eitaa logo
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
2.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
530 فایل
👼 کودکان آمر 🇮🇷 🧕🤵واحد کودک و نوجوان موسسه موعود مرکز تخصصی امر به معروف و نهی از منکر تحت اشراف علمی #استاد_علی_تقوی 💎 ایدی ثبت نام کودکان و ارتباطات👇 @vajeb_koodakan 💎 ایدی چالش و مسابقات 👇 @vajeb_mosabeghe
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 سلام عزیزان و دلبندان من، خوبید؟ براتون یه داستان شیرین و جذاب آوردم. عزیزان من ما باید یاد بگیریم به همدیگه کمک کنیم. در سختی‌ها، حتی خدا هم میگه واجب است در کارهای خیر به یکدیگر کمک کنیم، خدا در قرآن هم می‌فرماید: ( تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرّ ). 👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود. روزی از روزها امام رضا (ع ) با یکی از یاران خود به نام سلیمان در باغی نشسته بودند و میوه می خوردند. ناگهان گنجشکی از شاخه یکی از درختان پرید و دور سر امام رضا گشت ، چند بار جیک جیک کرد و در هوا بال بال می زد. سلیمان می خواست گنجشک را دور کند اما امام با دست اشاره کرد که کار نکند. امام گفت:«می دانی چه می گوید؟» سلیمان لبخندی زد و گفت:«حتماً از آمدن ما ترسیده». امام بلند شد و گفت:عجله کن سلیمان، بچه های او در خطر هستند.یک مار سمی به جوجه های این گنجشک حمله کرده است. سلیمان تعجب کرد اما سریع بلند شد وهمراه امام به طرف لانه گنجشک رفت ، وقتی به آنجا رسید ماری را دید که از دیوار بالا می رفت و زبانش را تکان می داد و دو گنجشک بالای سر مار می چرخیدند و تلاش می کردند به مار نوک بزنند. سلیمان چوبی برداشت و مار را از لانه گنجشک ها دور کرد و گنجشک ها را از خطر نجات داد. امام و سلیمان به جای اولیه خود برگشتند و نشستند و دو گنجشک چند بار دور آنها چرخیده و سپس به لانه خود رفتند . امام به سلیمان گفت :آنها آمده اند تا تشکر کنند. بعد از امام پرسید:«شما چطور فهمیدید که گنجشک چه می گوید». امام تبسمی کرد و گفت:خداوند توانایی دانستن زبان حیوانات را به امامان عطا کرده است. بچه های خوبم ،شما هم مانند امام رضا (ع ) مهربان باشید و هرگاه کسی یا حیوانی نیاز به کمک داشت، به او کمک کنید. 🌹در آخر تولد امام رضا را به همه شما کودکان عزیز تبریک میگم و امیدوارم با خوندن این داستان ها پند بگیریم 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ┏━━ ⭐️🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ ⭐️🌙 ━━ 🌸🌿در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🌿🌸
📚 🌷🕊سوره ناس🕊🌷 👼🏻 داستان سوره ناس رو برای بچه ها بگید❤️ با این داستان خیلی خوب میتونن مفهوم سوره ناس رو بفهمند😊 روزی روزگاری در زمانهای بسیار دور جمعیت زیادی از مردم در سرزمین زیبا زندگی میکردن این مردم خیلی باهم خوب و مهربون بودن پیامبر خوبی داشتن که اونهارو به سمت خدای احد دعوت میکرد و کارهای خوبی بهشون یاد میداد که نباید پشت سر مردم حرف بدی بزنند نباید دروغ بگن، یتیمان رو دوست داشته باشن....☺️ روزی از روزها یه آدمی به اسم خناس وارد شهر شد..خناس دید مردم این شهر چقد باهم خوبن😍 سعی کرد بره و کارهای بد رو به اونها یاد بده و اونها رو وسوسه کنه «الذی یوسوس فی صدور ناس» بخاطر همین خناس رفت پیش سعید. سعید پسر خوبی بود و داشت با توپش بازی میکرد خناس بدجنس در گوشش زمزمه کرد: «چقدر خوب داری بازی میکنی !!! ولی من که نمی فهمم شوت تو چقدر قویه. اگه بتونی بزنی به اون شیشه و اونو بشکنی، میفهمم قوی هستی» بچه ها یه لحظه سعید حواسش پرت شد و وسوسه خناس کارگر شد توپ رو پرتاپ کردو شیشه رو شکست. ای وای صدای خرد شدن شیشه اومد.... سعید به خودش اومد و توپشو برداشت و دوید یه گوشه قایم شد... وای این کی بود این حرفو به من زد؟؟؟ خواست خناس رو پیدا کنه، ولی اثری از خناس نبود فرار کرده بود رفته بود پیش مریم... مریم داشت با دوستش بازی میکرد درگوش مریم گفت: «چرا عروسکت رو میدی به دوستت؟