🔵 آرمان شهر مهدوی
💥آرمان شهر مهدوی بر بستر فطرت شکل میگیرد و ستونهای اصلی آن کرامت انسانی و عدالت است که در همه شئون فردی و اجتماعی جریان مییابند.
💥در آرمان شهر مهدوی، توحید بر همه شئون زندگی انسان سایه میاندازد و بشر در مسیر بندگی خالص خدا قرار میگیرد.
💥در آرمان شهر مهدوی، اخلاق بر همه شئون حکومتی و مناسبات اجتماعی حکمفرما میشود.
💥در آرمان شهر مهدوی، تنها معیار انتخاب حاکمان و مسئولان، شایستهسالاری است.
💥در آرمان شهر مهدوی، زنان جایگاه اجتماعی و حقوق فطری خود را باز مییابند و دوشا دوش مردان برای تعالی خود و جامعه تلاش میکنند. نه به خاطر جنسیتشان به حاشیه و حصار کشیده میشوند و نه ابزار دست هوسبازان قرار میگیرند.
💥در آرمان شهر مهدوی، توازن بین تلاش، هوش و استعداد فردی با عدالت اجتماعی برقرار میشود نه از فردگرایی لیبرالیستی خبری است و نه جمعگرایی سوسیالیستی.
💥در آرمان شهر مهدوی، نه با علم و تکنولوژی ستیز میشود و نه علم و تکنولوژی در اختیار ستمگران عالم قرار میگیرد بلکه آنها در راستای رشد و تعالی بشر استخدام میشوند.
💥در آرمان شهر مهدوی، همه تجربههای بشری، ساختارهای اجتماعی و آداب و رسومی که با اصول کرامت انسانی و عدالت اجتماعی همراستا است به رسمیت شناخته میشود.
💥در آرمان شهر مهدوی، خرده فرهنگها به رسمیت شناخته میشوند و خود را با فرهنگ عمومی مهدوی همآوا کرده و سمفونی وحدت سر میدهند.
🔥در آرمان شهر مهدوی، همه با هر رنگ، نژاد و جنسیتی شرایط یکسان علمآموزی داشته و همه استعدادها زمینه بروز و رشد پیدا میکنند.
#شهیدانه
بروزترین #اخبار_روز در لینک زیر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅به#محرمانه NEWS بپیوندید🔻
https://eitaa.com/joinchat/2089287787C2a644ad91e
17.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹....تلویزیون خانه روشن بود؛ تصاویر کربلای پنج را نشان میداد. یک آن، دوربین یک سپاهی را در حالی که آرپیجی در دست داشت، نشان داد. مادر با هیجان گفت:«این که سعید خودمونه!.»
سعید آرپی جی میزند، تکبیر میگوید و پشت تیربار میرود.
🌹 پدر که لحظاتی قبل با مراجعه چند پاسدار به درب منزل، از شهادت سعید باخبر شده بود؛ وقتی این حس همسرش را دید، گفت: «خـانم! شیربچهات را دیدی؟» مـادرگفت: «بلـه!»
پدر گفت: «اگر سعید لیاقت داشته باشد، باید مانند برادرانش شهید شود. البته که لیاقتش را هم داشت و این تصاویر که می بینی لحظات آخر عمر سعید بوده و پسرمان به شهادت رسیده است.»
◽️ قطرات اشـک بر گونههای مــادر جـاری شد.
🔹 شهیدان شاه حسینی، اصالتاً اهل محله نیاوران تهران بودند. خانه آنها در نزدیکی بیمارستان فرهنگیان، اکنون تبدیل به حسینیه شده. مزار مطهرشان هم در بهشت زهرا س تهران ( سید محمد حسن قطعه ۲۶ ردیف ۶/ سید حسین قطعه ۲۶ ردیف ۷۹ /سید سعید قطعه ۲۶ ردیف ۶۹) قرار دارد. پدر در سال ۹۴ و مادر هم در سال ۹۹ به دیدار فرزندان شتافتند.
💐 به فاصله یک سال؛ دو پسرشان در عملیات بیت المقدس و والفجر یک آسمانی شدند و سید سعید هم در کربلای شلمچه، بشهادت رسید.
