#حضرت_زینب #سلاماللهعلیها
#بازگشت_به_مدینه
گلم را، خار صحرا پیرهن بود
غبار و خاک و خون او را کفن بود
سرش بر نی به لب ذکر خدا داشت
گلوی پاره با من همسخن داشت
خودم دیدم که جسم باغبانم
سراپا باغ گل، از زخم تن بود
خودم دیدم که از بالای نیزه
چهل منزل نگاه او به من بود
خودم دیدم که بال بلبلان سوخت
خودم دیدم، گلم نقش چمن بود
خودم دیدم به صحرا یوسفم را
که جسمش پارهتر از پیرهن بود
خودم دیدم نشان سُمّ اسبان
عیان بر روی آن خونین بدن بود
خودم دیدم به گلزار شهادت
که بلبل نوحه خوان بر یاسمن بود
خودم دیدم عزادار حسینم
محمّد، فاطمه، زهرا، حسن بود
مدینه ای مدینه ای مدینه
سلیمان رفت و یارم اهرمن بود
خوش آن روزی که در باغ مدینه
گل و بلبل به رویم خنده زن بود
گلستان مرا در خون کشیدند
مرا در دامن هامون کشیدند
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 نخل میثم
#غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/Maddahankhomein
حرکت اهلبیت علیهم السلام از کربلا به مدینه
مبريدم به مدينه كه دل من خون است
همه ی هستی من كرب وبلا مدفون است
بگذاريد بمانم به روی خاك حسين
كه دلم چون بدن غرقه به خونش خون است
جان من خفته دراين خاك،خدامی داند
تاكه جان در بدنم هست دلم محزون است
حال من ازنفس سوخته ی من پيداست
شاهد آه دلم شب همه شب گردون است
پاره های جگرم ريخته دراین وادی
گركه ازخون دلم دشت بلا گلگون است
به همان پيكربی غسل وكفن،لاله صفت
خيمه ومنزل من دشت غم و هامون است
اُسوه ی صبرم وبعد ازسفركوفه وشام
ازكف صبرعنان دل من بيرون است
عجبي نيست اگرجان بسپارم پس ازاين
جان سپردن به ره عشق ووفا قانون است
ای«وفایی»به عزای گُل پرپرشده ام
هركسی اشك نريزد به جهان مغبون است
#سید هاشم وفایی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من
اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من
تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته
هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من
مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد
که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من
چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی
غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من
خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند
به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من
دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد
ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من
چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو
چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من
دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم:
نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من
به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما
دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من
منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم
چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من
قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه
مصیباتِ تو را، از شام تا کوفه چشیدم من
به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد
جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من
مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره
مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من
چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم
از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من