خرابش میکنه نده بهش!» یهو مریم وسوسه شد و حرف خناس رو گوش کرد. عروسک رو از دست دوستش کشید و دوستشم زد زیر گریه... کار خناس این بود که بین همه ی دوست ها اختلاف بندازه... مریم ناراحت بود از اینکه دوستش رو گریه انداخته بود سعید هم ناراحت بود از اینکه شیشه رو شکسته بود... دو تایی کنار خیابون وایساده بودن و غصه میخوردن. یهو یه مرد مهربون از کنار اونا رد شد و فهمید خناس اومده و قلب اونارو وسوسه کرده.😔 همسایه عصبانی بود و مریم و سعید ناراحت بودن و دوست مریم گریه میکرد... تو شهر بزرگ آشوب شده بود😭 مرد مهربون گفت ناراحت نباشین خدای مهربون هم شما رو میبخشه چون اون خدایی است که ملک همه مردمه، فقط تاج نداره و اون الاه ناس (پروردگار مردم) و ملک همه ی مردمه.. تنها کاری که باید بکنیم اینه که از شر وسوسه های خناس به اون پناه ببریم و دیگه حرفای خناس رو گوش نکنیم ┏━━ ⭐️🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ ⭐️🌙 ━━ 🌸🌿در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🌿🌸
📚 🕊🌷سوره ناس🕊🌷 🔹 گاهی وقتا آدم ها به خیلی چیزها پناه میبرن❤️چیزهایی که نمیتونن آدم رو نجات بدم و شاید فقط برای چند ثانیه بتونه پناهگاه انسان باشه😳اما اگر آدم به خدا پناه ببره از همه مشکلات رها میشه👌 ای کاش بشه از صمیم دلل در همه مشکلات به خدا پناه ببریم❤️ یکی از پادشاهان به بیماری هولناکی که نام نبردن آن بیماری بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گردید. گروه حکیمان و پزشکان یونان به اتفاق رأی گفتند : چنین بیماری ، دوا و درمانی ندارد مگر اینکه زهره (کیسه صفرا) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند. پادشاه به مأمورانش فرمان داد تا به جستجوی مردی که دارای آن اوصاف و نشانه ها می باشد ، بپردازند و او را نزدش بیاورند. مأموران به جستجو پرداختند ، تا اینکه پسری (نوجوان) با را همان مشخصات و نشانه ها که حکیمان گفته بودند ، یافتند و نزد شاه آوردند. شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبید و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول زیادی به آنها داد و آنها به کشته شدن پسرشان راضی شدند. قاضی وقت نیز فتوا داد که : ریختن خون یک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتی شاه جایز است. جلاد آماده شد که آن نوجوان را بکشد و زهره او را برای درمان شاه ، از بدنش درآورد. آن نوجوان در این حالت ، لبخندی زد و سر به سوی آسمان بلند نمود. شاه از او پرسید : در این حالت مرگ ، چرا خندیدی ؟ اینجا جای خنده نیست . نوجوان جواب داد: در چنین وقتی، پدر و مادر ناز فرزند را می گیرند و به حمایت از فرزند بر می خیزند و نزد قاضی رفته و از او برای نجات فرزند استمداد می کنند و از پیشگاه شاه دادخواهی می نمایند ، ولی اکنون در مورد من ، پدر و مادر به خاطر ثروت ناچیز دنیا ، به کشته شدنم رضایت داده اند و قاضی به کشتنم فتوا داده و شاه مصلحت خود را بر هلاکت من مقدم می دارد. کسی را جز خدا نداشتم که به من پناه دهد، از این رو به او پناهنده شدم. سخنان نوجوان ، پادشاه را منقلب کرد و دلش به حال نوجوان سوخت و اشکش جاری شد و گفت : هلاکت من از ریختن خون بی گناهی مقدمتر و بهتر است. سر و چشم نوجوان را بوسید و او را در آغوش گرفت و به او نعمت بسیار بخشید و سپس آزادش کرد. لذا در آخر همان هفته شفا یافت و به پاداش احسانش رسید. 🥀🌙🥀🌙🥀🌙🥀🌙🥀 ┏━━ ⭐️🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ ⭐️🌙 ━━ 🌸🌿در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🌿🌸
