#حضرت_عباس_ع_مدح
رو کرده هر آیینه به آیین اباالفضل
هر کس که مسلمان شده با دین اباالفضل
از جانب خورشید به من مرحمتی شد
چون گوش سپردم به فرامین اباالفضل
لبتشنگی آل عبا چیز کمی نیست
از منظر چشمان جهانبین اباالفضل
ای کودک ششماهه که در لحظهی رفتن
لبخند تو شد مایهی تسکین اباالفضل
شرمندگی از اهل حرم هست پدیدار
از حالت پیشانی پُرچین اباالفضل
زیباتر از این چیست که در معرکهی عشق
زهرا برسد بر سر بالین اباالفضل
هستیم گدایانِ درِ خانهی عباس
هستیم به عالم همه مسکین اباالفضل
او باعث و بانی شده تا شعر بگویم
دریای معانی شده تا شعر بگویم
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_صادق_ع_مدح_شهادت
ای رتبهات فراتر از ادراک، از عقول
آیینهی بصیرت چشمت جهان شمول
حلم تو بی نهایت و علم تو لایزول
یا کاشف الحقایق و یا جامع الاصول
کوچکترم از آنکه بخواهم بخوانمت
یا برترین سرودهی عالم بدانمت
علم اصول و علم قرائت از آن توست
تفسیر و فقه، پلهای از نردبان توست
علم نجوم در رصد کهکشان توست
راز علوم کل جهان بر زبان توست
شیخ الائمه هستی و دریای بی کران
ای باقرالعلومترین صادق جهان
مردان سرزمین تو عاشق نبودهاند
در باب عشق با تو موافق نبودهاند
چون آشنا به کُنه حقایق نبودهاند
در پیشگاه درس تو صادق نبودهاند
تو در علوم عقلی و نقلی سرآمدی
تا روز حشر، صادق آل محمدی
حکام جور خلوتتان را به هم زدند
گردونهی زمین و زمان را به هم زدند
سرچشمههای اشک روان را به هم زدند
باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند
ای جای پای غربت تو در دل بقیع
هرکس که گشت دور تو، گردید مستطیع
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_رضا_ع_مدح_مناجاتت
🔹تجلیل از برخی مفاخر آیینی مشهد🔹
سلام! اهل خراسان! بهشت مال شماست
جهان، فدايي خورشيد بي مثال شماست
و روشنايي افلاك از هلال شماست
خوشا به حال شما! چون كه حال، حال شماست
مجاوران دلآگاه! التماس دعا
رسيده ام به قدمگاه، التماس دعا
به محض اين كه رسيدم، دلم به شور افتاد
گذار تشنه به پيمانهاي طهور افتاد
نگاه غرق گناهم به كوه نور افتاد
و چشم «خواجه» گمانم به اين سطور افتاد
به خاكبوسيات اي شاه! آمدم رحمي
«فقير و خسته به درگاه آمدم رحمي»
براي حضرت سلطان و لطف دربارش،
كسي كه شعر بگويد، خدا نگهدارش!
«سراج» ماست به عالم، عيون اخبارش
فداي مرثيه خوانان ماه رخسارش !
فرشتگان غزلخوان در اين مكان جمعند
«حضور مجلس انس است و شاعران جمعند»
به يمن شعر «مؤيّد»، غزل، مؤيَّد شد
به لطف حضرت سلطان، «شفق» زبانزد شد
شُكوه شعر «شكوهي» از آن سرآمد شد
كه «رستگار» شد و بيقرار مشهد شد
جهان و هر چه در آن است از امام رضاست
و نام ديگر «هاشم»، همان «غلامرضا»ست
غبار غربت و ماتم كه هست بر تن دوست
كشانْد اهل جهان را به سمت مدفن دوست
شبي كه سر بگذاريم روي دامن دوست
«توان واژه كجا و مديح گفتن دوست؟»
به عزّت و شرف «لا اله الّا الله»!
