عـ♡ـشــقیعنی...『LAVEISS』
#رمان_آنلاین #دانشجو_شیطون_من #p303 1 2 3 نمیدونم چی شده خودم شوکه شدم با جیغ گلو پرت کردم پش
#رمان_آنلاین
#دانشجو_شیطون_من
#p304
بعد هم هانی اومد محکم بغلم کرد و گفت:
_خوشبخت بشی خواهری
تو لایق خوشبختی هستی
مهراد پسر خوبیه حتما باهاش خوشبخت میشی
اروم گفت:
امشب مشکلی داشتی من تا صبح بیدارم با باراد چت میکنم زنگ بزن زودی میام پیشت میبرمت دکتر
_وای هانی تو آدم نمیشی؟
_تازه میخوام صبح برات کاچی بیارم؟
-لازم نکرده خودت بخور
هانی رو به مهراد گفت:
_اشک بیاد به چشم شبنم با همین ناخنای بلندم چشاتو در میارم
مهراد هم گفت:
_اوه تهدید سختی بود
مثل چشام مواظب خانمم هستم.
اخر از همه مامان با بابام اومدن.
بابا برام ارزوی خوشبختی کرد و به مهراد گفت:
به تو میسپرمش
بابام بغلم کرد منم محکم بغلش
کردم
که گفت:
ببخش پدر خوبی برات نبودم
مامان هم بغلم کرد و گفت:
اگه چیزی شد هر ساعتی که بود بهم زنگ بزن
مامان ازم جدا شد و به بابا نگاه کرد و گفت:
_تو دست دخترمون رو بزار تو دست شوهرش
بابا هم گفت:
تو بزرگش کردی...