❇️ روحمــان با یـاد شـــهدا شــاد، صلــــوات
#شهیدانه
↶【برای دریافت اخبار محرمانه به کانال خبر محرمانه بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
🆑 @MAHRAMANEH_NEWSS
🆑 @MAHRAMANEH_NEWSS
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
💠أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠
🌹 رفته بودم بعلبک لبنان، تا مصطفی را ببینم. آنجا هتلی در اختیار امام موسی صدر بود.
🔹 امام گفت: «برو ببین مصطفی کجاست؟» چون هتل در اختیارامام بود، همه اتاق ها را گشتم؛ اما پیدایش نکردم. وقتی به امام صدر گفتم که پیدایش نکردم، گفت: «مصطفی که روی تخت نمی خوابد؛ برای پیدا کردن او باید روی نیمکت ها و یا در بین افردی که روی زمین خوابیده اند، جستجو کنی!.»
🔸 راست می گفت؛ بالاخره یافتمش.
روی زمین دراز کشیده بود و کتش هم انداخته بود روی صورتش.
◽️راوی: سید محمد غروی
📚 کتاب چمران مظلوم بود/ علی اکبری
نشر یا زهــرا (س)
#شهید_مصطفی_چمران
#از_شهدا_بیاموزیم
#شهیدانه
↶【برای دریافت اخبار محرمانه به کانال خبر محرمانه بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
🆑 @MAHRAMANEH_NEWSS
🆑 @MAHRAMANEH_NEWSS
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
💠أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠
🌹 عملـيات والفـــجر ۱ بـود....تا نزدیک خاکریز اول عراقی ها رفته بودیم. مدتی که گذشت، بچه ها خبر شهادت مرتضی را دادند. آنطرف ها، پشت خاکریز افتاده بود؛ سراسیمه سراغش رفتم.
🌷 صورتش رو به آسمان بود و لکه ی گُلی رنگِ خون؛ روی سینه اش به چشم میخورد. فرصت ایستادن نداشتم؛ میخواستم با او خداحافظی کنم؛ اما نمیدانستم چگونه.
🔹 دست به سینه ی او گذاشتم تا جای گلوله را پیدا کنم. تیر، مستقیم به قلبش خورده بود. در پیراهن زیرین، انگار چیزی در جیب داشت. دست کشیدم و آن را بیرون آوردم؛ کتابچه ی قرآنی بود که تیر، آن را هم سوراخ کرده بود.
🌷 لکه ی خون، مثل یک ستاره، روی جلدش نقش بسته بود. صفحه ی اولش را که آوردم آنجا هم ستاره ای سرخ رنگ بود. اسم مرتضی غفاری ساقه ای را میمانست که لکه ی خون، مثل یک گُل بر آن نشسته بود.
🌹 تیــر، قلب مرتضـی و قـرآن را به هم پیـوند داده و بــرده بود .
📚 تیـپ ۸۳
مجموعه خاطرات روحانیون رزمنده
#شهیدانه
↶【برای دریافت اخبار محرمانه به کانال خبر محرمانه بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
🆑 @MAHRAMANEH_NEWSS
🆑 @MAHRAMANEH_NEWSS
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
💠أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠
🌹 انگار ناف مهـدی را با کـربلا بریده بودند.
در طول زندگی ۳۲ ماهه مان، سه سفر اربعین رفت و دو بارش مرا هم با خودش برد. سفر اول، پس از سلامی به حضرت علی (ع) در نجف، حرکت کردیم. سفر با او اصلا خستگی نداشت. وسط راه روضه می خواند و همه را می گریاند.
🔹 وسط راه بچه ای دو ساله را دیدیم که به زائرها آب می داد. با دیدنش گل از گل مهدی شکفته بود. رفت با او عکس گرفت.
گفت: «ان شاءالله خـدا چنین بچـه ای بهمان بدهد سال دیگر با او بیائیم اربعـین».
🔸 نزدیک کربلا از یکی از موکب ها جـارو گرفت و شروع به کار شد. جارو می کرد و می گفت: «این ها، خـاک قدم های زائـرین کـربلاست؛ بردارید برای قـبرهای تان.»
◽راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید
📚 "دیدار پس از غروب"
بقلم منصوره قنادیان/ نشر روایت فتح
#شهید_مهدی_نوروزی
#شهیدانه
↶【برای دریافت اخبار محرمانه به کانال خبر محرمانه بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
🆑 @MAHRAMANEH_NEWSS
🆑 @MAHRAMANEH_NEWSS
┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
💠أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