✨مرکز امور خانواده آذربایجانشرقی✨
#رمان_هفت_شهر_عشق #قسمت_هفتاد_و_شش اشک در چشم همسرانشان حلقه زده است. کاش ما هم می توانستیم بیاییم
#رمان_هفت_شهر_عشق
#قسمت_هفتاد_و_هفت
روز سه شنبه، هفتم محرّم است و آفتاب داغ کربلا بیداد می کند.
اسب سواری از راه کوفه می آید و نزد عمرسعد می رود. او با خود نامه ای دارد. عمرسعد نامه را می گیرد و آن را می خواند:《ای عمرسعد! بین حسین و آب فرات جدایی بینداز و اجازه نده تا او از آب فرات قطره ای بنوشد. من می خواهم حسین با لب تشنه جان بدهد》.
عمرسعد بی درنگ یکی از فرماندهان خود به نام عَمربن حَجّاج را مامور می کند که به همراه هفتصد نفر کنار فرات مستقر شوند تا از دسترسی امام حسین 'علیه السلام' و یارانش به آب ممانعت کنند.
️از امروز باید خود را برای شنیدن صدای گریه کودکانی که از تشنگی بی تابی می کنند، آماده کنی.
️صحرای کربلا سراسر گرما و سوز و عطش است. آری! این عطش است که در صحرا طلوع می کند و جان کودکان را می سوزاند.
من و تو چه کاری می توانیم برای تشنگی بچّه های امام حسین 'علیه السلام' انجام بدهیم؟
️من دیگر نمی توانم طاقت بیاورم. رو به سوی لشکر کوفه می کنم. می روم تا با عمرسعد سخن بگویم، شاید دل او به رحم بیاید.
️ای عمرسعد! تو با امام حسین 'علیه السلام' جنگ داری، پس این کودکان چه گناهی کرده اند؟ او می خندد و می گوید:《مگر همین حسین و پدرش نبودند که آب را بر روی عثمان، خلیفه سوم بستند تا به شهادت رسید؟ مگر زن و بچه عثمان تشنه نبودند؟ ما امروز می خواهیم انتقام عثمان را بگیریم》.
از شنیدن این سخن متحیّر شدم، زیرا تا به حال چنین مطلبی را نشنیده ام که حضرت علی علیه السلام و فرزندان او، آب را بر عثمان بسته باشند، امّا با کمال تعجّب می بینم که تمام سپاه کوفه این سخن را می گویند که این تشنگی در عوض همان تشنگی است که به عثمان روا داشته اند.
️عمرسعد نامه ابن زیاد را به من می دهد تا بخوانم. در این نامه چنین آمده است:《امروز، روزی است که من می خواهم انتقام لب های تشنه عثمان را بگیرم. آب را بر کسانی ببندیدکه عثمان را با لب تشنه شهید کردند》.
#ادامه_دارد
#شبتون_پراز_یاد_خدا
💞@MF_khanevadeh