به یاد سرمای استخوانسوز کردستان عراق در هنگامه عملیات بیتالمقدس۲ ماووت
"آی ننه جان!"
شب ۲۸ دیماه ۱۳۶۶ در کنار جاده ماووت به سمت سلیمانیه، وقت از نیمه شب گذشته بود. آتش خیلی سنگین بود. خمپاره خورد سنگر ما، بیسیمچیها و دیدبانان.
چند ثانیهای به اندازه چندین روز، من و محمدعلی زیر خاک و گونی سنگر دفن شدیم. سالم بودیم ولی.
دو دیدبان همدانی تکه تکه شدند.
پای علیاکبر صوفی قطع شد و خونریزیاش شدید بود. طوری که صدای شرهاش شنیده میشد.
در هوای یخی، نیمه شب، حرارت و بوی خون علیاکبر با بوی دود خمپارهها در دماغم پیچیده بود. با محمدعلی، پای علیاکبر را بستیم و همچنین مچ پای دیگرش را.
هوا بسیار سردتر از اینجا بود. خون زیادی از علیاکبر رفته بود، دندانهایش محکم به هم میکوبید و آرام میگفت:" آی ننهجان!"
برف زیادی آمد. فردای آن شب، یعنی ساعت ۹ونیم امروز، دوباره سنگر ما، پایان عمر سفیر خمپاره شد. محمدعلی نبود، من بودم و دو دیدبان جانشین و دو نفر دیگر که آنها را نشناختم. خمپاره آمد، همه را جز من بُرد. فقط من ماندم، سراپا خون و ترکش، روی برفی به قد یک آدم!
لایوم کیومک یا اباعبدالله
#علی_رستمی
۲۹دیماه۱۴۰۲ حلب
May 11
May 11
May 11
May 11
May 11
May 11
May 11
24.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲🌼🤲🌼🤲🌼🤲🌼
بشارت بر رزمندگان دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای تأمل برانگیز و زیبای آیتالله جهانگیرخان قشقایی
شخصی که تا چهل سالگی اهل دیانت نبوده... اما ....
🎙 استاد عالی
May 11
🎥 دو کلیپ برای ترمزگیری در جادهی پرشتاب خودتحقیری
.....
....