خوش نشین بر لب آبی که روان میگذرد
تا که احساس کنی عمر چه سان میگذرد
از صـدای گـذر آب چنین میفهمی
تندتر زآب روان عمرِ گران میگذرد
گل بدین شوق خود انداخت در آب و آتش
چون گلابش همه جا عطرفشان میگذرد
بار سنگین سبب غرق شدن میگردد
هر سبک بار ز دنیا به امان میگذرد
میوه از شاخه به ناچار جدا میگردد
آدمی هم ز جهان دل نگران میگذرد
تا که دارید زمان بهر خدا کار کنید
چون بخواهید و نخواهید زمان میگذرد
آنکه داراست نداند که گذشت ایّام
بر کسانی که ندارند گِران میگذرد
"عاصما" بر لبِ آبِ هوس اُطراق مکن
بین چه سان پیر جهاندیده از آن میگذرد
#محمد_شیران (عاصم اصفهانی)
@Loveyoub
خدا برای چه یک روح با دو جسم سرشت
مرا برای جهنّم ، تو را برای بهشت
من و تو هردو به یک صورت آفریده شدیم
یکی در آیینه زیبا، یکی در آیینه زشت
گمان مکن که تو مختاری و جهان مجبور
که اختیار تو را هم خدا به جبر نوشت
اراده ای ست به گمراهی و هدایت ما
کدام معبد و مسجد؛ کدام دیر و کنشت؟!
اگر بناست بمانیم زیر این آوار
بگو دگر نگذاریم خشت بر سر خشت
#فاضل_نظری عاقبت همگی بخیر🪷
@Loveyoub
آنچه من یافتم از چهره زیبای کسی
به دو عالَم ندهم ذوق تماشای کسی
از خدا می طلبم عمر درازی چون زلف
که کنم مو به مو سِیرِ سراپای کسی
تیغ از جوهر خود سلسله جنبان دارد
نیست اَبروی ترا چشم به اِیمای کسی
آن که در خلوت آیینه ندارد آرام
چه خیال است شود انجمن آرای کسی؟
بخت سبزی ز خدا همچو حنا می خواهم
که بمالم رخِ پر خون به کفِ پای کسی
چشم دارم که مرا از دو جهان طاق کند
طاق مردانه اَبروی دلآرای کسی
خار در پیرهنم جلوه یوسف دارد
تا شدم بی خبر از ذوق تماشای کسی
خاک دریا شده از موجهِ آغوش امید
تا کجا جلوه کند قامتِ رعنای کسی
من که از تلخی دشنام شوم شادی مرگ
چه توقع کنم از لعلِ شکرخای کسی؟
جای رحم است بر آن قطره شبنم صائب
که نظر آب نداد از رخِ زیبای کسی
#صائب_تبریزی
@Loveyoub
♥️🍃
.ما در دو جــهان
"غیر تــوو" اے عشــق
نخواهیـــم ...!!!
@Loveyoub
اگر از عشق میپرسی، بگویم عشق غمگین است
ولی در خود غمی دارد که آن غمواره شیرین است
من از علامه های عشق خط دارم که مجنونم
برای عاشقان دارالفنون، دارالمجانین است
سفر کردم از مغرب به مشرق تازه فهمیدم
که چین دامنش بسیار پهناور تر از چین است
وصال و ترس دل کندن، فراق و داغ و جان کندن
نمیدانم که تقدیر دلم آن است یا این است
چه ساده مادرم عمری "خدا عمرت دهد" میگفت
دعا میکرد در ظاهر، نمیدانست نفرین است...
#سید_تقی_سیدی
@Loveyoub
♥️🍃
بعد از تو
هيچ كس را بہ تنهاييم راہ ندادہ ام
تنهايى يعنى
آنقدر دوستت دارم
كہ ديگر هيچ مگو....!!🌻
@Loveyoub
«نخستین شعر تو»
غروب من
طلوعی دوباره است
آن گاه که نخستین شعرت
لبخند است به روی زندگی
و می دانم به خدا که می دانم
یگانه مرثیه خوان «شفق»
فقط تو خواهی بود چنان که امروز
تنها من از چشمان تو می نویسم
🖋 #مرتضی_امیری (#شفق)
@Loveyoub
@Loveyoub
در کنجِ دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرَد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزمِ جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گویم
کارایشی از عشقِ کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد
#پژمان_بختیاری
@Loveyoub
تو را با چشمهای بسته میبینم همینجایی
تویی..! با چشمهای بسته هم اینقدر زیبایی
دوباره بیخبر تشریف آوردی وگرنه من
به پایت ذبح میکردم سمرقندی..بخارایی..
صفا آوردهای..چشمم کف پایت..کمی بنشین
یقیناً خستهی راهی عزیزم قهوه یا چایی؟
هوا امروز هم گرد و غباری بود و آشفته
تو گیسوشانهکرده از کدام آیینه میآیی
هوای شهر من خشک است آری مثل چشمانم
تو از شهر خودت تعریف کن ای چشمدریایی
تو اصلن از کجا حس میکنی سردم..پر از دادم
لباس سرمهای پوشیدهای و شال خرمایی!
تو اینجایی که من در تو ببینم نیمهی پر را
تو یعنی زندگی در روزگار مرگپیمایی
به من حق میدهی یک عمر یکریز از تو بنویسم؟
خدا را میخورم سوگند بعد از تو به یکتایی...
تو ذات رفتنی.. رودی.. تو حق داری نمیدانی
چگونه عاشقت هستم من دلسنگ تیپایی
✍️ : #علی_فرزانه_موحد
@Loveyoub