عـ♡ـشــقیعنی...『LAVEISS』
#رمان_آنلاین #دانشجو_شیطون_من #p295 خواستم راست وایسم که مهراد محکم تر بغلم کرد. خودم هم از صبح
#رمان_آنلاین
#دانشجو_شیطون_من
#p296
خوب بریم برای بقیه عکسا
زنه نگام کرد و گفت:
خوبه آرایشت سالمه
با خودم گفتم:
نمیدونه خیلی وقته ارایشم خراب شده و درستش کردم
تو ژست بعدی من رو زمین نشسته بودم و مهراد سرشو گذشته بود رو پام.
عکس که گرفته شد زنه گفت:
تموم شد بریم عکس بعدی
ولی مگه مهرداد بلند میشد!
پاشو مهرداد زشته داره نگامون میکنه
ناراضی بلند شد و کنارم نشست و گفت:
_اه چرا این ژستای خوب خوب زود تموم میشه!
کلی عکس گرفتیم که مهرداد هی اذیت میکرد و ولم نمیکرد.
زنه میگفت لبتو بزار رو گونش بعد مهرداد کلی بوس میکرد.
قرار بود بعد تموم شدن عکس و فیلم بریم تالار
مهمونا هم از خونه مهرداد اینا بیان تالار
از ماشین پیاده شدیم همه فامیلا دم در تالار منتطرمون بودن
باز بغلمون کردن و تبریک گفتن و خودشون رفتن داخل تا من و مهرداد با هم تنها وارد بشیم.
دستمو تو دست مهرداد گذاشتم و وارد تالار شدیم.
کلی آدم اومده بود که من نمیشناختمشون.
به محض ورودمون برامون دست و جیغ زدن و رو سرمون گل ریختن.
با مهرداد به سمت جایگاهمون که خیلی زیبا بود رفتیم و نشستیم.
لبخند از لبام کنار نمیرفت.
کم کم مهمونا اومدن و بهمون تبریک گفتن و اونایی که نمیشناختمشون هم مهرداد منو بهشون معرفی کرد.