گذشت «خسرو» شيرين سخن از اين درگاه
گذشتم از در و ديدم چقدر زائر داشت
امام، گوشهی چشمي به شعر «فاخر» داشت
در اين حريم كسي كه دلي مسافر داشت
چه خوب، شعر «نگارنده» را به خاطر داشت:
«به ملّتي كه مرامش بُوَد مرام حسين
من احترام گزارم به احترام حسين»
در اين فضاي بهشتي، نشاني از غم نيست
شبيه اين حرم جانفزا به عالم نيست
چگونه از تو بخواند كسي كه «محرم» نيست؟
شميم روضهی «قانع» در اين هوا كم نيست
به شوق آتش عشقي كه جان «آذر» داشت
هميشه صحن، هوايي پُر از كبوتر داشت
چگونه میشود از اصل ماجرا ننوشت؟
رهين لطف رضا بود و از رضا ننوشت
غريب بود و از آن يار آشنا ننوشت
كسي شبيه «رسا» مدح را رسا ننوشت
به آستان رفيعش دخيل بايد بست
به ياد «شاهد» دلخون «آستانه پرست»
فداي قامت «سروي» كه محو قامت اوست!
وجود پاك «ترابي»، تراب «تربت» اوست
ضمير سبز «زرافشان»، پُر از محبّت اوست
وفاي هر چه «وفايي» به يُمن طلعت اوست
بگو به اهل خراسان كه سخت «بندار»ند
به سمت قبله ي هشتم نماز بگزارند
رضا به هر كه نظر كرد، شور و حال گرفت
«كمالپور» از اين آستان، كمال گرفت
درخت طبع «بقا»، رنگ اعتدال گرفت
و «قهرمان» غزلها از او مدال گرفت
هميشه سير غزلهايشان صعودي بود
وجود «قدسيِ» «جودي»، عجب وجودي بود
خوشا دمي كه به يعقوب، پيرهن برسد!
غريب باشي و پيغامي از وطن برسد
نسيم از دم «فرّخ» به انجمن برسد
غزل به دست كريم اباالحسن برسد
لب صبور «صبوري» چقدر صامت بود!
و پاي ثابت روضه، هميشه «ثابت» بود
شبي كه صحبت انگور هست و پيمانه
دوباره بر سرم آوار ميشود خانه
اماممان كه غريب است، پس غريبانه
بيا ز داغ بسوزيم مثل «پروانه»
به ياد باب جوادش پُر از «بهار» شويم
خدا كند كه از اين باب، «رستگار» شويم!
من از قم آمدهام، آشيانهام آنجاست
مقيم ساحل عشقم، كرانهام آنجاست
رها در اين حرمم، آب و دانهام آنجاست
دلم هوايي اينجا و خانهام آنجاست
بگو كجا بروم جز حريم حضرت يار
كه شعر، كار من است و رضاست «صاحبكار»
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امیرالمومنین_علی_ع #مدح
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_علی
در باغهای شهره به اوجِ معطری
در چشمهی گلابِ دلانگیز قمصری
در دشتهای سبز و چمنخیز و دلنواز
در جادههای ممتد سرو و صنوبری
در ریشهی تصور تاریکِ تاکها
در چشمهسارهای خروشان کوثری
در موج موجِ آبیِ تسنیم و سرسبیل
در آسمان روشنِ شبهای اختری
در جادهای که لحظهای از جایجای آن
حتی نسیم هم نگذشتهست سَرسَری
در نص آیههای پُر از نور کردگار
در شرح هر حدیثِ زلال پیمبری
در هر حدیثِ قدسی و هر ذکرِ مستند
در متن صادقانهی آیینِ جعفری
در خطبههای هر نبیِ صاحب کتاب
در مصحف نمونهی زهرای اطهری
تنها علیست آنکه میانِ تمامِ خلق
با او کسی نیافت توانِ برابری
**
بر کرسیِ قضاوت یکتاییِ علی
باید خود خدا بنشیند به داوری
مَسندنشینِ عرش معلیست مرتضی
مصدر علیست در دل هر یاءِ مصدری
ما محو آفتاب جمالش شدیم و هست
در ساقِ عرش یکسره در سایهگستری
با دیدن جمال علی میزند ملک
بی اختیار صیحهی اللهُ اکبری
با خواندن فضائل او داغ میشود
بازار شاعری و بساط سخنوری
چرخیدهاند دور علی سالهای سال
ناهید و زهره و زحل و ماه و مشتری
در پیشگاه نور علی غرق ظلمت است
صدها هزار آینه خورشید خاوری
خواندیم خطبههای امیرالکلام را
با قندهای پارسی و شور آذری
خَم میشدند پیش خَم ذوالفقار او
هنگام کارزار، مقامات لشکری
مانند کاه، نقش زمین شد مقابلش
مَرهب که داشت داعیهی کوهپیکری
نادِ علی بخوان که پس از نام نامیاش
با یک اشاره وا شود ابواب خیبری
در اضطرار بر لبم "اَمَّن یُجیب" نیست
نام علیست بر لب من وقت مضطری
خونِ حسینِ اوست نشانی از اقتدار
صُلح حسن چه بود؟... نماد دلاوری
وقت گریز آمده، این بیتْ کربلاست
آیا کسی نمانده بیاید به یاوری؟
یک عده مست کرده و فرزند زر شدند
وقتیکه مُرده بود مرام ابوذری