در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرك خواند
فقط با حربة نفرین، نفسهایش بریدم من
قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر
قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من
بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم
سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من
دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده
پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من
خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر
به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من
ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد
و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من
محمود ژولیده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
همه جا عطر ياس مي آمد
عطرِ ياس پيمبر رحمت
خيمه مي زد به پشت دروازه
عابد اهل بيت با زحمت
داشت خواب مدينه را مي ديد
دختري كه به شام تهمت خورد
ناگهان ديده بر سحر وا كرد
چشم خيسش به شهر عصمت خورد
ديد فرياد «طَرّقوا» آيد
كوچه وا شد به محمل زينب
گفت: اُم البنين بيا اما
دست بردار از دلِ زينب
گفت اُم البنين ببين زينب
با چه اوضاعي از سفر برگشت
از حسين تكه های پيراهن
از ابالفضل يك سپر برگشت
بر بلندي همين كه خيمه زدند
ياد گودال كربلا افتاد
سايه ي خيمه بر سرش كه رسيد
ياد آتش گرفته ها افتاد
گفت يادم نمي رود هرگز
دلبرم رفت و روز ما شب شد
آن قدر نيزه رفت و آمد كرد
بدن شاه نامرتب شد
خطبه ها خطبه هاي غرّا شد
ليك با طعم روضه ی «الشام»
صحبت از نذر نان و خرما بود
صحبت از سنگ های كوچه و بام
همه جا رنگ كربلا بگرفت
كربلا كربلای ديگر بود
بر لب زينب و زنان و رباب
روضه ی تشنگی اصغر بود
رأس ها بر بدن شده ملحق
دست ها جای زخم های طناب
گوش ها جای گوشواره ولی
همه ی گوشواره ها ناياب
دختری با قيام نيمه شبش
جان تازه به دين و قرآن داد
در خرابه كنار رأس پدر
طفل ويران نشين ما جان داد
علی اكبر لطيفيان
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#بازگشت_کاروان_به_مدینه
امید ِ نا امیدم ای مدینه
دل خسته رسیدم ای مدینه
سرا پایم نشان از غصه دارد
به دل داغ شهیدم ای مدینه
مرا سختست دیدار تو امروز
حسینم را ندیدم ای مدینه
مگیر از من سراغ دلبرم را
خبر کن ای مدینه مادرم را
خبر کن سرو تو قدش خمیده
گل نیلوفرت خورده کشیده
دویده روی صحرای مغیلان
به دنبال سرش خولی دویده
همه بردند چون گوشواره ها را
ز گوش لاله هایت خون چکیده
مگیر از من سراغ دلبرم را
خبر کن ای #مدینه مادرم را
خبر کن از سفر بر گشته زینب
خبر کن بی برادر گشته زینب
به ضرب تازیانه تا چهل بار
کبودی پای تا سر گشته زینب
به راس روی نیزه تا چهل بار
به هر منزل برابر گشته زینب
مگیر از من سراغ دلبرم را
خبر کن ای مدینه مادرم را
خبر دِه از من آشفته احوال
مرا داغ حسینش برده از حال
پرستویی که تو دادی نوازش
نمانده در تن زخمش پر و بال
تمام عمر زینب یک نفس بود
که آن هم شعله شد در بین گودال
مگیر از من سراغ دلبرم را
خبر کن ای مدینه مادرم را
اگر خواهد خبر از این حزینه
که حالا آمدم سوی مدینه
خدا شاهد بود بودم سپر من
برای اُم کلثوم و سکینه
ولی نگذاشتم آن دم ببینند
نشسته شمر ملعون روی سینه
مگیر از من سراغ دلبرم را
خبر کن ای مدینه مادرم را
خبر کن پیکرش را دوره کردند
به روی نی سرش را دوره کردند
نبودی ای مدینه تا ببینی
که تنها خواهرش را دوره کردند
برای کَندن یک گوشواره
سه ساله دخترش را دوره کردند
مگیر از من سراغ دلبرم را
خبر کن ای مدینه مادرم را
محسن غلامحسینی✍
https://eitaa.com/Maddahankhomein
🌷برای #لیلةالمبیت_مولا_علی(ع)
بلایای عظیمی بود در راه
