❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
✨💫✨✨💫✨ #تنها_گریه_کن #قسمت_چهل_و_دو بنده خدا را فرستادم بیرون مثلا برود بین مردم یک ساعتی نگذشته
#تنها_گریه_کن
#قسمت_چهل_و_سه
بعد از آن سخنرانی معروف امام و تمام شدن مراسم،تازه به فکر افتادیم که حالا چطور برگردیم خانه.تا چشم کار می کرد،آدم بود و از ماشین هیچ خبری نبود.خواهی نخواهی ،با سیل جمعیت همراه شدیم.بچه ها خسته شده بودند،کمی می نشستیم ،دوباره راه می افتادیم.به زبان می گرفتمشان چاره ای نبود.به خودمان که آمدیم ،رسیده بودیم شاه عبدالعظیم این ها کار خدا بود .او بود که توان می داد،صبر و تحمل می داد،والا مگر با عقل جور در می آید سه تا زن با دو بچه آن همه راه را بتوانند پیاده بروند.بالاخره آنجا توانستیم یک ماشین پیدا کنیم و خودمان را برسانیم خانه.در را که باز کردیم و رفتیم داخل،حتی نتوانستیم با مادرم حرف بزنیم .نه حرفی زدیم ،نه چیزی خوردیم.همین قدر بگویم که بیهوش شدیم و روز بعدش ،بعدازظهر از خواب بیدار شدیم.
امام که وارد کشور شدند،همه چیز به هم ریخته بود.خیلی از طاغوتی ها هنوز باورشان نشده بود که دوره شان به سر آمده ،امید داشتند و مانده بودند سر خانه و زندگی شان .هنوز خیلی جاها کشمکش و درگیری بود ،صبح که از خانه بیرون می آمدم،به مادرم سفارش می کردم اگر دیر کردم و خبری از من نشد،بدانید دیگر نمی آیم.خیلی ها حتی جنازه شان هم نیامد.می گفتم خواستید دنبالم بگردید،بروید بهشت زهرا شاید خدا به من لیاقت بدهد برای این انقلاب ،جانم را تقدیم کنم .توی شلوغی ها و سقوط کلانتری ها،کلی فشنگ جمع کرده بودم.شب که آمدم خانه،یک ساک بزرگ فشنگ همراهم بود.پدرم گفت:دختر آخرش یه کاری دست خودت و ما میدی ها.به بچه هات رحم کن گفتم اتفاقا به خاطر خودم و بچه هام و شما،اینا رو آوردم.بیفته دستشون و سرو صورت و سینه ی پیر و جوون رو هدف بگیرن و بشکافن خوبه؟یک جا قایمشان کردم بعد که کمیته اعلام کرد بردم و تحویلشان دادم .هر چند آن قدر زیاد بودند که می ترسیدم یک جا تحویلشان بدهم.
دیدارهای امام شروع شد.دلم نمی آمد حالا که بعد ازآن همه بدو بدو و فرار و خون و جراحت و کشته،رسیده ایم به روزهای روشن و امام همین جا نزدیک ماست،برگردم قم،برای حاج حبیب پیغام فرستادم که اگر اشکالی ندارد،بیشتر خانه مادرم بمانم،کم کم از برنامه دیدارهای امام اگاه شدم.صبح زود از میدان خراسان سوار ماشین می شدم و خودم را می رساندم به میدان شهدا این اسم های امروز آن جاهاست.مردم دسته دسته در خیابان در حال حرکت بودند.مقصدشان هم معلوم بود به سمت مدرسه علوی می رفتند ،بلکه بتوانند امام را ببینند.عده ای از اهالی محل،آب خوردنی و لقمه های کوچک بین مردم پخش می کردند.کار بالا گرفت و جمعیت زیاد شد.از آنجا دیگر مردم خودشان بانی شدند و شروع کردند به پذیرایی از دیگران .ماشین ماشین نان می آمد همراهش پنیر و تخم مرغ و هر چیز دیگری که مردم وسعشان می رسید کسی نمی پرسید از کجا آمده و برای چه کسانیست.نمی گفتیم خودشان نیرو بفرستند تا اوضاع را سرو سامان بدهند.هر کدام به اندازه ی توان و بعضی ها بیشتر از توانشان کار می کردند،هر کاری که روی زمین مانده بود، از خرد کردن پنیر گرفته تا پر کردن کلمن های آب.
#ادامه_دارد....❣️
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شبتون_شهدایی💫
#مرکز_فرهنگی_خانواده
💞@MF_khanevadeh
❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#هفت_شهر_عشق #قسمت_چهل_و_دو خبر آمدن قاصد بن اشعث، در میان کاروان پخش می شود. اگر یادت باشد برایت
#هفت_شهر_عشق
#قسمت_چهل_و_سه
به راه خود به سوی کوفه ادامه می دهیم. اکنون دیگر همراهان زیادی نداریم. خیلی ها ما را تنها گذاشتند و رفتند! خانواده امام حسین 'علیه السلام' طاقت دیدن غریبی امام را ندارند. آن یاران بی وفا کجا رفتند؟
در بین راه، به آبی گوارا می رسیم. مقداری آب بر می داریم و به حرکت خود ادامه می دهیم. مردی به سوی امام می آید، سلام می کند می گوید:
_ ای حسین! به کجا می روی؟
_ به کوفه.
_ تو را به خدا سوگند می دهم به کوفه مرو. زیرا کوفیان با نیزه ها و شمشیرها از تو استقبال خواهند کرد.
_ آنچه تو گفتی بر من پوشیده نیست.
مردم کوفه چه مردمی هستند که تا چند روز پیش به امام دوازده هزار نامه نوشتند، امّا اکنون به جنگ او می آیند.
ابن زیاد امیر کوفه شده و برای کسانی که به جنگ با امام اقدام کنند جایزه زیادی قرار داده است. او نگهبانان زیادی در تمامی راه ها قرار داده تا هرگونه رفت و آمدی را به او گزارش کنند.
پایگاه های نظامی در مسیر کوفه ایجاد شده است. یکی از فرماندهان ابن زیاد، با چهار هزار لشکر در قادسیّه مستقر شده است. حرّ ریاحی با با هزار سرباز در بیابان های اطراف کوفه گشت می زنند.
ما به حرکت خود ادامه می دهیم. جادّه به بلندی هایی می رسد. از آنها نیز، بالا می رویم.
امام خطاب به یاران می فرماید:《سرانجام من شهادت خواهد بود》.
یاران علّت این کلام امام را سوال می کنند. امام در جواب آنها می فرماید:
《من در خواب دیدم که سگ هایی به من حمله می کنند》.
آری! نامردان زیادی در اطراف کوفه جمع شده اند و منتظر رسیدن تنها یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله هستند تا به او حمله کنند و جایزه های بزرگ ابن زیاد را از آن خود کنند.
امروز مردم کوفه با شمشیر به استقبال مهمان خود آمده اند. آنها می خواهند خون مهمان خود را بریزند. دیروز همه ادّعا داشتند که فدایی امام حسین 'علیه السلام' هستند و امروز برای جنگ با او می آیند.
#ادامه_دارد
#شبتون_مهدوی
💞@MF_khanevadeh