eitaa logo
رضوان(محتوا مدارس)
1.1هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
510 ویدیو
278 فایل
ارتباط با ما @AmirHatami
مشاهده در ایتا
دانلود
سه شنبه.pdf
100.2K
دعای روز سه شنبه @amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
4شنبه.pdf
184.2K
دعای روز چهارشنبه @amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصل هست🍒 همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند باد باعث طراوتش میشه آب باعث رشدش میشه و آفتاب پختگی و کمال میبخشه اما … به محض پاره شدن اون بند و جدا شدن از درخت، آب باعث گندیدگی باد باعث پلاسیدگی و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشه بنده بودن یعنی همین، یعنی بندِ به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل تو نابودی ما موثره. پول، قدرت، شهرت، زیبایی... تا بندِ به خداییم برای رشد ما مفید و خیلی هم خوبه اما به محض جدا شدن بندِ بندگی، همه اون عوامل باعث تباهی و فساد ما میشه! خدایا هوامونو داشته باش❤️🙏 @amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🎙📝 📌منبرهای کوتاه مناسب صبحگاه و بین الصلاتین @amin_madares 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
1_1644316541.pdf
4.65M
🎙📝 🎙 📌منبرهای کوتاه مناسب صبحگاه و بین الصلاتین @amin_madares 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔵فهرست مطالب کانال🔵 محتوای مدارس محمد امین اصفهان 🔷اعضای محترم کانال، با استفاده از هشتکهای زیر، به محتوای کانال و مطالب مورد نیاز، به آسانی دسترسی خواهید داشت. 🔰🔰🔰🔰 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌿🌿🌿 ‼️با زدن بر روی هشتک ها، مطلب مورد نظرتان را به سادگی بیابید. التماس دعا🤲
🖼️ مثل زغال خاموش ‼️ ▪️زغال‌های خاموش را کنار زغال‌های روشن می‌گذارند تا روشن شوند، چون همنشینی اثر دارد. ▫️ما هم مثل همان زغال‌های خاموشیم، پس اگر کنار کسانی بنشینیم که روشن‌اند، نورانیتی دارند و گرما و حرارتی دارند، ما هم به طفیل آن‌ها روشنی می‌گیریم و گرما و حرارتی پیدا می‌کنیم، وگرنه در قیامت حسرت می‌خوریم. ▪️یکی از حرف‌های جانسوز اهل جهنم همین است: 💬 ای کاش با فلانی رفیق نبودم و با او نمی‌نشستم. او تاریک بود و مرا هم مثل خود تاریک کرد. ▫️یعنی ای کاش رفیقی سر راهم سبز می‌شد که خود سبز بود، روشن بود، صفا و نوری داشت تا من هم از پرتو او طرفی می‌بستم. @amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
آیه های فاطمی.pdf
1.69M
📚 معرفی کتاب 📗متن کامل کتاب: آیه های فاطمی 📗 ده ها آیه قرآن که در شأن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده است ◀️ در سه بخش: ١. آیات اختصاصی ٢. آیات مشترک ٣. آیات مرتبط قابل استفاده در: @amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
📚 داستان کوتاه ✨دختر بچه کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد… 🍂بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. 🍃مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد. 🌟اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد. 🌷زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟ 💫دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس می‌گیرد! ✨✨در طوفانها لبخند را فراموش نکنید! قابل استفاده در: @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🔰سخنرانی لقمه ای پدر رضا به رضا گفت:« برو مغازه و ماست بخر» رضا رفت مغاره و برگشت. پدر رضا با ناراحتی گفت:« پس ماستت کو؟چرا به حرف من گوش ندادی؟» رضا گفت :« ولی من به حرف شما گوش دادم و رفتم مغازه» پدر رضا گفت: « من گفتم برو مغازه ماست بخر» برای ما هم کار رضا تعجب آور بود. خودش فکر کرده دستور پدرش را اطاعت کرده. اما اون فقط قسمت اول حرف پدر ( برو مغازه) را گوش داده. این اتفاق منو یاد آیه «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات...» انداخت خدا میفرماید: ایمان بیاوردید و کار خوب انجام دهید. وقتی هر دو با هم انجام شود ( ایمان و عمل صالح) به دستور خدا اطاعت کردیم. نویسنده👈 ملیحه نبی @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🔰در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد... دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آن که از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود. گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گفت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.😁 🔹نتیجه: با همان متری که دیگران را اندازه گیری می کنید اندازه گیری می شوید. @Amin_madares 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
سلام به سربازان مهدی فاطمه سلام الله علیها ایام ماه مبارک رمضان🌙 فصل آشنایی با قرآن هست📖 ترجمه صوتی بهروز رضوی از بهترین ترجمه ها و با صدای جذاب هست چند نمونه بار گذاری میکنم بیشتر خواستید در اینترنت جستجو کنید و دانلود کنید هم صوتی داره هم تصویری مناسب برای زنگ تفریح و صبحگاه یا حتی داخل کلاس 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