تاریخ منزجر شده از عمروعاصها
اسلام زخم خورده از امثالِ اشعری
شرح فضایل علوی را نوشتهاند
حسکانی و سیوطی و شیخِ زمخشری
حقی که از خدا به علی واگذار شد
هرگز نمیرسد به فلانی و دیگری
فریاد شِقشِقیهی مولا اثر نداشت
بر قوم کوردلشدهی شُهره در کَری
بی شک برای حضرت مرضیه هیچکس
غیر از علی نبود سزاوار همسری
عقد علی و فاطمه بی شُبهه در ازل
در پیشگاه حضرت حق گشت، محضری
ما خاک پای فاطمه هستیم تا ابد
در خاندان ما همه هستند حیدری
نه اشتباه گفتم و باید چنین نوشت
ما نوکریم و شهرت ما هست قنبری
ما را هوای سلطنت ملک دیگریست
تا روز حشر سلطنت ماست نوکری
ما را به خاک چادر مادر امیدهاست
چون خاندان فاطمه هستند مادری
جانم فدای فضهکنیزش که بودهاست
کوچکترین کرامت او کیمیاگری
وقتی قسیم دوزخ و جنت فقط علیست
باشد امید ما به کرم حداکثری
با اشرف خلائقِ عالم که مصطفیست
تنها علی رسیده به فیض برادری
دلبستهی کسی نشدم چون کسی نبود
غیر از علی و آل علی بابِ دلبری
خوشبخت آن فقیر که در آستانِ او
این فَقر را عوض نکند با توانگری
سنجیدن عیار قصائد به دست کیست؟
وقتی که شعر گوهر و مولاست گوهری
جانها فدای ماهترین یادگار او
عالم فدای غُربتِ فرزند عسکری
این بیت آخر است و سراپا نشستهایم
چشم انتظار آمدنِ ماهِ آخری
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امیرالمومنین_ع_مدح
به زمین نبستهام دل، به هوای آسمانش
زدهام گره دلم را، به پر کبوترانش
شدهام اسیر لطفش، شدهام گدای نانش
همه عمر برندارم، سر خود از آستانش
که فقط سپردهام دل، به علی و خاندانش
به ورای عرش رفته، که بسازد آشیانه
لب آسمان هفتم، شده غرق در ترانه
ملکی به گرد پایش، نفسی رسیده یا نِه
به جز از خدا نبوده، به خدا در آن میانه
نگران جبرئیلم که شکسته نردبانش
چه کسی دوباره نان را به فقیر میرساند؟
جریان چشمهها را به کویر میرساند؟
خبر جناب خم را به غدیر میرساند؟
چه کسی سلام ما را به امیر میرساند؟
خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش
به جنون کشانده ساقی، دل مبتلای ما را
متجیرم چه نامم بشر خدانما را
بگذار تا بخوانم نغماتی آشنا را
علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟
که قبیلهی قلمها، شده قاصر از بیانش
شده لطف بی دریغش، همه عمر شامل من
به خدا نشسته یادش، همه شب مقابل من
احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست بنما، سر سفره میهمانش
غمی از خزان نباشد که بهارمان میآید
شبی از مسیر دریا به دیارمان میآید
دم احتضار بی شک به کنارمان میآید
دو جهان بدون حیدر به چه کارمان میآید؟
نمی از فضیلتش را بشنو ز دشمنانش:
خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری
که علیست اصلِ ثابت، که علیست فیض جاری
که علیست جان احمد، که علیست نور باری
که علیست خشم ایزد، که به تیغ ذوالفقاری
زده ریشهی ستم را، به دو دست پُرتَوانش
نشنیدهاند آیا که خدای حیّ سرمد
شب و روز میفرستد صلوات بر محمد
و به این دلیل روشن که علیست جان احمد
رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش
دل خویش را به جز او، به کسی دگر نبستم
چه عنایتی نموده، که هنوز مست مستم
چه کنم که عهد خود را، نشکست و من شکستم
نَبُرید و من بُریدم، نگسست و من گسستم
من و لطف بی دریغش، من و فیض بی کرانش
سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم
غم او دوباره خیمه زده گوشهی اتاقم
چه شود اگر بکاهد شبی از غم فراقم
چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم
برسد به کاروانی که علیست ساربانش
به طواف دوست رفتم، چه حریم آشنایی
چه فضای روح بخشی، چه نسیم دلربایی
نکند به من بگوید، پس از این همه جدایی
که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی؟
به درون خانهای که مَلَک است پاسبانش
به حریم او ملائک، همه گرم خوشهچینی
همهی پیمبران در، حرمش به شبنشینی
