eitaa logo
خبرفوری
402 دنبال‌کننده
114.3هزار عکس
75.9هزار ویدیو
815 فایل
ماصرفاسریعترین روش برای اطلاع رسانی راانتخاب کردیم ومسوولیت صحت آنرابرعهده نمیگیریم #قالیباف #شهیددکتر_رئیسی #زاکانی_قاضی_زاده
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟» پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم می‌برمت درمانگاه.» 💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم می‌دانست در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شود و نمی‌خواست دل من بلرزد که چفیه زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟» در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :« نمی‌ذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری رو دست به سر می‌کنه تا هلی‌کوپترها بتونن بیان.» 💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!» اشکی که تا روی گونه‌ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«می‌خوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!» 💠 و از چشمان شکسته‌ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده‌ام که با لبخندی دلربا دلداری‌ام داد :«ان‌شاءالله می‌شکنه و حیدر برمی‌گرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله‌هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم می‌خواست از حال حیدر و داغ بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمی‌داد. 💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی‌اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون بیارن!» نفس بلندی کشید تا سینه‌اش سبک شود و صدای گرفته‌اش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه‌ها شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه‌هایی که واسه کردها می‌فرسته دست ما بود، نفس داعش رو می‌گرفتیم.» 💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا می‌جنگیم! فقط و پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت می‌داد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :« با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها می‌کرد، آخر افتاد دست داعش!» 💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمی‌خواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمی‌ذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!» 💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمی‌کردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟» من هنوز نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و او اضطرابم را حس می‌کرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دست‌تون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای به شهر باز شد...» 💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به صورت رنگ پریده‌اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.» با دست‌هایی که از تصور داعش می‌لرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد. 💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا می‌گرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمنده‌اش به پای چشمان وحشتزده‌ام افتاد :«ان‌شاءالله کار به اونجا نمی‌رسه...» دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به‌سختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پله‌های ایوان پایین رفت. 💠 او می‌رفت و دل من از رفتنش زیر و رو می‌شد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد. عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بی‌حال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما دارید؟»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
هدایت شده از کانال روشنگری‌🇵🇸
🔶 🔴نیروهای و در حال محافظت از در فروشگاه کاستکو در 😐😂😂 ⏪یادتونه در پی سیاست‌های غلط بچه در کمیاب شد و رسانه‌های غربی و عربی چه ولوله‌ای راه انداختند؟ پوشک بچه را به ربط دادند و سرتیتر رسانه‌های ماهواره‌ای بود ولی کار خدا را ببینید که دستمال نه تنها در آمریکا بلکه در هم نایاب یا کمیاب شده، بخاطر دستمال توالت تهیه می‌کنند در فروشگاه‌ها یقه یکدیگر را جر میدهند، محافظتش می‌کنند این بوی گند از غرب برخواسته و هیچ دستمالی نیست که به داد غربی‌ها برسد.. 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از کانال روشنگری‌🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شاید باور نکنید در به غیر از و مواد غذایی و مهمات نیز نایاب شده.😳 مردمشون همه فشنگ ها و هفت تیرها رو انبار کردن، تا موقع لزوم برای حفاظت غذا و دستمال توالت استفاده کنن!😳 این جامعه ای هستش که ساخته! و و و و مروت معنا نداره.. همه هم هستن! چقدر های دروغگو سالهاس غربی ها رو تو سرمون زدن! و و شونو.. نظم و قانونمداری و بودنشونو!!🙃 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از کانال روشنگری‌🇵🇸
🔴 بزرگترین های جهان = بزرگترین فروشندگان و خریداران 👆 چرا هیچکدوم از اونایی که دم از و و و میزنن، دم از ممنوعیت خرید و فروش نمیزنن؟ اگه واقعا خواهان حفظ جان ها هستند، پس باید جلوی ساخت و فروش سلاح رو بگیرند.. 😉 👉 @roshangarii 🚩
✡️ اجرای طرح‌های صهیون در آمریکا؛ مجلات بی‌مایه و داستان‌های پلیسی (١) 1️⃣ «لوئیس مارشالکو» مثال‌های زیادی از گسترش جرم و جنایت و انواع و اقسام در ایالات متحده می‌زند که نتیجهٔ اجرای بوده‌اند؛ جنایاتی که ابتدا در کتاب‌ها و داستان‌های عوام‌پسند ترویج داده شده و خشونت و بی‌بندوباری محتوایی‌شان با رسانه‌هایی چون و تشدید شد. 2️⃣ چون صنایع فیلم‌سازی، تلویزیون، رادیو و مطبوعات آمریکا به‌طور انحصاری در دست بوده و هست. بنابراین از نظر مارشالکو موج گستردهٔ خشونت و جنایت را در آمریکا، به‌سختی می‌توان یک امر تصادفی دانست. چون می‌دانستند ثبات حکومت‌شان مبتنی بر فساد و شخصیت‌زدایی از توده‌های مردم است. 3️⃣ مارشالکو می‌نویسد: «تقریباً همه‌روزه در مطبوعات می‌خوانیم که یک جوان چهارده پانزده ساله با در دست داشتن یک تفنگ خودکار، به فلان سرقت مسلّحانه دست زده است. مطابق آماری که ارائه می‌شود، صدهاهزار جوان، دارای هستند. چنین به‌نظر می‌رسد که امروز در آمریکا تعمداً نوعی فضای به‌وجود آمده است؛ به‌طوری که می‌توان آن را در هر نفس استنشاق کرد. نقطهٔ شروع این امر، چاپ داستان‌های مخوف برای بچه‌ها در است. بیش از یک‌صد مورد از این مجلات بی‌مایه، مجموعاً در چهل میلیون نسخه چاپ می‌شوند. نود درصد از نونهالان بین شش تا یازده سال، این داستان‌های مصوّر جنایی را می‌خوانند. همچنین داستان‌های پلیسی و به‌اصطلاح در تیراژ صدهزار نسخه‌ای و بیشتر، ویترین کتاب‌فروشی‌ها را پُر کرده‌اند. امروز ۶۰۰ مؤلف تمام‌وقت در حال نوشتن و تولید این لاطائلات هستند. شاید غلط نباشد که بگوییم بیش از ۹۰ درصد این دسته از مؤلفان، هستند.» ✅ اندیشکدهٔ مطالعات یهود: 🇮🇷👉 @jscenter