eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
436 ویدیو
240 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم در زمان عسکری آن حجت بر حقّ یزدان خشک سالی گشت و قحطی شد به سامرّا نمایان طبق این آیت که هر چیزی حیات از آب دارد آب چون نایاب شد ، نایاب گردد نعمت و نان سفره ها و نهر ها خالی ، مزارع بی زراعت کودکان و مردم رنجور را بودی به لب جان چون خلیفه دید این اوضاع ، گفتا حاجبش را صبح فردا همره مردم برو سوی بیابان بهر استسقاء نماز با شکوهی کرده بر پا از خدا خواهید تا نازل کند بر خلق باران مسلمین سامرا کردند در صحرا تجمّع بر نماز اِستاده ، خواندندی دعاهای فراوان تا سه روز این کار شد تکرار از امر خلیفه لیک حتی قطره ای نازل نشد بر جمعِ ایشان روز چارم در کنار اُمّت عیسی بن مریم جائلیق و راهبان گشتند ، در صحرا دعا خوان ناگهان ابری عیان گردید و باران گشت نازل جملگی گشتند سیر از آب خیل تشنه کامان صبح فردا وقعه ی دیروز ظاهر گشت از نُو مسلمین با دیدن این ماجرا گشتند حیران شک و تردیدی میان قلبها گردید پیدا بر مسیحیّت تمایل یافتندی ، اهل قرآن چون خلیفه قصّه را بشنید ، کردی فکر چاره نی برای یاری دین ، بلکه بهر حفظ عنوان زد به دامان امام عسکری دست توسل کز جفا می بود ، آن ایام را در کنج زندان کرد آزادش سپس پیغام داد : ای نوح سیرت کشتی رحمت بیآور ، وارهان اُمّت ز طوفان اُمّت جدّ تو را تردید بر دل گشته حاکم بیم آن دارم که گردد پایه ی اسلام لرزان عسکری فرمود : فردا می شوم بیرون به صحرا می دهم با اذن حق بر عمر این تردید پایان قول یاری داد ، بهر حفظ دین شه بر خلیفه ورنه کِی عبد خدا یاری دهد بر حزب شیطان ؟ آن زمان که اصل دین افتد به گرداب خطرها حفظ دین واجب بُود ، بر هر که می باشد مسلمان صبح سر زد ، آن مسیحا دم برون آمد ز خانه در پیِ او چون حواریّون عیسی خیل یاران پیش خلق الله آن دم جاثلیق و همرهانش دست حاجت جمله بگشودند ، بر درگاه منّان چونکه با چشمان حق بین دید راهب را شه دین تا کند حلّ معما ، بر غلامش داد فرمان سوی راهب رفته و دست یمینش را نگه دارد وآنچه را در بین انگشتان نهان کرده است ، بِستان پس غلام از بین انگشتان راهب کرد بیرون استخوان تیره رنگی را که او می کرد پنهان رو به راهب، سوّمین ابن الرضا فرمود : اکنون دست خود بگشای و از داور طلب بنمای باران از قضا می بود بام آسمان از ابرها پر می نمود اینسان که کار سخت راهب هست آسان لیک هنگام دعایش صاف و آبی آسمان شد ابرها رفتند و آمد جلوه گر مهر درخشان همره آن ابرها تردید رفت از قلب مردم همچنان خورشید ظاهر شد ، حقیقت بهر ایشان غرق دریای تعجّب بود و با حیرت خلیفه کرد سرّ استخوان را پرسش از آن سرّ سبحان گفت : این راهب گذشته از سر قبر رسولی استخوان آن پیمبر را به کف آورده اینسان از رسولی استخوانی گر شود ظاهر برِ حق زود بارد ز آسمان باران رحمت بهر انسان 1 یا امام عسکری ! شد قلب زارم کربلایی نیست چون روز حسین بن علی روزی به دوران استخوان مرسلی را راهبی بگرفت بر کف گشت باران نازل و سیراب شد هر کام عطشان لیک در کرب و بلا بگرفت طفلی را به دستش جدّ مظلوم تو