای این کی بود این حرفو به من زد؟؟؟ خواست خناس رو پیدا کنه، ولی اثری از خناس نبود فرار کرده بود رفته بود پیش مریم... مریم داشت با دوستش بازی میکرد درگوش مریم گفت: «چرا عروسکت رو میدی به دوستت؟خرابش میکنه نده بهش!» یهو مریم وسوسه شد و حرف خناس رو گوش کرد. عروسک رو از دست دوستش کشید و دوستشم زد زیر گریه... کار خناس این بود که بین همه ی دوست ها اختلاف بندازه... مریم ناراحت بود از اینکه دوستش رو گریه انداخته بود سعید هم ناراحت بود از اینکه شیشه رو شکسته بود... دو تایی کنار خیابون وایساده بودن و غصه میخوردن. یهو یه مرد مهربون از کنار اونا رد شد و فهمید خناس اومده و قلب اونارو وسوسه کرده.😔 همسایه عصبانی بود و مریم و سعید ناراحت بودن و دوست مریم گریه میکرد... تو شهر بزرگ آشوب شده بود😭 مرد مهربون گفت ناراحت نباشین خدای مهربون هم شما رو میبخشه چون اون خدایی است که ملک همه مردمه، فقط تاج نداره و اون الاه ناس (پروردگار مردم) و ملک همه ی مردمه.. تنها کاری که باید بکنیم اینه که از شر وسوسه های خناس به اون پناه ببریم و دیگه حرفای خناس رو گوش نکنیم ┏━━ ⭐️🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ ⭐️🌙 ━━ 🌸🌿در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🌿🌸
سوره چهار فصل سال در یک نگاه... کاردستی چهارفصل رو با بچه ها بسازید❤️ ┏━━ 🏴🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 🏴🌙 ━━ 🖤🥀در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🥀🖤
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🔴 طرز تهیه کانال👇👇👇 ‹ مهد قرآنی مجازی بچه های مهربون 👈 کودکان آمر › ‼️📎 🔹 دو قاشق و 📚🌕 🔹سه پیمانه و 📋و📿 🔹یک لیوان و و 🕯🥀 🔹دو سوم پیمانه و 💬☘ 🔹پنج قاشق غذاخوری و 🤣🗳 🔹دو فنجان و 🎁🙈 🔹 و به میزان کافی 😌🎊 📣📣 انتهای راهرو دست راست منتظریم 😁🌿👇 @Koodakan_Amer از مسابقات مناسبتی جا نمونید که جوایز نقدی خوبی در انتظارتونه. 😃🎁 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
توی یه شهری 🏭🏢 دو تا برادر 🙍‍♂🙎‍♂زندگی می کردند به اسم همزه🙍‍♂ و لمزه 🙎‍♂ همزه و لمزه جلوی دیگران و پشت سرشون مردم رو مسخره می‌کردند😏برای همین هیچ کس اون ها رو دوست نداشت.😒 همزه 🙍‍♂و لمزه 🙎‍♂خیلی پولدار بودن💰💷 و پولهاشون رو توی خونه توی صندوق 🗃 می‌گذاشتن. 🔻اونا پولشون 💷 رو به فقیرها نمی دادن‌و 🔻برای کارهای خوب خرج نمی کردن. هر شب پولهاشون جمع می کردن 💷➕💷 ومی شمردن همزه🙍‍♂ به لمزه 🙎‍♂می گفت: تو چقدر پول داری❓ لمزه می شمرد: 1 عدد 2 عدد 3 عدد…. 8 عدد پول دارم. لمزه 🙍‍♂ میگفت تو چقدر پول داری❓ همزه می گفت🙍‍♂: 1 عدد 2 عدد …. 7 عدد دارم. همزه🙍‍♂ به لمزه 🙍‍♂می گفت من فردا بیشتر کار می کنم تا پولم 💰از تو بیشتر بشه😎 فردا شب 🌌باز شروع می کردن به شمردن پول هاشون 💷 1 عدد 2 عدد… 🔹یه روز همزه و لمزه رفتن خونه پدر بزرگشون 🏡📰در زدن پدر بزرگ 👴🏻گفت کیه در می زنه❓گفتن ما هستیم. وقتی پدربزرگ 👴🏻 در رو باز کرد و اونا رودید👀 گفت یعنی چی⁉️ گفتن یعنی ما هیچ وقت نمی میریم. ما پول داریم💴 و همه چیز با پولمون به دست می یاریم. پدربزرگ 👴🏻 گفت ولی من خیلی ها رو دیدم که خیلی پول داشتن 💰💷💎ولی همه چیز رو نمی شه با پول خرید❌ مثل مریضی و … همزه 🙍‍♂و لمزه 🙎‍♂به حرف پدربزرگ 👴🏻گوش ندادن 👂❌ و از اونجا به خونشون🏘 برگشتن. از دور دیدن👀 یه جایی آتیش🔥🔥 گرفته شروع کردن به خندیدن 😁 و مسخره کردن 😏 گفتن بریم از نزدیک ببینیم 👀 خونه 🏘 کی آتیش گرفته. وقتی رفتن جلو دیدن خونه ی خودشونه🏘😳 گفتن وای پولامون 😱💷 با سرعت رفتند تا پول هاشون رو از آتیش🔥 در بیارن ولی آتیش خیلی زیاد🔥🔥 بود و مقداری از پولها سوخته بود اونها اونقدر ناراحت شدن😞😞 که انگار خودشون دارند می سوزند. همزه گوشی 📞 رو برداشت و به آتش نشانی 🚒زنگ زد. گفت ما شدیم آتش نشانی 🚒 چون اونها رو می شناخت و می دونست کارشون مسخره کردن😏 دیگرانه فکر کرد بازم دارن مسخره می کنن. گفت چیه❓ و گوشی رو قطع کرد☎️ (انها علیهم موصده) و اونا تو آتیش🔥 سوختند. چون راه فراری نداشتن (فی عمد ممدده)⛔️ ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ ┏━━ 👼🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🌙 ━━ 👈در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🔴 طرز تهیه کانال😇👇🏻 ‹ مهد قرآنی مجازی بچه های مهربون 👈🏻 کودکان آمر › ‼️📎 🔸 دو قاشق و 📚🌕 🔹سه پیمانه و 📋و📿 🔸یک لیوان و و 🕯🥀 🔹دو سوم پیمانه و 🎮 🔸پنج قاشق غذاخوری و 📚📖 🔹دو فنجان و 📗🔖 🔸 و به میزان کافی 😌🎊 📣📣 انتهای راهرو دست راست منتظریم 😁🌿👇 @Koodakan_Amer از مسابقات مناسبتی جا نمونید که جوایز نقدی خوبی در انتظارتونه😃🎁 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🔴 طرز تهیه کانال😇👇🏻 ‹ بچه های مهربون 👈🏻 کودکان آمر › ‼️📎 🔸 دو قاشق و 📚🌕 🔹سه پیمانه و 📋و📿 🔸یک لیوان و و 🕯🥀 🔹دو سوم پیمانه و 🎮 🔸پنج قاشق غذاخوری و 📚📖 🔹دو فنجان و 📗🔖 🔸 و به میزان کافی 😌🎊 📣📣 انتهای راهرو دست راست منتظریم 😁🌿👇 @Koodakan_Amer از مسابقات مناسبتی جا نمونید که جوایز نقدی خوبی در انتظارتونه😃🎁 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