پر عطر آسمانها، شده زائری زمینی
دل الغدیری من، شده عاشق امینی
که به جز "علی" نبوده، همه عمر بر زبانش
نه به من که مست اویم، مِیِ بی حساب داده
به تمام عاشقانش، قدحی شراب داده
نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده
ز کدام باده ساقی، به من خراب داده؟
که هنوز هیچ مستی ننموده امتحانش
همه شب در این امیدم، درِ دوست باز باشد
که به شب خیال رویش، خوش و دلنواز باشد
غزل از علی سرودن، چه کم از نماز باشد؟
شب شاعران بیدل، چه شبی دراز باشد
شب بی ستارهای که، فقط اوست در میانش
به طواف کعبه هرکس، که به دیدهی تَر آید
همه هست آرزویش، که علی ز در درآید
نظری اگر نماید، شب بی کسی سر آید
خود کعبه نیز باید، به طواف حیدر آید
به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب_س_مصائب
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب
فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد،
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب
به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود
ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب
جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش
اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب
اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده
ولی با خطبههایش میکند "شق القمر "زینب
طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد
و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب
دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست
که بوده یک تنه اندازهی صدها نفر زینب
خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام
نبوده لحظهای از حال طفلانْ بیخبر زینب
خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود
زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب
شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش
گذشته از کنار خیمههای شعلهور زینب
رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد
اگر چه داغها دیدند اما بیشتر زینب...
زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون
کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب
شکستهتیرها و نیزهها را زد کنار اما
صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب
صدای نالهی مادر میآمد از دل گودال
شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب...
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب_س_مصائب
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب
فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد،
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب
به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود
ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب
جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش
اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب
اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده
ولی با خطبههایش میکند "شق القمر "زینب
طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد
و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب
دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست
که بوده یک تنه اندازهی صدها نفر زینب
خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام
نبوده لحظهای از حال طفلانْ بیخبر زینب
خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود
زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب
شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش
گذشته از کنار خیمههای شعلهور زینب
رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد
اگر چه داغها دیدند اما بیشتر زینب...
زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون
کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب
شکستهتیرها و نیزهها را زد کنار اما
صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب
صدای نالهی مادر میآمد از دل گودال
شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب...
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب_س_مصائب
#حضرت_زینب_س_اسارت
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب
فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب
به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود
ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب
جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش
اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب
اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده
ولی با خطبههایش میکند "شق القمر "زینب
طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد
و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب
دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست
که بوده یک تنه اندازهی صدها نفر زینب
خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام
نبوده لحظهای از حال طفلانْ بیخبر زینب
خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود
زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب
شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش
گذشته از کنار خیمههای شعلهور زینب
رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد
اگر چه داغها دیدند اما بیشتر زینب
زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون
کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب
شکستهتیرها و نیزهها را زد کنار اما
صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب
صدای نالهی مادر میآمد از دل گودال
شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب_س_مصائب
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصلهها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
باران اشک بود و عطش شعله میکشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
آتش گرفته بود و سر از پا نمیشناخت
از خیمههای بی سر و سامان گذشته بود
اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود...
میدید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
بر صفحههای سرخ مقاتل نوشتهاند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_زینب_س_مصائب
#حضرت_زینب_س_اسارت
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب
فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب
به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود
ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب
جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش
اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب
اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده
ولی با خطبههایش میکند "شق القمر "زینب
طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد
و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب
دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست
که بوده یک تنه اندازهی صدها نفر زینب
خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام
نبوده لحظهای از حال طفلانْ بیخبر زینب
خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود
زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب
شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش
گذشته از کنار خیمههای شعلهور زینب
رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد
اگر چه داغها دیدند اما بیشتر زینب
زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون
کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب
شکستهتیرها و نیزهها را زد کنار اما
صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب
صدای نالهی مادر میآمد از دل گودال
شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ورودکاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#خطبه_حضرت_زینب_س_در_شام
کاش در دروازهی ساعت زمان میایستاد
نیزهها میرفت؛ اما کاروان میایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه میتپید
قلب دنیا میگرفت و ناگهان میایستاد
کوفیان دیدند، وقتی لب به گفتن میگشود
ناگهان زنگ شترها از تکان میایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب میشدند
آن چنان که گفتهاند: «آبِ روان میایستاد»
او که با صبر و غرور و همت زهراییاش
باحجابش روبروی دشمنان میایستاد
زینبی که خطبهها را حیدری میخواند و بعد
روی حرفش چون علی تا پای جان میایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
هم چنان میایستاد و هم چنان میایستاد
::
روضهی گودال را اصلاً نخوانم بهتر است
شمر در خون مینشست اما سنان میایستاد
آفتابِ داغ میتابید بر تنها، ولی
قاتل خورشید زیر سایبان میایستاد
بیت آخر سهم خولی میشد و با خواندش
بر زمین میخورد وقتی روضهخوان میایستاد
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل #شب_شهادت
چشمهای خسته ات را باز دریایی نکن
این قدر با اشک رویت را تماشایی نکن
هیچ جا مانند اینجا چشم مردم شور نیست
روی ماهت را دوباره غرق زیبایی نکن
عمه مثل ابر طوفان زاست پس با او بگو
بغض خود را بشکن و دیگر شکیبایی نکن
حنجرت زخم است و داغ اصلا برایت خوب نیست
در خرابه با اسیران هم هم اوایی نکن
من ،عمو،قاسم،علی اکبر همه پیش توییم
در کنار نیزه ها احساس تنهایی نکن
دیدن این سر میان طشت پیرت میکند
این قدر با بوسه ات از من پذیرایی نکن
چشم هایت را ببند و دست بر رویم بکش
دخترم!حتی نگاهی هم به بابایی نکن
روی دامان تو دارد باز خوابم می برد
با زبان بی زبانی قصد لالایی نکن
#احمد_علوی
@Maddahankhomein