بُرد ، آن نازنین را سوی میدان گفت این کودک ندارد جنگ با کس در زمانه خود برید ، ای قوم سیرابش کنید از راه احسان «ایزدیّا» قصه کوته کن ، به جای آب از کین کرد تر حلقوم خشکش را عدو با نوک پیکان ۱ : قضیه ی خشک سالی در سامرا و ماجرای نماز باران با استناد به کتب ذیل الذکر به رشته ی نظم در آمده است : علامه مجلسی (ره) بحارالانوار (جلد ۵۰) علامه اربلی (ره)، کشف الغمه (جلد ۳) قطب الدین راوندی (ره)، الخرائج (جلد ۱) و ابن شهر آشوب (ره) مناقب آل ابی طالب (جلد ۴) 🤲 التماس دعای فرج http://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم ای که در دل جای دادی مهر آل طاهرین را معتصم گشتی به ایشان ، یافتی حبل المتین را تا کنی در اعتقاد خویش کاملتر یقین را از ابوهاشم شنو ، این ماجرای دل نشین را او که از اصحاب خاص سومین ابن الرضا بود حبس در زندان تنگی گشته ، بر غم مبتلا بود گفت : دادم نامه ای بر عسکری آن با کفایت کای رضای حضرت دادار پنهان در رضایت دارم از این حال و روز خویش در زندان شکایت با خدا بین دیده ات بر من نظر کن ، از عنایت هر چه باشد ، مهر تو در استخوان و پوست دارم دشمنم با دشمنان و دوستت را دوست دارم این چنین پاسخ گرفتم ، از ولیّ کامل خود ره مده ز این بیشتر غم های دوران در دل خود حل شده پندار ، از امروز دیگر مشکل خود چون نماز ظهر را سازی ادا در منزل خود الغرض ، تا پاسخ آن رهبر فرزانه خواندم گشتم آزاد و نماز ظهر را در خانه خواندم بعد چندی مشکلات تازه پیدا شد برایم گشت از مال جهان یکباره خالی دست هایم عزم کردم ، نامه بنویسم برای مقتدایم کز تهی دستی برم شکوه به نزد پیشوایم لیک وقتی یادم آمد زآن همه قدر و جلالت نامه ننوشته، کشیدم از ولیّ حق خجالت همچنان مرغی که دارد غصه ی بشکسته بالی گشت طی ساعات من آن روز با افسرده حالی هر چه کوشیدم ، نشد حاصل مرا مال و منالی سوی خانه پا نهادم ، باز هم با دست خالی قصه کوته می کنم ، از ره چو در منزل رسیدم در میان خانه صد دینار با یک نامه دیدم شادمان گردیدم و گفتم سپاس حیّ داور دیدم آن نامه بُود از سوی فرزند پیمبر آن حسن نامی که از خیل ملائک داشت عسکر بهر من بنوشته گر محتاج گشتی بار دیگر وضع خود با ما بگو ، رو کن به درگاه جلالت هر چه می خواهی بخواه از ما مکش هرگز خجالت یا امام عسکری من مستمندی بی نوایم خوب یا بد ، هر چه ام از دوستداران شمایم از همه بیگانه ، با آل پیمبر آشنایم حرمت زهرای اطهر کن مداوا دردهایم من که عمری در کنار خرمن تو خوشه چینم دوست دارم بوسه از دو مرقد شش گوشه چینم مرقدت تا حشر باشد عارفان را قبله ی جان هست از آن بقعه آیات خداوندی نمایان گر چه از بیداد دشمن ، بارگاهت یافت نقصان گنبد زرینه ات تخریب شد از جور عدوان دست شیعه آن خرابی را ز نُو آباد سازد آن حرم را خوبتر از ابتدا بنیاد سازد ای ولیّ حق ، تو مرآت جلال کبریایی زاده ی هادی ، ابا المهدی ، سوم ابن الرضایی چون امیر المومنین چشم خدا ، دست خدایی من گدای سامرا، تو حکمران ماسوایی گوشه ی چشمی فکن بر این غلام آستانت «ایزدی» را هم حساب آور ز خیل شاعرانت 🤲 التماس دعای فرج. http://eitaa.com/Maddahankhomein