#علی از تک تک آنها خبر داشت
جهان می خواست #پیغمبر نباشد
ولی #مولا رسید و باز نگذاشت
#چهل_نامردِ_جانی از #چهل_قوم
به قتل او کمر بستند اما
#علی تنها به میدان آمد آن شب
#علی بود و #خدا بود و #تماشا
دهان وا کرد #کوه_نور از دور
صدا زد #مصطفی را با هیاهو
هوای #مکه گرگ و میش بود و
#چهل_کفتار در تعقیب #آهو
#خدا وقتی بخواهد بودنت را
برایت معجزاتی می فرستد
#کبوتر می نشیند روی تخمش
به #تاری زنده می ماند #محمد
#علی را با غل و زنجیر بردند
#علی آن اولین مظلوم عالم
ندای #یا_علی آمد به گوشش
#باذنالله رفت از آن جهنم
پسر عمّ و برادر بود #حیدر
#رفیق و #یار_غار و #بین_بستر
برادر جان! #علی، جانِ #نبی بود
از این جانِ #محمد، ساده نگذر
#محمد_عابدی
#شب_اول_ربیعالاول
#لیلةالمبیت_مولا_علی_ع
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شب_های_جمعه_زیارتی
لباسم می دهد تغییر رنگ و عشقتان هرگز
زمین شاید دهد تغییر رنگ و آسمان هرگز
وجود و پیکرم شاید شود در حبس زندانی
ولی فکرم که آزاد است در هر بیکران هرکز
بهاران و ربیع و جلوه های رنگ رنگ شهر
نمی آید به چشم ساکنان کهکشان هرگز
بساط دوره گرد شهر شاید مشتری دارد
به دنبالش نخواهد رفت یک صاحب دکان هرگز
من آن صاحب دکانم که خریدم عشق را با جان
نخواهم داد آن جان را به ارزانی به نان هرگز
خیال آن حرم آنقدر شیرین است که حتی
نمی بخشم من آن را بر تمامی جهان هرگز
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/Maddahankhomein
شب جمعه یاد رفتگان باش
شب جمعه به یاد رفتگان باش
بخوان حمدی به یاد خفتگان باش
به یاد بستگان و مادرت باش
عمو عمه به یاد خواهرت باش
پدر را یاد کن جایش چوخالیست
که روحش منتظردراین حوالیست
ز خاله جان و دائی یاد بنما
عزیزان خودت را شاد بنما
دعا کن بر رفیقان ات که رفتند
که اکنون در مزار خویش خفتند
همه همسایگان و آشنایان
تمام شیعیان و جمله یاران
شهیدان وطن را یاد بنما
به حمدی روحشان را شاد بنما
الهی روحشان مسرور بادا
به شخص مرتضی محشور بادا
خدا بخشد جمیع رفتگان را
کند رحمت تمام خفتگان را
خداوندا ببخشا مادرم را
به همراه پدر تاج سرم را
دعا گوی شما من (بیقرارم)
شما را من به ایزد می سپارم
یا علی مدد. بیقرار اصفهانی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
شب زیارتی ارباب
هر شب جمعه صدای مادر آید از حرم
من تمام عمر دنبال صدای مادرم
میزند ناله بُنَیَّ کو لباس کهنهات؟
کو سرت کو حنجرت کو یاورت کو دخترم؟
بشکند دست کسی که دست بر مویت زده
گیسویت خاکی شد و من خاک میریزم سرم
هرچه میگردم چرا ترکیب جسمت جور نیست
سالها دنبال آن انگشت بیانگشترم
مثل من پیشانیات با تیزی سنگی شکست
درد میگیرد کنار تو دوباره پیکرم
پیش چشمانم تو را با حوصله سر میبرند
پیکر تو زیر و رو شد پیش چشمان ترم
شاعر: قاسم نعمتی
http://eitaa.com/Maddahankhomein
یا #امام_زمان_عج🧡
لحظههایم بی تو بد طی میشود
غــم درونِ سیـنـه پـاپـی میـشود
منتـظـر هستـم بیـایـی ، راستـی
وعـده ی دیـدار مـا کی میـشود؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Maddahankhomein
در صحن حرم حیرت ما دیدنی است
در وقت سلام، این صدا دیدنی است
دیدیم بهشت میوزد از حرمت
آری، شب جمعه کربلا دیدنی است
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
✅ @Maddahankhomein
بسم رب الحسین💔
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_امام_حسین_ع
هر شب جمعه بیادت دل ، مسافر می شود
خیمـــهٔ کرب و بلا در سینــه دایـر می شود
با زیارتنــامه و اشک و ســلامی بر حسیــن
روضه ای میخواند و از دور ، زائر می شود
#شاعر_رقیه_سعیدی_کیمیا
@Maddahankhomein