عـ♡ـشــقیعنی...『LAVEISS』
#رمان_آنلاین #دانشجوی_شیطون_من #part279 از ماشین پیاده شدیم و پشت سرمون هم مامان مهرداد اومد. قر
#رمان_آنلاین
#دانشجوی_شیطون_من
#part280
هانی باز با جیغ گفت:
_وااای خدا شکست!
از شوک بیرون اومدم و به جلوی پام نگاه کردم تا ببینم چه بلایی سر گلدون بدبخت اومده که دیدم نیست!
سرمو چرخوندم دیدم گلدون دست مهرداده
اونقدر خوشحال شدم که بدون توجه به اینکه تو مغازه هستیم، پریدم بغلش و گونشو بوسیدم و گفتم:
_وااای مرسی عشقم حیف بود گلدان به این نازی بشکنه.
_چطور گرفتیش؟
مهرداد منو نزدیک خودش
کرد و بغلم کرد و گفت:
-دیدم دوستت داره میاد و از اونجایی که شاگردمو خوب میشناسم میدونستم با جیغ جیغ میاد واسه همین دستمو زیر دستت گرفتم.
_ووی چه شوهر ماه و باهوشی دارم من
هانی گفت:
_حالا من شدم جیغ جیغو دیگه!
-مگه نیستی؟
_وااای شبنم زود اینه شمعدونتو نشونم بده
بعد از تموم شدن کارمون هانی هم با ما اومد و مهرداد هم اون گلدون خوشگله رو برام خرید.
هانی گفت:
_حالا کجا میریم؟
با ذوق گفتم:
-میریم لباس عروس بخریم
من و هانی از ذوق شروع کردیم به جیغ زدن.
مهرداد هم یه اهنگ شاد گذاشته بود و همش میخندید.
دلم نمیخواست این لحظه ها تموم بشه.
وقتی به مزون لباس عروس رسیدیم از ماشین پیاده شدیم مامان مهدراد هم اومد.