سوره گویند شخصی قصد حج كرد. فرزندش از او پرسید: پدر كجا می خواهی بروی؟ پدر گفت: به خانه خدا.که هر آنچه داریم از آن است باید شکر آن را بجا اورد. پسر که زیرکی داشت:گفت مرا هم با خود ببر. مرد نیز ناچار پسر را همراه خود کرد هنگام طواف پسر پرسید: پدر چرا این خانه را طواف میکنیم؟ پدر گفت: از آنجا که هر آنچه در زمین و آسمان است از این خانه است.پس باید آن را شاکر باشیم. پسر با تیزبینی گفت: یعنی سنگها هر آنچه هست را آفریده اند. پدر یکباره افتاد و سر به سجده سایید که یک عمر مقصد را اشتباه دیدم که تو همه جا بودی و به من همه چیز دادی اما شکرت را بجا نیاوردم. 📚نویسنده: س. کیانی بیدگلی ┏━━ 🏴🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 🏴🌙 ━━ 🖤🥀در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🥀🖤
سوره اول از همه برای بچه ها مفهوم سوره ماعون رو بگید... نمازگزارانی که در ظاهر نمازگزارند، اما در باطن مال یتیم میخورند و .... یعنی ریاکاری به تمام معنا... میشه گفت یه طور نفاق و دورویی تو وجودشون هست😔 حالا نوبت داستان ماست☺️ 👇🏻👇🏻👇🏻🌸🌸🌸🌸👇🏻👇🏻👇🏻 مرد ریاکاری بود كه در صدد ترک ریاکاری اش برآمد. روزی چاره‌ای اندیشید و با خود گفت: «در گوشه شهر، مسجدی متروك وجود دارد كه كسی به آن رفت و آمد نمی‌كند. خوب است شبانه به آن مسجد بروم تا كسی مرا ندیده و خالصانه خدا را عبادت كنم.»👌 وقتی شب چادرش را روی شهر گستراند. در نیمه‌های آن، مرد با سكوت و آرامش خاص، مخفیانه نام خدا را بر زبان آورد و نماز را آغاز كرد. هنوز ركعتی نماز نخوانده بود كه ناگهان صدایی شنید؛ با خود گفت: «حتماً كسی وارد مسجد شده» بر كیفیت و كمیت عبادتش افزود. خوشحال از اینكه آن شخص فردا می‌رود و به مردم می‌گوید: این آدم چقدر خداشناس و وارسته است كه در نیمه‌های شب به مسجد متروك آمده و مشغول نماز و عبادت است. وقتی هوا روشن شد، به آن كسی كه وارد مسجد شده بود، زیر چشمی نگاه كرد. از تعجب دهانش باز ماند. 😱سگ سیاهی كه براثر رعد و برق و بارندگی شدید، نتوانسته بود در بیرون بماند به مسجد پناه آورده بود. 🐕مرد بر سر و روی خود زد و اظهار تاسف كرد.😏 ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ ┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🏻🌙 ━━ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
سوره اینم یه داستان دیگه برای سوره ماعون... اول از همه داستان سوره ماعون رو برای بچه ها بگید و بعد این داستان رو در خلالش برای بچه ها تعریف کنید. میتونید این حدیث از امام صادق رو هم چاشنی داستانتون کنید❤️ کُلُّ الْبِرِّ مَقْبُولٌ إِلَّا مَا کَانَ رِئَاء...؛ تمام کارهای نیک مورد قبول خدا است جز عملی که از روی ریا باشد. (بحارالانوار، ج75، ص281) 👇👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇👇 مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد . بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد، اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به جا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست. پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه کافی غذا نخوردی؟پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم ! پسر با شنیدن شرح ریا کاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید ! ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ ┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🏻🌙 ━━ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
سوره #اخلاص برای بچه ها از اخلاص و ریا بگید... اخلاص و ریا خیلی خیلی متفاوتند اگر کسی با اخلاص کامل باشه، طبیعتاً مسیر ریا رو پیش نمیگیره❤️پس خیلی باید مواظب بود😍 بهشون بگید گاهی فکر میکنیم واقعا کار خالصانه انجام میدیم،اما در یک لحظه ناخواسته ریا میکنیم😔پس باید خیلی مراقب باشیم👌 👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇 مقدس اردبیلی سحرگاهی وارد حمام شد دید حمامی دارد در خلوت خود می‌گوید: *خدایا شکرت که شاه نشدیم، خدایا شکرت که وزیر نشدیم، خدایاشکرت که مقدس اردبیلی نشدیم** مقدس اردبیلی با تعجب پرسید : آقا خُب شاه و وزیر ظلم می‌کنند، شکر کردی که در آن جایگاه نبودی، اما چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟!!! مگه اون چه ظلمی کرده!!!؟ گفت : او هم بالاخره *اخلاص ندارد !* شما شنیدی میگویند مقدس اردبیلی، نیمه‌شب دلو انداخت آب از چاه بکشه دید *طلا بالا آمد* ، دوباره انداخت دید *طلا بالا آمد* ، به خدا گفت: خدایا من فقط یک مقدار *آب* می‌خواهم برای *نماز شب* ، کمک کن! مقدس گفت: *بله شنیدم* ... حمامی گفت : اونجا ، نصفه‌شب، کسی بوده با مقدس!! ؟ مقدس گفت: *نه ظاهراً نبوده* ... حمامی گفت: پس چطور همه خبردار شدند؟ پس معلوم می‌شود خالص، خالص هم نیست چون حتما *خودش تعریف کرده* .. ! و مقدس اردبیلی می‌گوید: یک‌ دفعه به خودم آمدم و به عمق این روایت پی بردم که : *ریا در مردم ، پنهان‌تر است از جنبیدن و حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک که مقدس اردبیلی را هم درگیر کرده است. ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ ┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🏻🌙 ━━ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
چه زمانی خدا رو شکر میکنیم؟! اصلا خدا رو شکر میکنیم؟! خیلی از نعمتها وجود داره که اصلا نمی‌دونیم و فقط زمانی که نبودش رو ببینیم متوجه میشیم که اون نعمت رو نداریم..🥲💔 ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد. با خودش گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد، پس گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سردخانه می‌برند و گفت: خدا رو شکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. چرا همین الان از خدا تشکر نمی‌کنیم که روز و شبی دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم. ═❁๑🌺๑✨๑🌺๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خدایا کمک کن به همه بنده ها که شکر تو را بجا اورند...🤲🏻 🔹در روستایی در ماه رمضان سیلی آمد و گندم‌زار پیرمرد کشاورزی را برد. 🔸پیرمرد ناراحت شده و یک کوزه آب برداشت و با یک کلنگ به پشت‌بام مسجدِ روستا رفت. 🔹آب را از کوزه خورد و با کلنگ بخشی از سقف مسجد را ویران کرد و گفت: خدایا! برای تو روزه بودم، روزه‌ات را خوردم و خانۀ تو را خراب کردم تا تو خانۀ مرا دیگر خراب نکنی و بدانی خانه‌‌‌خرابی تا چه اندازه سخت است. 🔸یک سال سقف مسجد سوراخ بود. سال بعد گندم‌زار آن مرد دو برابر محصول داد. 🔹پسر پیرمرد گفت: پدرم، یاد دارم سال گذشته سیل گندم‌هایمان را برد، رفتی و سریع سقف مسجد را سوراخ کردی. حالا که محصول را همان خدا دو برابر داده و جبران سال گذشته شده، چرا یادت نمی‌افتد که بروی و از خدا تشکر کنی و سقفی را که پارسال سوراخ کردی، مرمت و درست کنی؟ 🔸ای پدر! الحق که انسان بسیار در برابر نعمت‌های خداوند ناسپاس است. ═❁๑🌺๑✨๑🌺๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بچه‌ها داریم به غدیر نزدیک میشیم می‌دانستید امام علی چه جواب های دندانشکنی میدادند. همه تون میتونید که در همه احادیث بالاخص احادیث حضرت رسول آمده شراب ام الهبائثه و ببینید امام علی علیه السلام چطور این مسأله رو تبیین می‌کنند 👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇 مرد عربی از حضرت علی علیه السلام پرسید: اگر من آب بنوشم، حرام است؟! فرمودند:نه! گفت: اگر خرما بخورم، حرام است؟! فرمودند:نه! گفت: پس چطور اگر این دو را باهم مخلوط کنم و مدتی در آفتاب بگذارم تا شراب شود، خوردنش حرام است؟! امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: اگر آب به روی سرت بپاشم دردی احساس می‌کنی؟! گفت:نه! فرمودند:اگر مشتی خاک بپاشم چطور؟! گفته:نه! فرمودند: اگر این دو را با هم مخلوط کنم و مدتی در آفتاب بگذارم و آن گاه به سرت بزنم چطور ؟! گفت: فرق سرم شکافته می‌شود حضرت فرمودند: حکایت آن نیز اینگونه است. ═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